توهم دلقهوه ای تلخ فنجانی وارونه زنی فالگیر ببین کارم به کجا کشیده است ،، از وقتی تو رفته ای به زمین و زمان چنگ انداخته ام شاید خبری از رسیدن بدهند ،،، از نرسیدن ها خسته شده ام ،، دیگر نه چشم انتظار قاصدک خوش خبرم نه مرغ آمین و نه ستاره های شب آمده ام شاید تو را از دنیای وارونه ها بیرون بکشم ازته فنجانهای وارونه با طعم قهوه ای تلخ نیستی که ببینی کارم به کجا کشیده ،، بعد از تو خرافاتی هم شده ام.. نبودنت باعث شده دل به دروغهای شیرینی بدهم که طعم تلخ دوری را کمتر می کند.. نمی دانم از حالم دگر چه بگویم فقط می توانم بگویم تا بیشتر از این از دست نرفته ام برگرد.. پ.ن : بعضی وقتها دل به دروغهای شیرین خوش است به فال کف دست وقهوه وشمع وتاروت خوش است اما دل بشنو ازمن که اینجا خبری نیست جز،دلبستن به دروغهای شیرین،خبری نیست این متن با توجه به دروغهای شیرین فال گیرها نوشته شده است و ربطی به حال صاحب اثر ندارد :) مریم غریبی
|