شعرناب

سرایشِ سروش

معرفی قالب نوین سروش
تاریخچه ی پیدایش
قالب سروش، نام قالبی است که در بیستم دی هزار و سیصد و نود وشش پایه ریزی و در اول بهمن هزار و سیصد و نود و شش تقریبا بطور کامل به شکل امروزینِ خود، ویرایش شد.
این قالب را در بیستم دی هزار و سیصد و نود وشش پایه ریزی نموده، نخستین سرایش ها به آن را انجام دادم و در فضای اینترنتی منتشر نمودم و در جستجوی بازتاب انتشار این مطلب، متوجه شدم که چندسال پیش، قالبی به نام سه گانی ساخته شده بود و تا به حال اشعاری در آن سروده شده است و پس از آگاهی یافتن از این موضوع به ناچار به مطالعه و مقایسه ی این دو قالب پرداختم تا شباهت ها و تفاوت ها و نقاط امتیاز و ضعف هریک را دریابم. نگارنده در زمان پی ریزیِ قالب سروش، با قالبی به نام سه گانی بیگانه بود؛
اما قالب پریسکه را از قبل می شناخت و از آن در مهندسی قالب خود، کمک هایی گرفت. بازخوانی و ویرایشِ
تعریف و توضیحات قالب سروش در اول بهمن هزار و سیصد و نود و شش انجام شد و طبق چنین ویرایشی
تغییرات مهمی در آن به وجود آمد بطوری که نام آن از سه گام به سروش تبدیل و تعداد لَخت های آن از سه تا پنج و قابل گسترش به بیش تر از این تعداد، تعیین شد در حالی که قبلا تنها سه مصراعی بود . دیگر، این که از قالبی ویژه ی شعر سنتی به قالبی عام برای شعرسنتی و انواع شعرنو گسترش یافت.
نمونه اشعاری در قالب سروش
مرحله ی اول در ساخت قالب نوین سروش را در بیستم دی هزار و سیصد و نود و شش آغاز نموده و در همان روز، شش شعر در قالب یاد شده، سروده ام که به ترتیب زمان سرایش، تقدیم می کنم:
1- ماه تابید و جیرجیرک خواند
چشمه بر قول خویش ثابت ماند
من و خواب عمیق و پیله ی سخت.
2- می زند شادمان به دامنِ موج
شده با موجِ ناشکیبا، زوج
شب به ساحل، سکوتِ ماهی بود .
3- بعدِ باران، هوا، غزل شده بود
چشم در چشمِ آن عسل شده بود
گل مریم به دست مریم داد .
4- پسر و مادر، آخرین دیدار
اشک ها: شعله های آتشبار
رفت و ماند. استخوان که شد، برگشت.
5- گفته بودیم: گنجه و باکو
باز خواهند گشت؛ امّا کو؟
باز، دریای مازِ ما کندند (ماز، ایهامی است به معنای مازندران ویا مااز) .
6- قلم از دستِ اوستاد افتاد
پرچمِ کشور از چکاد افتاد
و دبیری که شغل دوم داشت....
همان طور که گفته شد، قالب سروش در اول بهمن هزار و سیصد و نود و شش تقریبا به طرح امروزین خود رسید و ناگفته نمانَد که در سوم بهمن همان ماه، ویرایشی مبنی بر اهمیت قافیه پردازی درونی بر آن افزوده، این روش را برای مواردی که این نوع شعر کوتاه، دچار فقدان و یا ضعف قافیه پردازی بیرونی می شود و همچنین در مواردِ بی قافیه بودنِ لخت پایانی و نیز در مواردی که در کنار قافیه پردازی بیرونی، زیبایی ناشی از قافیه مندی را افزون می نماید، تبیین کرده، در همان روز، پانزده شعر در قالب سروش سرایش نمودم که به ترتیب زمان سروده شدن، تقدیم می کنم:
1- مستِ آواز، قایقِ موتوری (خوانش دیگر: مستِ آوازِ قایقِ موتوری)
دل به دریا زدَه ست قایقباز
باز، دل، غرقِ آزِ موجنواز (خوانش دیگر: باز، دل، غرقِ آز، موجنواز)
راز در راز
ساحلِ سرد، قایقِ خاموش.
2- غنچه ای بود زاده ی گل سرخ
گل سرخی که زود پرپر شد
غنچه هم گل که شد، تغزّل شد
رهسپارِ ترانه ی پدرش.
3- کوه ها امتدادِ بودنِ توست
دشت، امضای جان سرودنِ توست
نیستیّ و وطن
هستی اش وقف در ستودنِ توست
جاودانه شکوه- روحِ بلند!
4- در زمین، ساده گام، ساده مرام
برزبانِ فرشته، نامش کام
آی! چشمانِ خامِ هوش حرام!
این قَدَر ساده اش گمان نکنید!
5- بادباک رَوِش، سبکبال ام
موج مجنون، غزال افعال ام
خوش به حالم! وصال اقبال ام
پرِ سیمرغ در هوا می خواند.
6- نام کوتوله، نردبان می خواست
شعر بی وزن، آستان می خواست
مورچه، عمر جاودان می خواست
با سیاست، عجیب گشت عجین.
7- تاک تا شد، به جرمِ پاکی مُرد
ایستاد. اوفتاد. خاکی مُرد
مردِ خاکی به دردناکی مُرد
زنده ی جاودان، غریبِ زمان.
8- ببر مازندران، شکوهش را
هیبتِ آرمان شکوهش را
یورشِ بی کران شکوهش را
باز در بیشه ی جهان آورد.
9- ماه، راهِ نگاه، آه، پناه
حال، تسبیح، اشک، عشق، گواه
باز، آواز. باز، راز و نیاز .
10- آسمانی عقاب، زخمی شد
شعله از التهاب، زخمی شد
در غروب، آفتاب، زخمی شد
ناجوانمرد تیر شعله! چرا؟!
11- جنگل سبز، جنگ- جنگی شد
تبر اندیشه و تفنگی شد
خاطرِ سبز، سرخ شد در تیر .
12- لحظه ای ماند و تا همیشه گذشت
دل به تاراج بُرد و بازنگشت
درد شد سرگذشت
نگُذشت
عشق، سلطانِ عالمِ درد است .
13- غزلی بود و در زمین می گشت
درپیِ بیتِ بی قرین می گشت
گشت و می گشت و این چنین می گشت
آسمانی که گشت، فهمیدیم.
14- همسر از شیلی
شوهر از یونان
دختر از لیبی
پسر از تایوان
خانه شان باصفا، پر از فرهنگ .
15- زنگ ناقوس و جلوه ی فانوس
بندری همنشینِ اقیانوس
کشتیِ دل به سینه اش مأنوس
نیست رؤیا؟! چقدر رؤیایی ست!
