بهارانــــــــــــــــــه بهارانـــــــــــــــــــــــه تنها ، با ریزش امید میلادی هست . ای برگهای خشکیده بر درخت، فرو ریزید تا بهار منتظر، پشت دروازه های شهر وارد شود. یا مُحوّلّ ُالحول والاحوال ، بهار که می شود شاعر می شوم: چه خوش است بهار باشد فال حافظ ، مي خیام ، لب آبی عابدی توبه شکسته بزند چنگ به مویی گل همیشه بهارم یادت بخیر سکوت تو وُ پر حرفي من من به تاراج خزان میمانم تو به آن فصل بهار. یادت نیست ؟ گفته بودی: بهار می آید ، عاشق می شویم ، تُرنج می چینیم ، دستهایمان را شانه می کنیم!. آب شدن قندیل ها ، سفرچلچله ها، نوید بهارنمی دهد؟ درانتظار کدام معجزه ای؟
|