شعرناب

گوشه ای از جنایات گروهِ فرسان موسوم به گوش برها

* (خانواده‌ای که قربانی گوش‌برها شدند:)_ گوشه ای از جنایاتِ گروهِ فرسان، موسوم به گوش بُرها_ ۱۳۶۳_۱۳۶۷
پیرمرد، کارش بهیاری و رسیدگی به دوا و درمان روستاهای اطراف دهلران بود؛ اما مردم، عبدالرضا دوار را «دکتر» صدا می‌کردند.
غروب دوازدهم آبان 1363به اتفاق دختر و نوه اش و به همراه همکارش«سيف اله بهرامي» راهي روستاهاي دهلران مي شود و در نزديکي روستاي بيشه دراز به کمين «گوش بُرها» مي افتند. گوش برها گروهي از مزدوران بودند که از بعثي ها پول مي گرفتند و با کمين کردن در مسير نظامي ها و مردم عادي آنان را به شهادت مي رساندند و گوش آنها را مي بريدند و به بعثي ها مي دادند و مزد جنايت خود را مي گرفتند ، برخي را هم به اسارت مي بردند. اين گروه به نام«فرسان» معروف شدند و از سال 63 تا پايان جنگ به اين جنايات ادامه دادند.
آن شب گوش برها ابتدا با شليک اولين گلوله به پيشاني دختر دوار، او را به شهادت رساندند. آن مزدوران از خدا بي خبر، دوار و بهرامي را با خود به اسارت مي برند و نوه 4ساله تا صبح در آن هواي سرد و تاريک بر بالين مادر شهيدش گريه مي کند تا بيهوش مي شود.
فردا صبح مردم و نيروهاي نظامي به محل حادثه مي آيند. کودک 4ساله بعد از 25 روز به دنبال اين حادثه تلخ و جان سوز بر اثر تشنج هاي شديد، فوت مي کند.
دوار که در طول سال هاي اسارت شکنجه و سختي هاي فراواني کشيده بود و داغ جانگداز دخترش بر او سنگيني مي کرد با پايان جنگ به اتفاق همکارش از اسارت آزاد شد و به ميهن برگشت.
مردي که روزگاري داروي دردهاي مردم بود و کوچه به کوچه و خانه به خانه او را انتظار مي کشيدند در انتظار ديدن نوه اش لحظه شماري مي کرد اما هر چه او را جُست نيافت تا آنکه عاقبت شکنجه ها و داغ ها او را به آسمان بردند و به شهادت رسید /
جنگِ ما از واژه ها آغاز شد
از غروبِ لاله ها آغاز شد /
از کنارِ جبهه یِ بیشه دراز
جنگِ ما از نینوا آغاز شد /
شعر: عیسی نصراللهی


2