مقایسه ی قالب سروش با قالب های مشابه
سروش، قالبی شعری برای سرودن اشعار سنتی و نو و دارای برخی ویژگی های اصلی و ترجیحی است و در عین حال برای جامع و مانع بودن تعریف آن، قابل تعمیم به مشخصات عام در حیطه ی خود می باشد. براین اساس، به دلایل کارشناسانه، وزن ویژه ی این قالب را فاعلاتن مفاعلن فعلات و نیم وزن های مشابه برگزیده ایم؛ اما بطورعام و در حالت فرعی، سرایش سروش در هر وزنی مُجاز است.
تعداد مصراع ها و یا لَخت های قابل پذیرش در این قالب، سه، چهار و پنج لَخت است؛ اما در حالت فرعی قابل گسترش به فراتر از پنج لَخت هم هست. قافیه پردازی آن در شیوه ی اصلی و ترجیحی براساس عدم قافیه مندی لَخت آخر است؛ اما در شکل عام و فرعی می توان از انواع ممکن قافیه پردازی و حتی از شکل بدون قافیه در همه ی لَخت ها استفاده کرد؛ اما مخصوصا در این حالت بی قافیه ی بیرونی و همچنین برای جبران قافیه نداشتنِ لخت پایانی و نیز برای افزودن به زیبایی شعر حتی در مواردی که قافیه پردازی بیرونی(در پایان لخت ها) کامل است، استفاده از قافیه پردازی درونی یعنی در قسمت هایی که جایگاه قافیه نیستند، (بر اساس نیاز توضیح داده شده) گاه مورد تأکید و گاه مورد توجه است . قالب سروش در حالت اصلی و ترجیحی و بشدت مورد تأکید، دارای محتوای برجسته ی کوبشی در لَخت آخر است و بصورت بسته یعنی بدون نیاز به ادامه یافتن می باشد و بهتر است که در بسته بودنِ خود هم باز باشد؛ یعنی از نظر لفظی، بسته و از نظر محتوایی، باز باشد. به عبارت دیگر یعنی با این که نیاز به ادامه از طریق اضافه شدن لَخت بعدی ندارد، با محتوایی باز پایان یابد؛ مثلا در آخر آن از چند نقطه و یا عبارتی که محتوایی باز را برساند، استفاده شود.
نگاهی کوتاه به مهندسی ساختاری و قابلیت محتواییِ قالب سروش
سروش در حالت ویژه، اصلی و ترجیحی خود، مهندسی چند بُعدی در ساختار دارد که بر اساس آن به قابلیت هایی در محتوا دست می یابد؛ چراکه مهندسی با کیفیت بالا در ساختار باعث آسان شدن انتقال محتوا می شود و مثالی برای آن، ابتکار بزرگ همدیار ما، جناب نیما یوشیج است در شعر نو و در نتیجه، آسان شدنِ دستیابی به فضای محتوایی مورد نیاز . ساختمان سروش در نقشه ی اصلی و ترجیحی آن بر این اصول، پایه ریزی شده است: وزن ویژه، قافیه پردازی ویژه و محدوده ی مشخص تعداد لَخت ها از سه تا پنج .
در چنین ساختاری، محتوای مورد نظر هم امکانپذیر می شود که در حالت ویژه و ترجیحی اش همانند پریسکه، سه گانی، رباعی و تا حدودی دوبیتی، دارای شکل لفظیِ بسته از نظر لفظی است اما دارای تأکید بر محتوای باز در عین بسته بودنِ لفظی و همچنین همانند پریسکه و سه گانی که تا حدود زیادی در رباعی و تا حدودی در قالب دوبیتی هم دیده می شود، دارای پایان کوبشی اما با تأکید بر شباهت زدایی از طریق بدون قافیه بودنِ مصراع آخر و دارای نگاه مثبت به تنوع پردازیِ هدفمندِ در مسیرِ یکدستیِ شعر می باشد .
قالب سروش، حد وسط و جامع قالب های رباعی، دوبیتی، پریسکه و سه گانی می باشد و اهمیت این مطلب هنگامی بهتر مشخص می شود که یادمان باشد قالب های رباعی و دوبیتی بعنوان قالب هایی دارای اقتدار چندصدساله تا به امروز، دو نمونه از کارآمدترین و محبوب ترین قالب های شعر فارسی هستند و پریسکه و سه گانی نیز مانند سروش در مسیر پیشرفت.
بطور خلاصه، قالب سروش، کاملا یا تقریبا همه ی امتیازات قالب های دوبیتی، رباعی، پریسکه و سه گانی را به اضافه ی امتیازات ویژه ی خود دربر دارد . برخی امتیازات قالب سروش در داشتن موارد زیر است:
الف- وزن ویژه
سروش نیزمانند رباعی و دوبیتی، وزنی ویژه دارد؛ اما برخلاف آنها در این قالب می توان به وزن های دیگر هم سرود. وزن ویژه ی قالب سروش، فاعلاتن مفاعلن فعلات (و نیم وزن های مشابه) است.
