از پیرمرد عاقل و حکیمی پرسیدند: از پیرمرد عاقل و حکیمی پرسیدند: از عمری که سپری نمودی چه چیزی را یاد گرفتی؟ پاسخ داد: *یاد گرفتم* که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم *یاد گرفتم* که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت. *یاد گرفتم* که دنیا ی ماهر لحظه ممکن است تمام شود اما ماغافل هستیم. *یاد گرفتم* که سخن شیرین ،گشاده رویی وبخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست. *یاد گرفتم* که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت وآسایش بهره مند باشد. *یاد گرفتم* کسیکه جو را می کارد گندم را برداشت نخواهد کرد. *یاد گرفتم* که عمر تمام می شود اما کار تمام نمی شود. *یاد گرفتم* کسیکه می خواهد مردم به حرفش گوش بدهند باید خودش نیز به حرف آنان گوش دهد. *یاد گرفتم* که مسافرت کردن وهم سفره شدن با مردم بهترین معیار ودقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت ودرون آنان است. *یاد گرفتم* کسیکه مرتب می گوید: من این می کنم وآن می کنم تو خالی است و نمی تواند کاری انجام دهد. *یاد گرفتم* کسیکه معدنش طلا است همواره طلا باقی می ماند بدون تغییر، اما کسیکه معدنش آهن است تغییر می کند وزنگ می زند. *یاد گرفتم* تمام کسانیکه در گورستان هستند همه کارهایی داشتند وآرمانهایی داشتند که نتوانستند محقَق گردانند. *یاد گرفتم* که:بساط عمرو زندگیمان رادردنیا طوری پهن کنیم که درموقع جمع کردن دست پایمان را گم نکنیم.
|