شعرناب

واکاویِ کوتاهی بر شعرِ ایستگاه قطار اثرِ بانو نرگس طویلی،بقلمِ عیسی نصراللهی

بامهر و درود
بقولِ علیِ صالحی:
از نو برایت مینویسم _ حالِ همه یِ ما خوب است
اما تو باور نکن
______
پنداشت و باور سُراینده در قطاری خلاصه شده که در ریلهایِ ممتد و لجوج که بِسانِ ارابه هایِ زمان بر خیالِ گرده هایِ آماسیده یِ مسافران اند با رنجی که تحفه یِ رهسپاری مسافت هایِ عاشقانه شاید میانِ هم اینان به عاریت و مساوات تقسیم بوده باشد_باری_
در ورطه یِ ۳ سال و شش ماهِگیِ کودکانِ شیرننوشیده ای که گویی از اَزَل، نافِ سپیدِ رمالان را بر قرارِ جاویدانشان" عقدِ دخترعموها و پسر عموها" .......به باوری رسیده است.
اینجاست که این قطار، بیخودی بر چرخشِ ریلِ سراسیمه هی بچرخد و بچرخاند و نوعروسِ وهم آلودِ کلبه یِ اثیری را به سوزن بانِ وظیفه شناس ببخشاید( آه_این اعتماد لعنتی را )
دیوارهای خانه و آغوش هایِ گرمِ روزهایِ آغازینِ اسفند بود که آمدی
یادت هست؟
ورق هایی مچاله شده،برایت مینویسم
سرِ خط:
صدایَت، آرامشِ بعدِ آن طوفانِ امروز است
لرزشی
دستی
قراری
به وقتِ یازده و ده دقیقه یِ گرینویچ
قطاری عصیان
قطاری لجوج‌
بیخودی بر ساعتِ بیمارِ دیوارم نظر دارم
این است که از پریشانیها و امیدها و گذشته ها_ آغوش ها و سکوتها ،تداعیِ بهشت موعود را نگاشته اند با این تعارض که اینبار نه طعمِ گس و تلخِ سیبِ سرخِ آفرینش هست و نه ابلیسی در کمین، بلکه بانویِ ما مزه یِ شیرینِ زندگی را میخواهد بفهماند بشناساند،بیاموزد _ از زنانه گی و جنسیت جدایشان نمیکند و لرزشِ آنیِ احساسِ سردِ قلبهایِ وارونه گی را با رسایی به فَراتَر،فریاد میزند :
یادت هست
ایستگاهِ قطار بود و
مسافران ِخسته یِ راه
من و تو ...
من مستِ عطرِ تنِ تو
لرزشِ قلبِ سردم
مبهوت در
نگاهی آرام
صدایِ تو همچون آرامش پس از طوفان و
گرمی دستِ تو تداعیِ بهشت موعود
چه شیرین بود
طعم‌ دوست داشتنت
سه سال و شش ماه پیش !!
سکوت بود
و دیوار هایِ خانه
من و تو
و آغوش گرمت
یادت هست،؟
من شعرهایِ خانم نرگس طویلی را آغازِ حضورِ فصلهایِ ناب میدانم( اعتراضی اند به تلخی و عصبیت،گو شاید نگارنده از همه چیز بُریده است به قطار لجام گسیخته یِ غروب میرسد_ من و تو_ درست به ۳ساعتِ مانده یِ قرن)
____________________
واکاوی کوتاهی بر شعرِ " ایستگاهِ قطارِ" بانو نرگس طویلی به قلمِ عیسی نصراللهی


2