نگارنده، این وزن را پس از حدود سه دهه سرایش عروضی و آفرینش هزاران بیت در اوزان مختلف و مطالعه ی اوزان دیگر، انتخاب کرده و در گزینش آن، دلایلی ذکر کرده است. توضیح بیشتر، این که قالب شعری به خودرو ویا هواپیمایی می ماند که راننده و یا خلبانی به نام شاعر، آن را می رانَد. درست است که راننده و خلبانی ماهر ممکن است از وسیله ای نه چندان پیشرفته، بهترین استفاده را به عمل آورد، با این حال، شکی نیست که بهتر است خودِ هواپیما و خودرو هم از وضعیتی بهتر برخوردار باشد. با مطالعه در اشعار موفقی که به سه گانی سروده شده اند، می بینیم که مهارت شاعر باعث رسیدن شعر به حدی مطلوب یا نسبتا مطلوب در پایان بخشیِ بسته و کوبشی شعر شده است؛ اما خودِ قالب به دلیل نداشتن وزنی ویژه برخلاف رباعی و دوبیتی و مخصوصا
به دلیل ترجیح قافیه مندیِ لخت پایانی قدری غیر فنی به نظر می رسد بطوری که بسته بودنِ لفظی و پایان کوبشی به حد کمال نرسیده است با این استدلال که در بسیاری و احتمالا در بیش تر موارد می توانیم مصرع ویا مصراع واره ای به شعر سه گانی بیافزاییم؛ اما در شعر سروش به دلیلِ عدم قافیه مندیِ لخت پایانی، حالت بسته و کوبشی بودن شعر، بیش تر احساس می شود و در نتیجه، نیازی به ادامه ی شعر احساس نمی شود ویا چنین نیازی کم تر احساس می شود؛ بعنوان مثال سه نمونه از سه گانی های موفق بنیانگذار شعر سه گانی، جناب دکتر علیرضا فولادی را بازگو کرده، خود، لختی پایانی بصورت قافیه مند بر آنها اضافه می کنم و می دانم که پس از افزوده شدنِ لخت پایانیِ قافیه مندِ ما نیز می توان شعر را ادامه داد:
1- آنچنان عاشقم که همواره / روی او را درآب می بینم/ من نخوابیده خواب می بینم. /
(عشق را بی نقاب می بینم . ویا مثلا: تابشِ التهاب می بینم. )
نکته ی جالب وزنی در شعر بالا، هم وزنیِ آن با سروش های ماست که البته در بسیاری دیگر از اشعار ایشان و سایر سه گانی سرایان، سه گانی ها در وزن های دیگری هستند؛ اما مواردی مانند سه گانی بالا، خود، تصدیقی بر درستیِ انتخاب وزن ویژه ی قالب سروش هستند. نگارنده تا جایی که به یاد دارد، تا هنگام پایه ریزی قالب سروش و انتخاب وزن ویژه ی آن، قالب سه گانی را نمی شناخت و طبعا از نمونه های آن، آگاه نبود و باز هم طبعا از اوزان به کار رفته در آن، اطلاعی نداشت؛ ولی به دلیل الهام گرفتن از قالب پریسکه و در جریانِ ساختنِ قالبی فراتر از آن به وزن ویژه ی سروش راه بُرد.
2- آدمک با یک پا / می رساند به کلاغان رها/ شوق پروازش را/ (امّا، امّا.... )
3- آسمان با دل تنگم گریان.../ روی چترم باران.../ زیر چترم باران.... / (آه از این غم باران.... /)
اکنون به هریک از سه گانی های بالا، مصرع پایانیِ بدون قافیه ای می افزایم تا بسته و کوبشی بودنِ شعر را پیشرفته تر کند. قضاوت با مخاطبان گرامی:
1- آنچنان عاشقم که همواره / روی او را درآب می بینم/ من نخوابیده خواب می بینم. /
(خوابِ شیرینِ عشقِ نابِ نگار .)
2- آدمک با یک پا / می رساند به کلاغان رها/ شوق پروازش را/ ( با دلی سوخته بال. )
3- آسمان با دل تنگم گریان.../ روی چترم باران.../ زیر چترم باران.... /
(عین باران شده ام .)
در تعریف قالب سروش، وزن ویژه ای برای آن معرفی کرده ایم و اکنون این وزن(و نیم وزن های آن) را بعنوان تنها وزن این قالب در تمایز با قالب سه گانی مطرح می کنیم.
وزن فاعلاتن مفاعلن فعلات، با داشتن سه رکن متفاوت و آهنگی ملایم، ویژگی مناسبی برای قالب سروش است بویژه این که سروش نیز همانند سه گانی و پِریسکه باید در تکه ی آخرش هم به اوج برسد و هم پایان یابد.
وزن های دو رکنی به دلیل کوتاهی زیاد، چندان مناسب قالب سروش نیستند. وزن های دارای بیش از چهاررکن هم شاید بیش از حد نیاز، طولانی اند. وزن های سه رکنی و چهاررکنیِ دارای ارکان مشابه و نیمه مشابه هم به دلیل تشابه ارکان، علاوه بر این که در پذیرشِ کلماتِ دارای هجاهای گوناگون مشکلاتی دارند، برجسته سازیِ مصراع پایانیِ آنها به دلیل تشابه ارکان هم با دشواری، روبروست؛ مگر این که در همان وزنی که هستند، قابل بازگویی به مجموعه ارکان دیگری هم باشند که خوشبختانه بسیاری از اوزان شعر فارسی، دارای چنین انعطافی هستند و البته گذشتن از چنین مانعی، شاعری وزن شکار می طلبد. به عبارت دیگر، تشابه ارکان باعث شبیه سازی می شود و این شبیه سازی در برجسته سازی و کوبش نهایی، تا حدودی دست و پاگیر است مگر این که وزن مشابهی را بتوانیم به شیوه ویا شیوه های دیگری که برای مقصودمان مناسب ترند تقطیع کنیم که این مهم، شاعری وزن آشنا می طلبد. خوشبختانه عروض فارسی، انعطاف شگفت آوری دارد و طبعا از این جنبه بعضی وزن ها قابلیت بیش تری دارند؛ مثلا در نگاه اول به وزن قالب دوبیتی که مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل(و نیم وزن های مشابه) است، آن را تا حدود زیادی وزنی دارای ارکان مشابه می بینیم که چندان، پایانِ بسته و کوبشی به خود راه نمی دهد و به همین دلیل، دوبیتی ها را معمولا بصورت غزل می توان ادامه داد. بااین حال، می توانیم به تقطیع دیگری از این وزن هم برسیم و در مواقع لزوم از آن استفاده کرده، چینش کلمات شعرمان را آن گونه پایه ریزی کنیم؛ مثلا مفاعیلن مفاعیلن فعولن را بصورت فعولن فاعلن مستفعلن فع به کار ببریم ویا به این شکل: فعولن فاعلاتن فاعلن فع. در این تقطیع ها با توجه به اختلاف ارکان و بویژه به دلیل وجود رکن تک هجاییِ فع در پایان، دوبیتی، قابلیت بیش تری در بسته و کوبشی بودن خواهد داشت.
تقطیع وزن دوبیتی به شکل زیر هم امکانپذیر است؛
فعولن فاعلن فعلن فعولن؛اما به نظر نگارنده، این تقطیع به رساییِ دو شیوه ی قبلی نیست .
انعطاف پذیریِ موجود در اشکال تقطیع وزن دوبیتی، نشانه ای از قابلیت چنین وزنی بعنوان وزن برگزیده ی قالب دوبیتی است.
وزن چهاررکنی رباعی هم که دارای چهاررکن است، خوانش های متفاوت از لحاظ چینش ارکان دارد؛ مثلا وزن مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ فَع را که تا حدود زیادی دارای تشابه ارکان است، می توان به این صورت هم خواند: مفعول مفاعیلُ مفاعیل فَعَل و همچنین به این صورت: فعلن فَعَلاتن فَعَلاتن فَعَلن و نیز بصورت: مستفعلُ فعلن فَعَلن مفتعلن و به همین قیاس.
