شعرناب

محفل ناب

قدر مجموعه‌ی گل، مرغ سحر داند و بس؛
که نه هر کو ورقی خواند، معانی دانست... (حافظ)
محفلی، ناب و بزرگ است و پُر از، مِهر است، اینجا؛
دور بادا؛ دورِ دورآن کس، که قدرش را نداند...
به بزم می‌نشینم، اولین سالروز حضورم را، در جمع شما خوبان!
یک سال، اندیشه و احساسِ مشترک را تجربه کردیم؛
با هم گریستیم و با هم شادمانی نمودیم؛
اعیاد مذهبی و ملی را ترانه سرودیم و مرثیه‌سرای شهادت بزرگان دین گردیدیم...
حوادثِ تلخی؛ چون حادثه‌ی پلاسکو و زلزله‌ی کرمانشاه را، غم نوشتیم؛ و شکوه‌سرای آینده و پیشرفت کشورمان شدیم...
از مردانِ بی‌ادّعا و همیشه بهنام و هماره بهکام، سخن راندیم؛ بزرگیِ مرامشان را، ستودیم؛ و برایشان، آرزوی اجری، اخروی نمودیم... *(۱)
از شهید حججی‌ها سرودیم؛ از سرهای رفته در ره دین... و مرگ القاعده را، شادمانی کردیم...
غمگینانه، از مظلومیتِ «فرشته‌ی جاودانِ وطن» گفتیم؛ بی‌گناهی‌اش را، اشک ریختیم؛ و صمیمانه، آرزوی امنیت و سلامت، برای تمامِ فرشتگانِ کوچکِ دنیا نمودیم... *(۲)
و اینک... ماییم؛ و رسالتی که همچنان، جاری است در اندیشه و پندارمان... و از احساسمان، چکّه می‌کند مدام...
اینک، ماییم؛ و خامه‌ ای که، سرودسرای اندیشه‌های ناب و چکامه‌پرداز پروازهای بلند است...
ماییم؛ و شکوهِ یک سرزمین، احساس و اندیشه‌ی ناب...
امید که هماره، آزاد و شاد باشیم؛ و آهنگِ آزادگی و بالندگی را، نغمه‌گر...
امید که بدانیم قدرِ این لحظه های با هم بودن؛ و با هم، از مِهر سرودن ها را...
محفلِ مِهر و وفا؛ عشق و صفا؛ اندیشه‌هاست؛
باش و قدرش را بدانای باورِ دنیای دل!
سجده ی شکر می آورم پیشگاه خداوند یگانه را، برای تمام نعمت هایش؛
از جمله؛ قلم و اندیشه ای که عطا فرمود و سوره ای ازکتاب آسمانی اش، را بداناختصاص فرمود و به حرمت آن، سوگندیاد نمود:«ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ.»
همچنین،به حکم:«من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق»، بینهایتسپاسگزارم از مدیریت محترم سایت شعر ناب، استاد حاج سید فکری احمدی زاده گرامی، که این مکان مهرپرور و اندیشه گستر را در راستای اعتلای فرهنگ و ادب ایران زمین، به وجود آوردند.
و من الله التوفیق!
زهرا حکیمی بافقی، (الف_احساس).
اوّل دیماه ۹۶.
_________________________
*پ.ن:
*(۱) مردان بی‌ادّعا:
مردی، از، مردانِ بی‌ادّعا؛
مردی، از، مردانِ خوبِ خدا؛
دل، چو دریای وسیعی، زِ شور؛
پُر، از، ایمان و شرف؛ پُرغرور؛
نامِ او، بهنام بود از نخست!
کامِ او، بهکام بود از نخست!
گُر زد بر جانش، گُلی آتشین!
هست اینک او، از شهیدانِ دین!
شغلِ پاکش بود، آتش‌نشان؛
روحِ او جاری است، در، آسِمان...
جاویدان، گردیده، نامش کنون!
جاویدان، گردیده، کامش کنون!
زهرا حکیمی بافقی، تقدیم به روانِ شهیدِ آتش‌نشان، بهنام میرزاخانی، (2/11/95)
*(۲) فرشته‎ی جاودانِ وطن:
منظور آتنا اصلانی است. این اصطلاح را جناب حسین شفیعی بیدگلی، در اشعار زیبای تقدیمی و احساسیشان، بارها، زمزمه کرده‌اند؛ از جمله، در شعر زیر:
و فرشته‌ی وطن / پشتِ قفل‌ها/ می‌گریست/ و عقابِ خورشید،/ می‌گریست/ و ناقوس‌های تابستان/ می‌گریستند/ و قهرمانان/ با افیونِ عصیانگر/ در پیکار.../ نه/ هرگز تو را به خاک نسپردیم؛/ بلکه به خاطر سپردیم/ در منشورِ قلبِ قهرمانان؛/ تا همیشه‌ی رهایی.../ و تو در قلب قهرمانان/ و در گل‌های سرخِ رهایی،/ که سنگ نور اندود تو،/ رفیقِ ماه است/ در سایبانیِ فرشتگان.../ و هیچ سنگی در خاطره‌ی قهرمانان/ چنین نور اندود نبود؛/ نه هرگز چنین نبود...
حسین شفیعی، تقدیم به فرشته‌ی جاودان وطن آتنا.
***


1