شعرناب

کچل

کچل
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی
بچه محل : آقا تو نمیری به موت قسم سوار یه تاکسی شدم رانندش کچل بود از قضا یه زنی هم سوار شد که اونم کچل کرده بود و تریپش به ما نمی خورد از اونجایی که من اونور میدون پیاده می شدم اومدم پایین که خانما مقدم ترن یه جوری نگام کرد که انگار دری وری بهش گفتم منم اعصابم خورد شد رفتم جلو و صندلی و محکم کوبیدم . راننده نگاه اندر حکایتی بهم انداخت و گفت بر و پایین . منم عصبانی شدم کشت بادمجان پای چشم راننده تاکسی رو شروع کردم . زنه هی داد کشید و جیغ زد و راننده کتک می خورد که یهو از خواب پاشدم دیدم رو تخت بیمارستانم پرستار که کچل کرده بود لبخند زنان بهم نگاه کرد و گفت : تو خوبی عزیزم .


2