وزن قالب رباعی برای استفاده ی کوبشی در مصراع پایانی، وزنی بسیار مناسب است و حتی به گمان نگارنده، بهتر از وزن قالب دوبیتی است؛ چراکه وزن دوبیتی در مقایسه با وزن رباعی، زیادی آرامش بخش است؛ اما وزن رباعی دارای حد قابل قبول - و البته نه بیش از حدی- هیجان می باشد. باتوجه به این که اوزان رباعی و دوبیتی از قرن ها پیش بعنوان اوزان رسمی این دوقالب به کار رفته اند و هنوز هم رواج دارند، کاربرد هریک از آنها برای قالب سروش، قابل قبول به نظر نمی رسد؛ چراکه در صورت استفاده از هریک، علاوه بر تداخلی که در وزن قالب ها وارد می آید، موقعیت مصراع ویا مصراع واره ی پایانی سروش برای پایانی مناسب از دست می رود و انتظار به ادامه ی شعر خواهد بود؛ چون وزن رباعی و تا حدودی وزن دوبیتی به نام این دوقالب چهارمصراعی هستند .
اوزان چهاررکنی دیگر هم تا جایی که نگارنده جستجو کرده است، هیچکدام برای قالب سروش، مناسب تر از وزن فاعلاتن مفاعلن فعلات نیستند و اصلا استفاده از وزنی چهاررکنی برای چنین قالبی ممکن است قدری دست و پاگیرباشد؛ مخصوصا وقتی وزن سه رکنی خوش آهنگ ویژه ی سروش را در اختیار داریم. با این حال، نگارنده، اوزان چهاررکنی یعنی اوزان دارای چهاررکن در هر مصرع را از لحاظ هماهنگی با قالب سروش، در چند گروه بررسی کرده است:
1- چهاررکنی ویژه ی رباعی: مثل مفعول مفاعلن مفاعیل فَعَل که دارای ارکان متفاوت و مناسب برای پایان کوبشی است؛ اما چون در رباعی به کار رفته، به دلایلی استفاده از آن در قالب سروش، توجیه مناسبی ندارد.
2- چهاررکنی دارای ارکان متفاوت در غیر وزن رباعی: در صورتی که چنین وزنی را بیابیم، درحالی که قابل بازگویی به ارکان مشابه ویا نیمه مشابه دیگری نباشد، وزنی کم کاربرد و نامأنوس و غیرمناسب برای سروش خواهدبود .
6- چهاررکنی دارای ارکان مشابه: مثل مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن که به دلیل شباهت ارکان، شباهت شکنی لازم برای رسیدن به پایانی بسته و کوبشی در آنها با دشواری فراوان همراه می شود و این گونه اوزان برای اشعار طولانی تری مثل غزل، مناسب ترند .
از امتیازات این وزن بعنوان وزن گزینش شده برای قالب سروش می توان به این موارد اشاره کرد:
سه رکنی بودن
که نه محدودیتِ ناشی از کوتاهی اوزان دو رکنی در آن است و نه مثل اوزان چهاررکنی، طول زیادی دارد که طول زیاد باعث دشواری در پایان بخشیِ مناسبِ مصراع آخر می شود.
کوتاهی وزن با استفاده از ده و گاهی یازده هجا
این وزن در اصل، ده هجایی است و در شیوه ی فرعی که در رکن آخر آن بجای فعلات و یا فعلن که دو هجایی اند، از فَعَلات ویا فَعَلنِ سه هجایی استفاده می شود، به یازده هجا می رسد؛ البته با توجه به این که از نظر عروضی، فعلنِ دو هجایی و فَعَلنِ سه هجایی عملا با هم برابرند، به نظر می رسد که نیم وزنِ یازده هجاییِ این قالب هم در عمل، برابر با ده هجاست.
ویژگی مشترک قالب های دوبیتی، رباعی، پریسکه و سه گانی، کوتاهی و در واقع فشردگی آنهاست و قالب سروش با برخورداری از وزنی شگفت انگیز که با تمام کارآمدی اش تنها از ده هجا و گاهی یازده هجا استفاده می کند، موقعیت ممتازی در بین همه ی این قالب ها دارد؛ چراکه پریسکه و سه گانی، بدون وزن ویژه اند و وزن و نیم وزن های رباعی معمولا از یازده تا سیزده هجا دارند و در میان این چهار نام، بهترین حالت از آنِ دوبیتی است که وزنی یازده هجایی دارد (نه این که ده هجایی) . همچنین از مقایسه ی وزن ویژه ی قالب سروش با سایر اوزان پرکاربرد شعر فارسی هم که معمولا دارای تعداد هجاهای بیش تری هستند، فشردگی ویژه ی این وزن شگفت انگیز، بارزتر می شود.
3 - تنوع ارکان
با داشتن سه رکن فاعلاتن، مفاعلن و نیز رکن فعلن ویا همان فعلات که این تنوع رکنی باعث گنجانده شدن انواع مختلفی از کلمات دارای هجاهای گوناگون می شود.
4- شتاب متعادل و ملایمت
این وزن به دلیل شتاب متعادل و ملایمت، وزن بسیار مناسبی برای قالب سروش است که در سومین مصراع باید هم به اوج برسد و هم ترمز کند؛ بعنوان مثال، وزنی مثل مفعول مفاعلن فعولن به دلیل هیجان و شتاب بیش تر نمی تواند مثل وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن که ملایمت بیش تری دارد، از عهده ی پایانبخشیِ ناگهانی برآید و در همان جا، ترمز کند .
از وزن ویژه ی قالب سروش که بگذریم، ممکن است اوزانی را بیابیم که تا حدود زیادی برای کوبش پایانی، کارآمد باشند و نگارنده، این وزن را یافته است:
مفتعلن فاعلات مفتعلن فع.
این وزن با بهره مندی از خوش آهنگیِ به دست آمده از تنوع نسبی در ارکان، داشتن هیجانی متعادل و بویژه به دلیل برخورداری از رکن کوبنده ی فع در پایان، وزن مناسبی برای قالبی همچون سروش به نظر می رسد؛ اما با داشتن چهار رکن و سیزده هجا، در مقایسه با وزن فاعلاتن مفاعلن فعلات، از فشردگی قابل انتظار، برخوردار نیست .
5- قرار داشتن در میان اوزان رایج
یکی از رایج ترین اوزان شعر فارسی، همین وزن و نیم وزن های مربوط به آن است و این خود، دلیل مهمی درباره ی مقبولیت ویژه ی این وزن زیبا در شعر خوش آهنگ فارسی است.
