مزرعه ای به نام زمین این روزها سخت است ،پر از تنش پر از اظطراب پر از سنگین تر شدن،گویی دنیا روی من زندگی می کند و همه ی راه های فرار را بر من مسدود می کند... دنیایم وارونه شده، زمین بر عکس می چرخد ،آدم ها آن چیزی که نشان می دهند نیستند... قالب های تهی شده،چهره های مصنوعی ،مترسک هایی هستند متحرک برای راندن دیگران از خود و مزرعه ی بزرگی به نام زمین که همه در آن زندگی می کنیم،جالب اینکه تنها فکر راندن یکدیگر از همند و همگی با کلاغ های موجود در این مزرعه همدم و همراه شده اند و بدون توجه به دشمن اصلی کمر به از بین بردن یکدیگر بسته اند و هر روز شاهد مرگ مترسک های بیشتری هستند ،اما بدون توجه به این موضوع و رشد بی رویه ی کلاغها از کنار اجساد مترسکهای مرده در گذرند و معتقدند که آن ها لیاقت زندگی در این مزرعه را ندارند و با این افکار پوچ و پوسیده هر روزه شاهد کوچ تعداد بیشتری از مترسک ها به مزارع دیگر هستیم و این گونه است که بسیاری از مزرعه های ما لم یزرع شده و مزارع به علت ازدیاد مترسک هایشان دیگر قادر به پذیرش مترسکهای بیشتر نیستند و ما روزانه شاهد مرگ هزاران مترسک هستیم و تنها فکرمان شده دوستی با کلاغها برای بقای بیشتر... #( میرزا )
|