مصراع های خیس پنجره ها را گشوده ام تا بهارینه روزها را دعوت کنم به اطاقم... اما هنوز شادی سری به قلبم نزده ؟! تو وادارم کرده ای تبسم کنم اما لبهایم با تردید در خواستت را خواهد پذیرفت ... می دانی سخت است وقتی درد می کشی و نگاهت دائم نظاره گر فاصله ها ست آن وقت از خود سوال خواهی کرد کدام جاده را منتظر خواهی شد برای استقبال از بهار ؟! این روزها دفتر شعرهایم را لب باعچه ای پر از گلهای بنفشه جا داده ام ... اما اگر باران ببارد خیس خواهد شد تمام مصراعهای شعرم ... تاریخ سرودن: اسفند 90
|