کاکتوسیه گلدون کاکتوس داشتم که همیشه گوشه ی پنجره بود چند سالی میشد کهاونجا بود با اینکه زیاد بهش سر نمی زدمو بهش رسیدگی نمی کردم هرروز بزرگ تر و قشنگ تر می شد . یه گلدون دیگه ام داشتم که خیلی خوشگل بود هرکی می اومد تو اتاقم عاشقش می شد ولی انگار کسی اصلن اون کاکتوسرو نمیدید. انقدر درگیره اون گلدون خوشگله بودم که اصلن به کل یادم رفته بود اون کاکتوسرو یه روز مامانم اومد تو اتاقمو هی غر زد که چقد اتاقت گرمه رفت سمت پنجره تا بازش کنه که چشمش خوردبه اون کاکتوسه _این طفلکی کی به این روز افتاد؟ _چی میگی مامان؟ کدوم طفلکی؟ _این کاکتوسرو می گم دیگه مگه ندیدی سوراخ شده دویدم سمتش که ببینم چی شده که باد زدو پنجررو بستو گلدونش افتاد رو زمین دیدم توش خالی شده واقعن واسم عجیب بود اخه ظاهرش همونجوری سالم مونده بود از دور کهچشمم بهش می خورد می دیدم که هنوز با اون قد بلندش با استقامت تمام وایساده نمی دونم شاید از بی توجهیام خسته شده بود که اینجوری دهن وا کرده و غصه هاشو واسه پنجره گفته تا خالی بشه هرچی که بود اون خیلی چیزا بهم یاد داد بهم یاد داد اونایی که خیلی قوی هستن و از پس مشکلاشون برمیان هم نیاز به محبت دارن بهم یاد داد که اونایی که قوی هستن خیلی حساس ترن بیشتر به محبت نیاز دارن اونا غم هاشونو می ریزن تو دلشون و همه جا جار نمی زنن خیلیا اصن نمی فهمن که اوناهم درد دارن تا اینکه دیگ نمی تونن تحمل کنن و غصه هاشون از پا درشون میاره از اون به بعد اتاقمو پر از گلدونای کوچیک و بزرگه کاکتوس کردم ولی هیچ کدوم مثل او کاکتوسم نشد همیشه دلم واسش تنگ می شه همیشه می گم کاشکی بیشتر مراقبش بودم تا اینجوری از دست نره ولی حیف راستی اون گلدون خوشگلرو هم دادم به یکی. اخه یجورایی فکر می کنم تقصیره اونه که کاکتوسم مرد کاکتوسم می دید که چقد اون گلدونو دوس دارم می دید که چقدر بهش توجه می کنم همینا بود که اذیتش می کرد الان دیگه هر کی میاد تو اتاقم نمی گه گلدونات چقدر قشنگن ولی من قدر تک تکشونو می دونم با اینکه کسی دوسشون نداره من خیلی دوسشون دارم چون دیگه فقط منم که می فهممشون. مراقب ادمای قوی باشین ...
|