غلبه بر چالشهای نوشتن اشاره: نیویورک پابلیک یکی از بزرگترین مراکز رسانهای و انتشاراتی کتبهای ادبی در امریکاست. این مرکز که در شهر نیویورک دایر شده دومین مخزن عظیم کتاب در تمام امریکاست. این انتشاراتی که علاوه بر فعالیت در زمینه نشر و توزیع کتاب به شیوهای کاملا حرفهای به فعالیت رسانهای میپردازد و چندین نشریه و رسانه چاپی و مالتی مدیا را مدیریت میکند، به صورت جدی روی نشر آثار ادبی در امریکا متمرکز شده و به جرات میتوان آن را یکی از عظیمترین بنگاههای نشر و توزیع آثار ادبی این کشور درجهان دانست. در این موسسه اخیرا گزیدهای از مصاحبههای مختلف نیویورک پابلیک با نویسندگان و شاعران مطرح را که در سالهای اخیر گرفتهاست، را در مورد «غلبه چالشهای نوشتن» منتشر کردهاست که ترجمه فارسی آن را اینک در اختیار شماست. غلبه بر چالشهای نوشتن نوشتن میتواند کاری سخت و هراسآور باشد. شما در مقابل یک صفحهی سفید قرار میگیرید و باید جهانی را از هیچ بسازید. آنهم در حالی که تنها ابزار در اختیار شما کلمات هستند. نیویورک پابلیکاز خلال گفتگوهایی که در طول این سالها با نویسندگان مختلف داشته است، راهکارهای غلبه بر چالشهای نوشتن را از آنها پرسیدهاست، معضلاتی که در سویهی پنهان خلق یک اثر وجود دارد و مخاطبان از رنج و ریاضت نویسنده اطلاعی ندارند. حال اگر شما هم قصد نوشتن دارید، آماده یادداشتبرداری باشید. در مطلب زیر ما فهرستی گزیده از بهترین مشاورههای غلبه بر چالشهای نوشتن را که از قول نویسندگان مطرح، معرفی شده به شما منتقل میکنیم: ۱-زادی اسمیت: نوشتن و باور داشتن هر داستانی که من مینویسم، اصلا هرکسی مینویسد، به این شکلی که شما گفتید (نشستن پای یک میز و شروع کردن از هیچ) خلق نخواهد شد. اما در مورد ماهیت جملهای که شما گفتید، در مواردی نظیر تاکید و یا عدم توجه شما به مقولهای در یک داستان، نیزگرفته از دیدگاههاییست که شما نسبت به جهان دارید. بیان باورهای شما و تفکر درمورد آنچه ذهن شما را درگیر کردهاست، احساس شما را متغیر خواهد ساخت. و این تغییر در قالب داستانها نیز صورت میپذیرد. یک مثال خیلی معمولی که من در داستانهایم آن را بهکار میگیرم، تفکر و تعمق در مورد افکاریست که در سر مردم میگذرد. توجه به معارف آنها تلاش برای فهم جزییات، و حتی پیشتر از آن کسب اطلاع در مورد وقایع زندگی آنها. در این مواقع حتی همسرم با من احساس غریبگی میکند. اساسا شما باید به ندانستههایتان در مورد مردم خاتمه بدهید. و فرد باید خودش انعکاس چیزی باشد که آن را مینویسند. و این مهم فراهم کننده همان واقعیت و شناخت غیرممکن است. ۲-اتگار گرت: چالش با فرم من نمیگویم: قالب مهم نیست. اما اینجا در امریکا شما احساس میکنید گاهی وقتها خصوصا در دپارتمانهای ادبی، و در بحث خلاقیتهای نگارشی تاکید بیش از حدی روی این مقوله صورت میگیرد.قضیه بسیار سادهاست. درست مثل جملهسازیها و تشبیهات عامیانه ی مردم. شما میدانید که مردم دوست دارند حرفها و جملات خوب و جذاب را در یک بسته شیک چوبی به شما ارائه دهند. من از این جملات هم گاهی استفاده میکنم. برای اینکه اگر شما قادر نباشید یک جمله در مورد [مثلاً] یک چینی کوتاه قد بنویسید، پس اصلا نمیتوانید داستانی در باره این آدم چینی بخت برگشته را تمام کنید.