در مقام مقایسه می توان این وزن را مثلا با وزن مفاعلن فعلاتن فع در کنار هم آورد . وزن مفاعلن فعلاتن فع
نیز سه رکنی و دارای ارکان متفاوت و حتی دارای رکن پایانی تک هجایی فع با قابلیت مناسب کوبشی است و حتی تعداد هجاهایش نه هجا بیش تر نیست و اگر فَعَلاتن را به فعلاتن تبدیل کنیم حتی هشت هجایی است؛ اما آن مقبولیتِ وزن فاعلاتن مفاعلن فعلات را ندارد و جایگاهش در میان اوزان پرکاربرد شعر فارسی به هیچ روی با مقام وزن ویژه ی سروش، همانندی ندارد.
ب- قافیه پردازی مناسب با ضربه ی پایانی شعر
شکل اصلی و ترجیحی قافیه پردازی در قالب سروش، رعایت قافیه در مصراع های غیرپایانی و عدم همقافیه بودن مصراع پایانی می باشد تا هم فرصت بهتری برای خوش پایانی شعر کوتاه فراهم شود و هم به دلیل شباهت زدایی قافیه ای بین مصراع آخر با مصراع ویا مصراع های قافیه مندِ شعر، برجسته سازی و کوبش پایانی در مصراع پایانی، بهتر امکانپذیرشود؛ اما در قالب سه گانی بصورت برعکس رفتار می شود و سعی بر قافیه مندی مصراع سوم است و آشکارا، قافیه مندی مصراع سوم را شکل ترجیحی قافیه بندی می دانند. ضمنا: در اشعار سروشی که بیش از سه لخت دارند، قافیه پردازی در لخت سوم، وضعیتی مثل وضعیت دوبیتی و رباعی و بصورت اختیاری دارد. بی شک، سه گانی پردازان، اشعار خوبی با قافیه مندی مصراع سوم ساخته اند؛ اما باید توجه کرد که در این صورت، مهارت شاعر اثبات می شود نه کامل بودن قالب و همین طور که گفتیم، قالب خوب مثل خودرو ویا هواپیمای خوب است و شاعر هم راننده ویا خلبان آن.
ج- توجه خاص به قافیه پردازیِ درون لَختی
در قالب های کوتاه، ارزش اجزای مربوط به آنها بیش تر درک می شود؛ چراکه باید معنایی بلند را در ساختاری کوتاه قرار داد . قافیه پردازی در قالب های کوتاه نیز کار نسبتا سختی ست؛ زیرا رساندن منظور به شکلی پذیرفتنی، مهم تر از قافیه پردازی ست ؛ اما قافیه پردازی هم بدون اهمیت نیست؛ ولی در مجال کوتاه چنین قالب هایی، کاری دشوار است بویژه هنگامی که جایگاه قافیه فقط در پایان لَخت ها باشد؛ پس با گسترشِ امکانِ آمدنِ قافیه به درون لخت ها، می توان گامی در راه آسان سازی قافیه پردازی برداشت. همچنین در حالت حرفه ای تر، هنگامی که قافیه پردازی هم در پایان و هم درون مصرع ها و مصرع واره ها بخوبی به کار رود، زیباییِ شعر، افزایش می یابد . نمونه ای از قافیه پردازی درون لختی در قالب سروش:
غنچه ای بود زاده ی گل سرخ
گل سرخی که زود پرپر شد
غنچه هم گل که شد، تغزّل شد
رهسپارِ ترانه ی پدرش.
د- ویژگی های محتوایی
انتظاری که مخاطب فهیم از قالبی نوین در عرصه ی شعر دارد، چیزی فراتر از تازگی در ویژگی های صرفا بیرونی شعر است همان طور که جناب نیمایوشیج همراه با تغییراتی که در ظاهر شعر به وجودآورد، از جنبه ی باطنی شعر یعنی نگاه نو به آن هم غافل نبود؛ بلکه شاید توجه بیش تری به جنبه ی درونی آن داشت.
اکنون می خواهیم سروش را با قالبی که از هر قالب دیگری به آن شبیه تر است، از نظر محتوایی مقایسه کنیم والبته شاید هم اکنون برای صحبت از اختلاف نگاه ما و سه گانی سرایان خیلی زود باشد بویژه این که نویسنده، پس از اطلاع اخیرش از پیدایش قالب سه گانی و برخی سرایش های انجام شده در آن، نمونه های کمی از اشعار سه گانی را دیده است؛ بنابراین آنچه که در این مقایسه به زودی گفته خواهد شد، ممکن است از جامعیت و مانعیت کافی برخوردار نباشد؛ اما دست کم، طرز نگاه این شاعر را بعنوان نماینده ی قالب سروش نشان می دهد. طبق آنچه این جانب از توضیحات و نمونه اشعار سه گانی دریافتم، بسته بودن شعر برای آنها اولویتی مهم است. این جانب هم در پردازش و سرایشِ سروش به این مهم توجه کرده ام؛ اما شاید و بازهم شاید به چیزی فراتر از آن هم دست یافته ام و براین اساس، نگارنده دراین مورد فقط به بسته بودن شعر، قانع نیست؛ بلکه بسته بودنی از نوع باز را ترجیح می دهد؛ یعنی شعر در پایان مصراع سومش کمبودی نیازمندِ ادامه پیداکردن نداشته باشد؛ اما در عین حال، شعر در حالت باز مثلا با چندنقطه به پایان برسد ویا این که به گونه ای چنین پیامی را برساند که: " به پایان آمد این دفتر. حکایت همچنان باقی است " البته همین تازه، در چند سه گانیِ استاد فولادی، رسیدنِ کمال یافته ای به این مشخصه را پیدا کردم؛ اما تبیینِ نظریِ آن را نیافتم و شعر استاد، بهترین دلیل بر توجه ایشان به این امتیاز است و البته نگارنده، پس از سرایش و تبیینِ این مطلب از نگاه مستقل خود، سه گانی های مرتبطِ جناب دکتر فولادی را یافت . اکنون در این باره مثالی از قالب سروش می آورم:
قلم از دستِ اوستاد افتاد / پرچمِ کشور از چکاد افتاد / و دبیری که شغل دوم داشت....//
فشرده گویی ویا ایجاز هم در همه ی اجزای قالب سروش، اهمیت خاصی دارد و اگر دقت کرده باشیم، این مورد تناقضی ندارد با گفتنِ این که : ویژگی درونی دیگر قالب سروش، نگاه مثبت به تنوع پردازی است که آن را بصورت داستان و یا حتی فیلمی کوتاه در می آورد و این تنوع پردازی از راه های مختلفی به دست می آید مثل
تغییر ضمایر، استفاده از عناصر و پدیده های مختلف، استفاده از تصویرپردازی های متنوع که گاهی به گوشه هایی از فیلمی سینمایی شبیه می شود و از این قبیل تنوع پردازی ها که بویژه با استفاده از وزن ویژه ی قالب سروش و عدم التزام قافیه مندی آخرین لَخت آن و امکان سرایش سروش در بیش از سه مصراع، تقریبا به آسانی قابل دستیابی است؛ اما تا جایی که دیده ام، در قالب سه گانی نه تنها چندان التفاتی به تنوع پردازی نمی شود؛ بلکه تلاشی برای جلوگیری از ایجاد تنوع به کار گرفته می شود و با دلایلی مثل لزوم یکدست بودن تمام اجزای شعر و لزوم پرهیز از افزون گویی توجیه می شود. در قالب سه گانی ترجیح بر یکدستی شعر است و تنوع طلبی مانعی در رسیدن به آن تلقی می شود؛ ولی در قالب سروش سعی بر آن است که تنوع پردازی ها در مسیر یکدستی شعر قرار بگیرند.
