شعرناب

تئوری شعر


تئوری شعر قسمت اول
با کسب اجازه از بزرگان شعرو ادب که همیشه
می خواهند بیاموزندوارباب معرفت را در دست
بگیرند....با نگاهی به اشعار بعضی دانش دوستا
که گاهی میتوان گفت به تازه گی شروع به گفتن
شعر کرده اند وهر نوشته ادبی.. را به
حساب شعر یا شعر نو میگذارند بر این دیدم آنچه
آموخته ام خلاصه ای از آن را به کسانی که به شعر
علاقه دارند هدیه کنم البته با کسب اجازه
از اساتید ,واستادان
.
باید رفت وخواند شعر مثل موسیقی انتها ندارد
باید خواند نوشت ریاضت کشید تا آموخت ما
خلاصه ای از آنچه که خواندهایم برایتان مینویسیم
کلام...
کلام.آهنگی است که بحرکت دهان وزبان از حروف وکلمات تر کیب یافته وبرای بیان مقصود گفته
شده باشد..مرادف آن را سخن یا گفتاروگوینده
یا متکلم یاسخن گو میگو ئیم
سخن ادبی..مقصود اصلی سخن تفهیم معانی مختلف
حالات متفاوت است در صورتی آنرا کلام وسخن ادبی
گویند یاادیب وسخن سنج گویند که مقصود خود را
به بهترین وجه بفهماند
نظم ...ونثر..سخن بر دو قسم است نظم. ونثر
نظم یعنی مرتب کردن در لغت مثل بهم پیوستن
مروارید یا به رشته کشیدن دانه های جواهر
در اصطلاح سخنی است که دارای وزن وقافیه باشد
مرادف آن را شعر نیز میگویند
قافیه...کلمات آخر شعراست که حرف اصلی آخر آنها
یکی باشد مانند کلمات دل.گل. مایل حاصل که حرف
اصلی آخر آنها لام باشد..الفاظ.در.بر. سر هنر که آخر حروف اصلی آنهاراءاست وحروف لام و راءرا
در قوافی حروف روی می نامند..گلمه روی به معنی
در اصل به تشدید یاء است به فارسی به تخفیف گفته
میشود
علم بلاغت...شامل سه اصل است .معانی.وبیان وبدع
که گاهی هر سه وگاهی دو فن آخر را فن بدیع مینامند کلمه بدیع در لغت به معنی چیز تازه
و نو ظهوردر اصطلاح عبارت است از آرایش سخن فصیح
بلیغ خواه نظم باشد خواه نثر
آنچه گفتیم راجع به درستی کلام بوداما شیوائ سخن
آن است که جمله روان ونزدیک به فهم در گوش شنونده خوش آید
تنافر….یعنی ناسازگاری... این است که ما بین کلمات
تناسب وجود نداشته باشدآن کلمات رامتنافر وضد آن راملایم وسازگار خوانند
1 ..تسجیع..یعنی که سخن رامسجع وجمله های مشابه
را قرینه میگویند سجع آنست که کلمات آخر قرینه ها در وزن یاحروف روی یا هردو موافق باشند
سجع..یعنی آواز کبوتر..به بانگ یک یکنواخت قمری
کبوترتشبیه کرده اند
شعر..مسجع..مسجع بیشتر در نثر گفته می شود وآن
در صورتی است که مصرعهای ابیات از قرینه های
مسجع تشکیل شده باشد
مثال..ازروی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی
وزقدآن سرو سهی خالی همین یابم چمن ..امیری معزی


1