من این را می دانم امّا ... بــِسْم الله الرَحْمٰن الرَحيــم حسین علیه السلام فریاد می زند : «هَل مِن ناصِرَ یَنصُرُنی»؟ و من در حالی که نمازم قضا شده است می گویم: لبیک یا حسین(ع)!لبیک... حسین علیه السلام نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند، و من باز می گویم : لبیکیاحسین(ع)!لبیک... حسین علیه السلام شمشیر می خورد ، من سر مادرم داد می زنم و می گویم : لبیک یا حسین(ع)!لبیک... حسین علیه السلام سنگ می خورد،من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یا حسین(ع)!لبیک... حسین علیه السلام از اسب به زمین می اُفتد عَرش به لرزه در می آید و من در پس نگاه های حرامم فریاد می زنم : لبیک یا حسین(ع)!لبیک... حسین علیه السلامرمق ندارد باز فریاد می زند:«هل من ناصر ینصرنی؟» من محتاطانه دروغ میگویم ...و باز فریاد می زنم: لبیک یا حسین(ع)!لبیک... حسین علیه السلام سینه اش سنگین شده است،کسی روی سینه حضرت است،حسین علیه السلام به من نگاه می کند می گوید : تنهایم یاری ام کن... من گناه می کنم و باز فریاد می زنم:لبیک... خورشید غروب کرده است... من لبخندیمی زنم و می گویم: اللهم عجل لولیک الفرج... به چشمان مهدی ( عج) خیره می شوم و می گویم: دوستت دارم تنهایت نمی گذارم...! مهدی(عج)به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند... مهدی ( عج) تنهاست...حسین( ع) تنهاست... من این را می دانم امّا..... ⚫ روانشناسی شخصیتهای عاشورا ⚫ در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو میشویم. اول: حسین (ع) حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود. تا آخر میایستد. خودش و فرزندانش شهید میشوند. هزینه انتخابش را میدهد و به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهد. از آب میگذرد، از آبرو نه... دوم: یزید همه را تسلیم میخواهد. مخالف را تحمل نمیکند. سرِ حرفش میایستد. نوه پیغمبر را سر میٔبرد. بی آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که میخواهد برسد سوم: عمرِ سعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است. هم خدا را میخواهد هم خرما، هم دنیا را میخواهد هم آخرت. هم میخواهد حسین (ع)را راضی کند هم یزید را. هم اماراتِ ری را میخواهد، هم احترامِ مردم را. نه حاضر است از قدرت بگذرد، نه از خوشنامی. هم آب میخواهد هم آبرو. دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی است که به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد. نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست! من بیش از همه از عمر سعد شدن می ترسم... -------------------------------------- برگرفته از سایت حضرت آیت الله بهجت( ره )
|