خدایا شکرتخدایا شکرت... سر تا پایم را که خلاصه کنند می شود مشتی خاک …! که ممکن بود ؛ خشتی باشد در دیوار یک خانه ! و یا شاید خاکی در گلدان ! یا حتی غباری بر پنجره … ! اما مرا از این میان برگزید برای نهایت شرف… برای انسان بودن … و پروردگارم که بزرگوارانه اجازه ام داد به : نفس کشیدن … شنیدن … فهمیدن … احساس کردن … و من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داد به: انتخاب و تغییر به شوریدن به عشق وای بر من اگر قـــــدر ندانم ……………
|