شعرناب

کرد ها!


مادربزرگ خدابیامرزم کرد بود(مادر پدرم)،چشم هایش سو نداشتند به همین جهت نیاز به مراقبت زیادی داشت،به طوری که هرروز باپدرم میرفتیم تا خبری از مادر پیرش بگیریم.
هروقت کنارش مینشستم،دستی به سرم میکشید و میگفت:گیانمی، چاومی، هه‌ناسه‌می/
اگر درست یادم مانده باشد معنایش میشد :جانمی،چشممی،نفسمی!
عجیب جمله ی تو دل برویی بود که شاید تا آخر عمر همین را باخودم یدک بکشم.
هرچه که بزرگتر میشدم،کرد ها برایم جالب تر جلوه میکردند،به اندازه ی موهای سرم با کرمانج ها و کمی هم با بقیه ی کرد ها برخورد کرده بودم،اما هنوز هم شناختی ازشان نداشتم!
یکی دو روز پیش که وارد کرمانشاه شدم،باخودم گفتم:عجب شهریست این کرمانشاه،راستش را بخواهید مبهوت بودم و کلی توی دلم برایشان دست زدم!
همین طور کورمال کورمال که بلوار های شهر را طی میکردم،چشمم به تابلویی خورد.از همان تابلو های اخباری که سمت وسی هر خیابانی را زده.
دریکی از تابلو ها نامی عجیب به چشمم خورد،نه که عجیب باشد،اما جالب توجه بود: "زن"
در هیچ شهری تایه حال ندیده بودم اسم خیابانی را "زن"بگذارند.
خشکم زد،وقتی به بلوار زن رسیدم،مجسمه ی زنی را دیدم که تیرو کمان و پرچم دردست دارد و بقولی کمان را به زه کرده است و اندر کشیده است.
خود به خود ذهنم رفت سمت عرب ها،با خودم گفتم که مگر فاصله ی کرد ها با اعراب چند مایل است که اینهمه تفاوت فرهنگی دارند؟
ولی ذهنم به جایی قد نداد،فاصله ی مکانی که زیاد نبود پس عامل چیست؟
با ذهن کج خودم به نتیجه ای رسیدم. شاید همه ی این تفاوت ها در دو کلمه خلاصه شود،آفرت و ضعیفه!
آفرت کردی_لری است و به معنای آفریننده است و به زن اطلاق میشود و ضعیفه را هم که خودتان مستحضرید!
راستی چند مایل فاصله بود؟
#ا_تنها


1