ترافیک ...آدم خوبی بود تا قبل از ترافیک. ترافیک که شد، اعصابش به هم ریخت؛ البتّه اگر کمی صبر میکرد، به هم نمیریخت و باز هم البتّه میدانم که او مقصّر نبود، امّا ...؛ امّا فحش داد. دعوا کرد و بعدش که فهمید با دشمن فرضی، فامیل از آب درآمده است، حسابی شرمنده شد. کاش از اوّل حدس میزد که آن شخص که مقصّر است، فقط مقصّر است؛ ولی دشمن نیست. قابل گذشت است. شاید اصلاً فامیلش باشد. عذرخواهی کردند و بعدش وقت روبوسی بود. دوباره آدم خوبی شد و فهمید که شاید این فحشها و دعواها و دشمنیها در زندگی بر ضدّ فامیل خودش باشد و یا شاید بر ضدّ هموطنی که مثلاً تازه از خارج برگشته و هنوز عشقِ دیدنِ وطن و هموطن در وجودش شعلهور است و یا شاید بر ضدّ آدم بزرگی باشد که اشتباه کوچکی کرده – آن هم احتمالاً غیرعمدی. دوباره آدم خوبی شد و با خود گفت: شاید طرف مقابل هم آدم خوبی باشد.
|