شعرناب

پویش کوتاهی بر قلعه حیواناتِ جورج اورول

دنیایِ پراگماتیسمِ واپسزده را نمیتوان درک نمود.
گو اینکه آمالِ حقیقی،سَوایِ آمالِ واقعیست ولی در هر روی از همان تَکِ پیکهایِ سیاهی که همزمان وآنا و در یک بازی،تجمیعا رو شده اند میتوان عمقِ فاجعه را تشخیص داد(بِصورتی کهراستی و درستی در نحن فیه چیزهایِ قراردادی اند که انسانها بر آن معنایی مترتب نموده اند) از همان راستی میتوان کژی را کشف و شکوفا نماییم . اینکه عمدتا دروغ بد نیست وحیواناتِ راوی و قلعه یِ ایماییِ شان نمود و نمادی از انسانهایِ طرد شده یِ جامعه یِ طبقاتی اَند که خود،به ضرورت و نیاز میتوانند بشکافند و با یکی گیری(ولو بدونِ خردِ کُلی) البته این وسط یک رِند و اندیشه مند و به ظاهر بِصواب که گاهی به چپ نظر داشته باشد و گاها راست را تخطئه نماید و ادای پیرِ دوران دیده درآورد و خویش را ستونِ حرکات و اقدامات به اطرافیان بقبولانَد بدون تردید در متنِ ماجرا بِدان نیازمندیم.
انسانهایی اَند که از بُعدِ روانشناختی و جرم انگاریِ اجتماعی اصولا مداقه یِ عملی بهِشان ننموده" هم اینان دارای حقوقی اَند که در سکوت و یک سنتِ عجیبِ معمولِ گذشته به دست فراموشی سپرده شده که روزگاری وقتی گُرده یِ زخمیِ خویش را به یکدِگر میشناسانند تازه یادِشان می اُفتد که معنایِ کوپن و زیستِ اولیه و حقِ البسه و تیمارِ جمعی و وعده یِ غذایی و امنیتِ روزمره چیست و از کدامین رهگذر میتوان در سایه ناچیزِشان لَمید و دَمید"
من قلعه یِ حیوانات را رِفورمِ عقده هایِ واپسزده یِ تمامیِ ملل میدانَم( به مرز و بومِ مشخصی نمیتوان تعمیمَش داد)
گو اینکه،نِگاره و نِگَرِه در دنیایِ امپریال و لیبرال و در مقاربتِ بورژوا و عالمِ مارکسیستی و جوامعِ توتالیتر زاده شده و در هم آنجا دفن خواهد گردید...
______________
با مهر_ عیسی نصراللهی ۹۷/۴/۱۳


3