رقص سماع / رقص عشق(قسمت دوم) قسمت دوم از رقص سماع/رقص عشق سلام: مراسم سماع از چهار سلام تشکیل میشود که بیانگر چهار مرحلهای است(شریعت، طریقت، حقیقت، معرفت) که باید از آنها گذر کرد. در پایان هر سلام دراویش به دستههای دو و سه و چهار نفری تقسیم میشوند و با تکیه بر یکدیگر به نقطه مرکزی که نماد مولاناست، تعظیم میکنند. این تقسیم نماد اتحاد و یکپارچگی است. در طول سه سلام اول، دراویش هم به دور خود میچرخند و هم به دور مکانی که در آن میرقصند.در سلام چهارم آنها در همان جایی که هستند، میمانند و فقط به دور شیخ میچرخند.این حرکت به معنای پافشاری بر نقطه یگانگی و توحید است. در بخشی از مراسم سماع، آیهای با این مضمون قرائت میشود: "مشرق و مغرب ار آن خداست، پس به هر طرف رو کنی رو به سوی خداست. بیگمان خداوند گشایشگر داناست. سماع با دعا به پایان میرسد و تمام دراویش و نوازندگان به دنبال شیخ و پس از تعظیم در مقابل جایگاه، مکان سماع را ترک می کنند. حالت ضربدری دستها بر روی سينه: نماد عدد يک است و اين بهمعنی آن است كه من به يگانگی خدا نه فقط با زبانم بلکه با تمام وجودم شهادت میدهم. جمع كردن زوائد دنيوی است. درآغوش كشيدن خدا است. نشانه ی احترام و خضوع به ذات اقدس الهی است.به این معنا که در برابر خدا دست و پا بسته هستم . حلقه زدن: صوفيان كمال را دايرهای فرض میكنند كه نقطه ی آغازين اين دايره، هستی مطلق است، در نقطه ی پايانی نيم دايره، درست در مقابلِ نقطه ی آغاز، جايگاه انسان قرار دارد؛ در آغازِ آن، سالک، خلق و حق را جدا از هم میبيند و در پايان به اتحاد ذاتی می رسد؛ پس برای آن كه سالک به كمال راه يابد، بايد به نقطه ی آغاز سلوک برگردد. خرقه افكندن: در جامه ی صوفیان سیاهی خرقه نمادی از تباهی های نفس اماره است و کلاه نمدی نشانه ی دوری کردن است از ریاست و برتری و روی آوردن به برابری با سایر انسان ها . خرقه افکندن نشانه ی آن است كه انسان دنيا را با پشت دست به كناری می زند و ذات و شخصيت خود را از پيرايهها می زدايد. حجابِ ميان بنده و خدا، آسمان و زمين نيست، عرش و كرسی نيست، اين پنداشت و منی توست كه حجاب گرديده، پس حجاب از ميان برگير تا به خدا برسی. آنچه باطن من است، ظاهر شود، باطن من يكرنگی است، همه ی عالم يكرنگ میشود و انسان تمام نشانههای خودخواهی، تمايل به مالکيت و بقايای غرور را از خود دور میکند. اشارت به رفع صورت و ترک عادت است. اهل سلوک بر دلباختهای كه بهدنبال تجلی محبوبِ حقيقی می رود، آنگاه كه دولت ديدار نصيبش شد، بهسوی او خرقه میاندازد و اين خرقهافكنی را بهترين و والاترين سپاس و تشكر از كسانی میداند كه مقدمه ی اين لطف قرار گرفتهاند. كف زدن: علامت شادی است به حصولِ شرف و وصال . نشانه ی ظفر بر لشكر نفْس اماره است. شكستن سكوت موحش آسمانها است. مست از ياد و خيال محبوب، دست به آسمان و زمين بردن و با دست به هم كوبيدن. آغاز كف زدن لحظهای است كه از چنگال مرگبار خودِ حيوانی رها شده، در آن هنگام كه نقص انسانی خود را پشت سرگذاشته، روحِ سبکبال خود را در فضای خالی از ماده به رقص درمی آورد. گشودن دست راست: دستها بدون هيچ تعلق مادی به هوا است برای كسب رحمت الهی تا آن را به قلب خود منتقل كند. دست را ميان دو دنيا بهعنوان پلی قرار دادن است. دعا كردن برای بهدست آوردن كرم الهی