مثال از قالب سروش:
می زند شادمان به دامنِ موج / شده با موجِ ناشکیبا، زوج/ شب به ساحل، سکوتِ ماهی بود .//
اکنون می خواهیم برای رسیدن به پایان بخشیِ خوب در آخرین مصراع سروش، راهکارهایی معرفی کنیم.
گفتیم که مصراع آخر سروش، پایانبخش این نوع شعراست و باید برجسته باشد و در اوج به پایان برسد . آخرین مصراع این نوع شعرِ کوتاه باید بتواند مطلب آخر شعر را بخوبی بازتاب دهد و آن را به کمال برساند. برای بهره مندیِ مصراع آخر از برجستگی مورد نیازش می توان از شیوه های مختلفی استفاده کرد که برخی از آنها را ذکر می کنیم:
1- استفاده از هجای کشیده در آخر شعر بویژه اگر هر دو مصراع(ویا مصراع واره ی) قبلی و یا فقط مصراع دوم دارای هجای کشیده باشد.
2- استفاده از جمله ی سؤالی
3- استفاده از مصدر و یا اسم مصدر بجای فعل مخصوصا کاربرد چند مصدر ویا اسم مصدر همراه با حرف ربطی واو
4- استفاده از جمله ای ناتمام و آوردن چند نقطه پس از آن
5- بیان نتیجه
6- تغییر چشمگیر در تصویرپردازی شعر
7- تغییر راوی ماجرا مثلا از سوم شخص به اول شخص
8- انتقال از موضوعی کلی به جزئی و یا برعکس
9- استفاده از واژه و یا واژه هایی دور از انتظار مثلا استفاده از واژه هایی کاملا نوین پس از واژه های کهن مصراع های قبلی
10- تغییر محیط جغرافیایی شعر مثلا دو مصراع قبلی درباره ی ایران و مصراع پایانی بصورت غافلگیرکننده ای درباره ی کشور دیگری باشد .
11- استفاده از تلمیح بصورتی جذاب و باعث برجستگی
12- استفاده از نام ویا نام های خاص مثلا نام شخصیتی مذهبی، علمی، سیاسی و از این قبیل
13- بیان راز ویا موردی رازمانند
14- استفاده از معنای دورِ موردی ایهامی درحالی که در مصراع (های) قبلی، معنای نزدیک آن درنظر گرفته شده بود .
15- اعلامِ ناتمام ماندنِ شعر و دشواری بیان کامل آن ماجرای عظیم
ه- قابلیت امتداد از سه تا پنج لَخت (وحتی بیش تر)
سروش می تواند دارای سه مصراع ویا مصراع وارهباشد و با داشتن وزن ویژه ای که ظرف خوبی برای سرایش آن است و قاقیه پردازی بر اساس الگوی یک-دوکه مصرع سوم را آزاد می گذارد، در همان لَخت سوم به پایان برسد. فوایدسه مصرعی بودن آن مشخص است و از جمله عدد سه در فرهنگ ایرانی و فرهنگ های مختلف بعنوان عددی تکمیل کنندهو در عین حال زودرس به کار می رود . همچنین ممکن است چهارمصراعی باشد تا هم فرصت بیش تری برای دستیابی به تنوع پردازی داشته باشد و هم بتواند قافیه پردازی را با الگوی یک-دو-سه به کمال برساند و یا این که با عدم قافیه مندیِ لخت سوم، آزادانهعمل کند و پس از مقدمه ی فراخ سه لَختی، در لَخت چهارم که بدون قافیه است، بسته و کوبشی عمل کند .دیگر این که با داشتن تعداد مصراع های برابر با قالب های دیرینه پذیرفته شده ای به نام های رباعی و دوبیتی، از اعتبار این دوقالب هم بعنوان امتیازی مثبت استفاده کند. قالب هایی مثل رباعی و دوبیتی، صدها سال با موفقیت در شعر پارسی درخشیده اند و هنوز هم محبوبیت فراوان دارند. نگارنده ضمن داشتن سابقه درسرایش دوبیتی های فراوان و چندین رباعی، الگو گرفتن از این دو قالب چهارمصراعی دارای وزن ویژه را برای قالبی جامع تر به نام سروش مد نظر داشته است و البته در هر قالبی شاعری توانا باید که از سنگ و خاک و مانند آن، کاخی بسازد جاودان.