، فقط بخاطر اینکه جملات و تعبیرات مناسب را نمیتوانید پیدا کنید. اما به هر روی اگر شما قادر به اینکار نیستید شاید همان کلیشههای رایج نگارشی بتواند کارتان را راه بیاندازد. ۳-جف دایر: رنج نکشیدن ذهن خلاق واقعیت مهم در این مورد در آزاد سازی ایدههای انباشته شده در مورد سوژهی داستان است. که گاهی شما را وادار به خرکاری میکند. مثلا وقتی من میخواهم کتابی در باه دیوید هربرت لارنس بنویسم مجبور نیستم همه بیوگرافیها خوب نگاشته شده در باره لارنس را بخوانم. من باید کتاب لعنتی و مزخرف خودم را بنویسم. کتابی که شبیه کتابهای اولیه نوشته شده در باره سوژه مورد نظر نباشید. و این تمام چیزیست که من میتوانم برایتان طرح کنم. ۴-جسمین وارد:نوشتن صادقانه با انتشار اولین داستانم من با یکی از بزرگترین فجایع زندگیم مواجه شدم! من میخواستم در مورد چیزی داستان بنویسم که در زندگی واقعیام آخرین مسئلهایست که به آن فکر میکنم. اما از آنجا که از این موضوع بیزار بودم، به نحوی متقلبانه از گفتن حقیقت طفره میرفتم.من این مهم را فهمیدم و هنگامی که میخواستم داستان استخوان را بنویسم، به چیزی که در کار اول نسبت به آن بیتوجه بودم پی بردم. بنابراین وقتی من کتاب “تجارت استخوان” را نوشتم، برایم خیلی مهم بود که چیزی مهمتر از حقیقت موجود (رایج) را بیان کنم. و از این به بعد تمام داستانهایی که من نوشتم، شامل باور و بیان صادقانهای از همان چیزی بوده قصد فهم کردن آن را داشتهام. و بنظرم مردها در این مورد ریپ میزنند [ضعیفاند] ! ۵- پیکو آیرنوشتن صوفیانه! من قبلا هم ان را گفتهام. بیایید به شیوهای بنویسید که داستان شما در فضایی شناور بین خیال و واقعیت باشد. تنها سرنخی به مخاطب قبل از شروع کار یا حتی بعد از اتمام روایت بدهید. شما باید کاری کنید که مخاطب در معرض هشدار قرار بگیرد. در لبه جهل و ندانستن راجع به چیزی که میرود تا آن را بداند. ۶- تونی موریسون: نوشتن در باره چیزی که نمیدانید من به شاگردانم و اصلا به همه گفتهام. وقتی من تدریس نویسندگی را شروع کردم، گفتم شما بر اساس خواسته قلبیتان زندگی میکنید و وجود دارید. و در بارهی چیزی مینویسید که از آن اطلاعاتی دارید. خب حالا من اینجایم تا به شما بگویم که شما هیچچیز نمیدانید. پس درباره چیزهایی که نمیدانید هیچی ننویسید! به یک چیز فکر کنید از آن سر دربیاورید.نوشتن درباره یک زن جوان مکزیکی که در یک رستوران کار میکند و قادر به صحبت کردن به زبان انگلیسی نیست و یا نوشتن در باره معشوقهای نامدار که در پاریس بدشانسی آورده و نوشتن در باره هرچیزی مستلزم دانستن چیزهاییست که از آنها مطلع نیستید! ۷-تیموتی دانللی: پرداخت واژهها من فکر میکنم، گاهی اوقات کولاژ کردن کار و پرداخت واژهها و تعابیر به همراهی کمی شیطنت و خیرهسری، یا نوعی احساسات متراکم به من کمک میکنند تا احساس انعطاف و راحتی بیشتری در مورد مسائل بکر یا چیزهایی که شبیه آن وجود نداشته بنویسم. این کار به من نوعی قدرت فراطبیعی برای غلبه بر موانع میدهد. ۸-چیریل استراید: چطور یک نویسنده خلق میکند؟ این بحث درباره نوعی تواناییست نه یک ضعف. داشتن انعطاف پذیری و باور روانی، با تکیه برکار سخت و آموزش…. نوشتن برای هرکسی کار سختیست. شما فکر میکنید در مورد کار سختی مثل استخراج ذغال سنگ، کارگران معدنچی میایستند و در مورد سختیهای کارشان صرفا حرف میزنند؟ آنها اینکار را انجام نمیدهند. آنها به حفاریشان میپردازند. مترجم: متین مسیحا منبع نت
|