است، و به اين اميد است كه باز میشود، كف دست با انگشتانی نيمه باز برای گرفتن كرم الهی رو به آسمان میشود گويی درحال نيايش است. گشودن دست چپ: كف دست متمايل به زمين است كه از قلب رحمت الهی را گرفته و به سوی زمين هدايت میكند. تقسيم لطف الهی با مردم بر روی زمين؛ ما از خدا میگيريم و درميان مردم می گسترانيم و چيزی را در خود نگه نمیداريم ما چيزی جز قالبی بهظاهر موجود نيستيم که بهعنوان واسطه عمل میکنيم. نتيجه: بدينترتيب سمبوليزم نهان در رقصِ آيينی سماعِ طريقه ی مولويه به عشق آسمانی و شور عرفانی و اتحاد با خدا اشارت دارد. رقص آيينی در نزد مولويه اهميت خاصی دارد. شمس به مولانا دستور دادهبود در فراقش به تماشای بوستانها، سماع، نيايش و ترانه سرودن مشغول شود، شمس بارها در خلوت به جلالالدين توصيه كردهبود: "در سماع درآ ! كه آنچه طلبی در سماع زياده خواهد شدن." آورده اند که مولانا با کوچکترین تلنگری به جنبش در می آمد و در رقص سماع می شد . گاه ممکن بود رقص او یک روز به طول بینجامد و مولانا در آن ساعات جذبه و شور از هر چیز به جز خدا، فارغ بود . حتا گفته اند به هنگام دفن مولانا عده ای از یاران او رقص سماع می کردند چرا که او را عارفی عاشق می دانستند . مولانا و یارانش را عقیده بر آن بود که باید در درون مردمان، شور و نشاط ایجاد کرد و بدین طریق آن ها را به سوی خدا کشاند . معتقد بودند سالک می رقصد چرا که انسان هرچه بی پرده تر و صریح تر باشد به خدا نزدیک تر است . آن ها بحث جبر و اختیار را نیز پیش می کشیدند . باورمند بودند که آمدن ما به این جهان جبر بوده است و ما ناخواسته پا به دنیا گذاشته ایم ولی اختیار داریم ماموریتی را که خداوند برایمان تعیین کرده به نحو احسن انجام دهیم یا این که به شکل های ناقص به انجام رسانیم یا اصلاً به انجام نرسانیم . آنها كه در حلقه ی سماع به اميد تجلی نور لقا نشستهاند، تا جلوهای زده شود، آرام و قرار آنها را باز گيرد تا از جای كنده شوند. چرخزنان به عشق لقای محبوب حقيقی چون ذرات اين جهان كه رقصان از عدم بهسوی هست آمدهاند، از سر خودی حيوانی برخاسته با تكانی آن چه از غير دوست اندوخته دارند زير پای می ريزند، بر سر آن لگد میكوبند، رقصان به جايگاه اصلی خويش پر میكشند. سماع يعنی حركت روح از خلق به حق و از كثرت به وحدت. سماع کنندگان به هنگام رقص سر خود را کج می کنند به این معنا که علاوه بر ابراز تواضع در پی شنیدن صدای در بهشت هستند . آنان چهارگونه سلام دارند که باید در سکوت بیان شود و چونان ذکر در دل گفته شود . سماع آنچه را در قلب اندوخته شده اعم از خير و شر، صلاح و فساد، خوب و بد، زشت و زيبا، پسنديده و ناپسند، انسانی و حيوانی آشکار میسازد. قصه ی سماع، وصال پوشندگان حله کمال و نوشندگان باده ی فنا است که به واسطه ی خطابی به وجد آمدهاند. سماع روياهای ملكوتی را در خاطرهها زنده میكند. ترانههای خدایی وقتی كه همراه با نغمه ی نی و رَباب به گوش رسد گويی شعلهای از آسمان برای روشن كردن دلها فرو میافتد. هفت آسمان و زمين و خلايق، همه در رقص میآيند آن ساعت كه عارفی به وجد و رقص آيد. رقص مردان خدا، لطيف و سبک و نرم باشد، گويی برگ است كه بر روی آب میرَوَد؛ اندرون چون كوه و برون چون كاه.... خيزد، انگيزد، پَرَد، تابَد، دهد سوزد، افروزد، كَشَد، ميرد، دَمَد
|