افزودن مصراع پنجم به سروش ازجمله یا بویژه هنگامی اهمیت پیدا می کند که قافیه پردازی تا مصراع (ویا مصراع واره ی) چهارم آن به شیوه ی دیرآشنای دوبیتی و رباعی باشد؛ یعنی یک-دو- چهار که البته مصراع سوم هم بطور اختیاری می تواند بصورت قافیه مند یا آزاد بیاید. در این صورت، شعری شبیه به دوبیتی و رباعی اما در وزنی دیگر به دست می آید و چیزی به نام قابلیت رفتار کوبشی در پایان را کم دارد و به مصرع و یا لَخت پنجمِ بدون قافیه، نیاز پیدا می کند؛ چرا که حتی اگر رباعی را کوبشمند بدانیم، باز هم دوبیتی با همه ی امتیازاتش چندان قالب مناسبی برای پایان کوبشی نیست و از دلایل این امر، وزن آرامش بخش آن در کنار همقافیه بودن مصراع پایانی با سایر مصراع های قافیه مند است. به عبارت دیگر، شباهت باعث سخت پذیرشدنِ برجستگی می شود و کوبش هم نوعی برجسته سازی است. در این مجال، قالب رباعی با وجود قافیه پردازی این گونه، به مدد وزن مناسب تر خود، کوبشی بودن را بهتر از دوبیتی عرضه می کند. این ادعا را که شباهت باعث سخت پذیرشدنِ برجستگی می شود، حتی از راه جامعه شناسی و تاریخ هم می توانم اثبات کنم؛ چراکه مثلا حجابِ آشناییِ پیشین، یکی از موانعِ پذیرشِ کمالِ غیرقابل انتظاری است که همان فرد آشنا بعدها به آن رسیده است؛ مثلا اطرافیانِ پیامبران به این دلیل که آنها انسان هایی مثل خودشان و با خودشان بودند، ادعای پیامبری آنها را دروغ می پنداشتند. برگردیم به قالب سروش که گفتیم از سه تا پنج مصرع ویا لَخت ادامه دارد و البته برای این که تعریف جامع و مانعی از این قالب ارائه داده باشیم، می گوییم که قالب سروش ممکن است بیش از پنج لَخت را هم به خود راه دهد و حتی عدد خاصی را برای این مورد در نظر نمی گیریم تا اشعاری که دارای بیش از پنج لَخت اما دارای سایر ویژگی های سروش هستند، بلاتکیف رها نشده باشند؛ اما سه تا پنج را تعداد اصلی و ترجیحی لَخت ها در قالب سروش می دانیم همان طور که وزن ویژه ی این قالب، فاعلاتن مفاعلن فعلات است که در رکن پایانی با فعلن، برابریِ عروضی دارد؛ اما می توان شعر سروش را در اوزان دیگری هم به کار برد و همچنین شیوه ی قافیه پردازی اصلی و ترجیحی در این قالب، عدم قافیه مندی لَخت پایانی است؛ اما سایر شیوه های قافیه پردازی هم در آن مُجاز است و حتی ممکن است شعری در قالب سروش به شکل بدون قافیه در همه ی مصراع ها ویا مصراع واره ها بیاید بویژه به این دلیل که سروش را می توان هم برای شعر سنتی و هم شعر نیمایی و حتی نثر و سپیدنگاری و غیره به کار برد.
نکته ی دیگری که ذکرش مفید است، این که با توجه به فشردگیِ ممتازِ وزنِ فاعلاتن مفاعلن فعلات بعنوان وزن ویژه ی قالب سروش، ممکن است از نظر داشتن تعداد هجا، شعری چهارمصراعی در قالب سروش تقریبا دارای حجمی یکسان و حتی گاهی فشرده تر از شعری سه مصراعی در قالب سه گانی باشد؛ مثلا اگر شعری سه گانی بصورت سنتی بر وزن بسیار پرکاربرد مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن(= مستفعلن مفاعل مستفعلن فَعَل) سروده شده باشد، با توجه به این که این وزن دارای چهارده هجاست، در شعری سه گانی به چهل و دو هجا می رسد؛ اما در سروشی چهارمصرعی به چهل هجا و اگر رکن آخرش به فَعَلن تبدیل شود، چهل و چهار هجایی خواهد بود.
تفاوت های سروش با دوبیتی و رباعی
رباعی و دوبیتی، هردو چهارمصراعی اند و در آنها همقافیه بودن مصراع های اول، دوم و چهارم الزامی است و گاهی در مصراع سوم نیز همقافیه اند و تفاوت دوقالب دوبیتی و رباعی بایکدیگر در گوناگونی اوزان آنهاست و تفاوت سروش با این دوقالب در مواردی از جمله: تعداد لَخت های سروش های غیر چهار لَختی، تفاوت وزنی، تفاوت در قافیه پردازی و تأکید بر پایان کوبشی می باشد.
تفاوت های سروش با پِریسکه
قبل از پاسخ به این سؤال باید دید که آیا پریسکه اصلا قالب شعری مستقلی هست یا نه. حالا فرض را بر این می گذاریم که پریسکه، قالب شعری مستقلی است و به خواست خدا، به زودی این سؤال را پاسخ می دهیم.
پریسکه، شعر ویا شعرواره ی کوتاهی است بصورت نیمایی ویا سپید و در حالت فرعی اش بصورت شعرسنتی(یا دارای وزن عروضی یا قافیه) که در حالت اصلی اش دارای سه و در حالت فرعی اش دارای چهار لَخت است که ضربه ی نهایی در آن برعهده ی لخت پایانی است. از تفاوت های میان سروش و پریسکه، التفات سروش به وزن و آن هم وزنی ویژه و همچنین توجه به قافیه پردازی ویژه و تفاوت در تعداد لَخت های سروش های دارای بیش از چهار لَخت است.
آیا پریسکه، قالبی شعری است؟
اکنون به پاسخ پرسش پیشین بپردازیم که پریسکه، قالبی شعری هست یا نه .
پاسخ ما این است که پریسکه، قالبی شعری است به این دلیل که مانند قالب های دیگر، چارچوبی متفاوتی دارد البته به شرطی که قبل از قالب سه گانی زاده شده باشد و اگر موضوع، برعکس باشد، تنها تفاوت میان پریسکه و سه گانی احتمالا در این است که سه گانی، سه گانی است؛ اما پریسکه با این که در اصل، سه لخت دارد، ممکن است در حالت فرعی خود، چهارلختی باشد و اگر تفاوت این دو فقط در همین باشد، پریسکه را قالبی شعری دانستن، خنده دار بلکه چِندش آور است . حالا اگر کاری هم با سه گانی نداشته باشیم و فرض کنیم که قالبی به نام سه گانی وجود ندارد، باز هم می توان این پرسش را پی گرفت که : آیا پریسکه، قالبی شعری است یا نه؟ اکنون شاید بپرسید که ما از طرح این سؤال که آیا پریسکه هم یکی از قالب های شعر فارسی هست یا نه، آن هم بر فرض عدم وجود سه گانی، واقعا چه منظوری داشته ایم؛ چراکه معمولا درباره ی هیچ قالب دیگری چنین سؤالی پرسیده نمی شود و در قالب شعری بودن آن، شکی پدید نمی آید. پاسخ ما این است که قالب شعری پریسکه، در شکل اصلی اش قالبی است در شعر سپید ویا نیمایی و در شکل فرعی اش قالبی در شعرسنتی و به عبارت دیگر، پریسکه به دلیلِ داشتنِ رگه های ضعیفی از شعر سنتی به آن تعلق پیدا می کند؛ یعنی تقریبا می توان پریسکه را خارج از قلمرو شعر سنتی دانست؛ اما آیا ما فقط به همین دلیل، در قالب شعری بودنِ آن، تشکیک کرده ایم؟ نه، به هیچ وجه؛ چراکه ما باافتخار و هوادارانه، شعرنیمایی را پذیرفته بوده ایم و این سراینده هم اشعار نیمایی نسبتا زیادی سروده است. درباره ی سپیدنگاری هم فعلا فرض را بر این می گذاریم که این هم نوعی شعر به معنای خاص است و مثلا قطعه ی ادبیِ بریده-بریده نیست ویا همین بریده- بریده بودن باعث تفاوت آن از نثر است . این نکته که پریسکه معمولا درقالب سپید سروده می شود و گاهی هم در قالب نیمایی، دو نوع تشکیک در قابلیتِ قالب شعری بودنش ایجاد کرده که یکی از آنها تشکیک زبانی و دیگری تشکیک فلسفی است. تشکیک زبانی در قالب شعری دانستن پریسکه از آن جا ناشی می شود که می گوییم پریسکه در قالب شعر سپید و گاهی هم در قالب شعر نیمایی است. خب، ما قالب شعر نیمایی را از قبل می شناخته ایم و قالب شعرسپید را همچنین و قالب های شعر سنتی را نیز می شناخته ایم و اگر دقت کرده باشید، در زبان ادبی ما، شعرنیمایی یک قالب است و شعرسپید هم یک قالب نه این که قالب هایی باشند؛ پس چطور در هریک از این قالب ها می توانیم قالب دیگری به نام پریسکه قراردهیم و در این صورت آیا باید پریسکه را قالبی نیمایی بدانیم یا سپید؟ در این جا می توان گفت که با پیدایش قالب های کوچک تری در قالب بزرگ شعر نیمایی و قالب سپید، از جمله بعضی قالب های فرع از قالب نیمایی مثل شعرنو مسمّطی و نوغزل که این جانب در کتاب نورا-نوینستان معرفی کرده ام و همچنین قالب شعریِ زلالِ جناب دادا بیلوردی، اکنون قالب شعرنیمایی و قالب سپید، با افزایش اعضایشان به قالب های شعرنیمایی و قالب های سپید ارتقاء یافته اند؛ همان طور که مثلا شهرستان کرج دیروز، امروزه باداشتن چند شهرستان به نام های کرج، فردیس، اشتهارد، ساوجبلاغ، طالقان و همچنین شهرستان نظرآباد، تشکیل دهنده ی استان البرز است و مثل بهتر در این باره، استان قزوین می باشد که نام شهرستان مرکزی و استانش یکی است. درباره ی قسمت دوم این سؤال هم باید گفت که چون پریسکه را هم برای شعرسپید و هم برای شعرنیمایی به کار می برند، این قالب شعری به هردو آنها تعلق دارد والبته با توجه به این که پریسکه فقط در حالت فرعی اش در محدوده ی شعرسنتی می گنجد و در اصل، قالبی سنتی نیست، فرض را بر جدایی حساب پریسکه از شعر سنتی می گذاریم. بااین حال، ممکن است بسیاری از اهالی ادب، همچنان پریسکه را کاملا جدا از قلمرو شعر سنتی بدانند و ما نیز فعلا برخلاف نظر اصلی خود، بنا را بر چنین فرضی گذاشته ایم. مسأله ی دیگر، تشکیک در فلسفه ی قبول پریسکه بعنوان قالبی شعری است و از این دیدگاه مطرح می شود که با توجه به فلسفه ی پیدایش شعر نو و بویژه شعرسپید که هدف خود را ویا دست کم یکی از اهداف مهم خود را رهایی از محدودیت های دست و پاگیر شعرسنتی می داند (مخصوصا از دیدگاه شاملو در انتقاد از عروض و در توجیه و لزوم سپیدسرایی) اکنون سربرآوردن قالب شعری پریسکه از بطن چنین قالب های محدودیت گریزی را چطور می توان توجیه کرد و اگر هنوز مسأله به وضوحش نرسید، لازم است عرض کنم که می خواهم بگویم: چطور می توان قید و بندها و درواقع محدودیت هایی مثل سه و یا چهار مصرع وارگی و از این قبیل را بعنوان ویژگی های قالب پریسکه بر قالب نیمایی و مخصوصا سپید تحمیل کرد؟ مگر بنیانگذار سپیدسرایی یعنی جناب شاملو معتقد نیست که عروض، محدودیت است وباید از این محدودیت گریخت؟ و مگر شعرسپید در پی فرار از محدودیت وزن و هرچیزی که شاعر را به قید بکشاند به وجود نیامده است؟ پس چطور می توان شعرسپید از نوع پریسکه را پذیرفت که خودش مقیّد به قواعد قالب پریسکه است؟ یا این که قید و محدودیتی که شاملو و پیروان او بد می پندارند، فقط مشمول بعضی از محدودیت ها مثل وزن و قافیه است و نه همه ی محدودیت ها؟ در این صورت آیا یک بام و دو هوا نمی شود؟ اگر محدودیت به دلیل این که محدودیت است، بد است، بهتر نیست که همه ی محدودیت ها بد باشند و اگر خوب است، بهتر نیست که هر محدودیتی خوب باشد و اگر جواب را برعکس می پندارند، بهتر نیست معیار مشخصی برای جداکردن محدودیت بد و خوب از یکدیگر ارائه دهند؟ آیا مجبوریم بپذیریم که شاملو و پیروان او فقط وزن عروضی و مانند آن را بد می دانند؛ اما مثلا تکلّف پردازی در کاربردِ باستانگرایانه ی واژه ها برای جبران فقدان وزن عروضی را بد نمی دانند؟ در این صورت به چه دلیل، عروض با آن همه گستردگی و زایایی اش بد است؛ اما باستانگرایی در واژه پردازی خوب است؟ باید بپذیریم که شعرسپید هم بعضی محدودیت ها را می پذیرد و اگر شعرسپید، محدودیتی یعنی مقیّد بودنی نداشت که شعرسپید نمی شد؛ یعنی به هرحال، همین که این نوع شعر را سپید می نامیم و برای آن هویتی قائل می شویم که حتما تعریفی و در نتیجه، محدودیتی دارد، آن را به قاعده ویا قواعدی مقیّد و در نتیجه، محدود کرده ایم . خلاصه، این که پریسکه را از نگاه شاملویی نمی توانیم قالبی شعری به شمارآوریم؛ البته از لحاظ فلسفه ی نابجابودن محدودیت ویا دست کم بعضی محدودیت ها در شعرسپید؛ بویژه این که محدودیت ویا قاعده ای که می گوید پریسکه باید در سه ویا چهار مصرع واره بیاید، سخت به محدودیت های سنتی می ماند؛ اما پریسکه در اصل، قالبی در شعر سنتی نیست؛ بلکه قالبی در شعر سپید و گاهی نیمایی است و در نتیجه، اگر قضاوت درباره ی آن را از منطق شاملویی بخواهیم، جوابمان تناقض است .
خلاصه ی مطلب، این که برخلاف ادعای شاملو و طرفدارانش که عروض را محدودیت دانسته اند، محدودیت عروضی چیز بدی نیست؛ بلکه این محدودیت هم مثل بسیاری از محدودیت های سا


1