پرنده ای بی درختپرنده بی درخت در برگه های نقاشی همه پرنده رویاهای خود را بر روی درخت آرزوهایشان به صورت های مختلف کشیده بودند.... معلم که داشت برگه های نقاشی را چک می کرد، ناگهان برگه ای توجه او را جلب کرد!.... پرنده ای سیاه بر روی صفحه سفید در پروازی که پرنده با پاهای باز و کمی جمع شده به سمت بالا و بدن خود دیده می شد... با جمله هایی که در زیر آن نوشته شده بود؛.... پرنده رویای من چون فقط یک مداد سیاه در جعبه مدادهای رنگیش دارد، همیشه کلاغ دیده می شود..... پرنده ای بی درخت نمی شناسد هرگز درخت! معلم به هیچ چیز دیگر فکر نمی کرد و آرام با دستی که می رفت بالای سرش و چشم هایی خیره فقط به میز نگاه می کرد!..... علی غلامی
|