افسانه مه آلود هاکو وپرشا نگاره ...زنجیرهای ورودی دره نای قطعات بزرگ زنجیر که جزیره معلق در آسمان رو به زمین وصل میکردن/ زنگار عجیبی که گویا کوه های کوچکی بودند که به دونه های زنجیر غول آسا آویزون بودند و هر لحظه امکان افتادنشون میرفت /قطعاتی که با تمام بزرگ بودنشون مثل قطره های آبی به دونه های زنجیر های عظیمی که دره نای رو در هوا معلق نگه داشته بودند و به زمین وصل کرده بودند / مثل قطراتی ظریف به چشم میومدند که هر لحظه با افتادن و اصابتشون به زمین / بخشی از زمین رو قطعا از جا میکندن / بخشهایی که با کنده شدن تبدیل به دره های عظیمی میشدند /جزیره معلق در آسمان که از اون آبشارهایی جاری بود و هرگز نمیشد فهمید که آب روان و بی پایانی که به سمت زمین رها میشد از کجا سرمنشع میگیره / چهار رشته زنجیر که از چهار گوشه این جزیره معلق و عظیم به سمت زمین رها شده بودند و گویا هیچ مشکلی برای عبور از اونها وجود نداشت / نه نگهبانانی که جلوی کسانی که به اون وارد میشند رو بگیره و نه هیچ مانعی که ترس به اندام مهاجمین بیندازه / جزیره ای که روزها طبیعتی مثل بهار و شبها در اوج سرما و مثل یخچالهای دو قطب زمین دیده میشد / البته نیازی هم به نگهبان برای این جزیره مرموز نبود / جزیره ای که حتی قطعاتی از اون که گویا طی هزاران سال فرسوده و کنده شده بودند / در آسمان معلق بودند و حتی به اندازه موی انسانی از جای خود حرکت نمیکردند / البته نگهبان نمیخواست / حضور وهمناک ملکه سیواره / فرمانروای دره نای کافی بود برای اینکه هیچ کس و هیچ چیز حتی فکر مرود به این محیط دحشتناک رو از ذهنش نگذرونه / مگر کسانی که به خواست ملکه به این دروازه وحشت وارد میشدند و قطعا هیچوقت کسی اثری از بازگشت اونها رو ندیده بود و نمیدید / وقتی به سطح دره نای نگاه میکردی قصری رو در مرکز اون میدیدی که اطرافش رو جنگلهایی لبالب از درختان در هم گره خورده پوشانیده بود و گویا حتی ماده خرگوشی که کودکش از روی کنجکاوی به این جنگل داخل شده بود هم فضایی برای ورود به لابلای این محیط تاریک رو نداشت / جنگلهای انبوه و پوشیده از درختان و گیاهان خاص که تا لبه زمین دره نای و حتی بخشی از زنجیرهای غول آسا رو پوشانده بودند / البته ظاهر ماجرا این شکل بود / در واقع به محض ورود به جنگل تاریک / با موجوداتی روبرو میشدی که تقریبا در ذهن هم نمیگنجیدند و از تمام ریز راه های این جنگل به صورت شبانه روزی محافظت میکردند / از ذره ذره این خاک شوم و نفرین شده / با توانایی های منحصر به فردی که در ذهن نمیگنجید / حشرات عظیمی که دستانی شبیه به چنگالهی خرچنگ / ساعد و بازوانی شبیه به انسان / سری شبیه به مورچه های سزباز با آرواره هایی که به سادگی درختی رو قطع میکرد / پاهایی که شبیه به پاهای سوسکهای کثیف فاضلاب بود / با همون میزان موهای ریز که البته در این موجودات تبدیل به تیغه هایی شده بود که با حرکت اونها شاخ و برگ درختان تنومند جنگل اسرار آمیز به زمین میریختند / و در آسمانهای اون / موجوداتی با سر عقاب / بالهای بینهایت بزرگی مثل بالهای سیمرغهای افسانه ها / بدنی تنومند مثل اندام کرگدن و چهار دست و پا که ابتدای اون شبیه پاهای شیر و انتهاش شبیه پنجه های قدرتمند کرکسها بود / موجودات دیگه ای هم در آسمانهای دره نای درحال پرواز بودند که کمتر از پرنده های قبلی عجیب نبودند / موجوداتی با سه سر شبیه به ماهی های گوشتخوار /با همون آرواره های مشهوری که زمان حمله گروهی به موجودات در عرض چند دقیقه فیلی رو به صورت دسته جمعی به تللی از استخوانهای نیمه خورد شده تبدیل میکردند/با چهار دستو پایی که بی شباعت به اندام آفتاب پرست نبود و در هر چرخششون در آسمون و با نوع تابش نور به رنگهای سحر انگیزی تغییر رنگ میدادند و با بالهای بزرگی که غیر قابل شمارش بود بر گرده اونها /. شکل این بالها ذهن رو به یاد حشراتی همچون زنبورهای مهاجم می انداخت که هزاران بال بر گرده داشته باشند / و البته از لاکپشتهای فربه که لاکهاشون رو گویا دیگه لازم نداشتند بخاطر داشتن پوستی به به پرچربی و ضخامت پوست اسب آبی / پنجه هایی شبیه به پنجه های یوزپلنگهای ماده که در اوج بیرحمی به دنبال غذا برای بچه های درنده و گرسنشون میگردند و سرهایی شبیه به کوسه ماهی که با تمام جزئیات وحشتناکی که در زمان شکار از آرواره ها و دندانهای بی پایانش در ذهن می گنجه / این جنگل که از دور شبیه به به تللی از بوته ها و درختان سبز در هم پیچیده به نظر می اومد در واقع مملو از هزاران نوع نگهبانانی بود که مشخصات ظاهری اونها در ذهن نمیگنجه / به تعدد این موجودات /موجودات تمام و نیمه انسان نما که صرفا وظیفه از بین بردن نوه آدمیزاد در هر شکل و اندازه ای رو به عهده داشتن / وقتی اضافه میشد / که کسی تصمیم به ورود به این سرزمین دهشتناک رو به ذهنش راه بده /در میونه این جنگل کوه های سر به فلک کشیده ای بود که محیط نگهبانان رو از قصر ملکه سیواره جدا میکرد / قصری بی انتها / با ورودی های بی شمار / برای آسایش ملکه دره نای تدارک دیده شده بود /به محض ورود به اون با دنیاهای عجیب و کاملا متفاوتی روبرو میشدید /وردی هایی که در اونها اثری از زندگی دیده نمیشد و گویا هزاران سال میشد که هیچ چیز زنده ای از اونها عبور نکرده / با تخته سنگهایی تراشیده شده از اشکال زیبا و ستونهای بلندی که در پایان به سقفی که هیچوقت نمیشد اون رو دید میرسیدند و مشعلهایی عظیم که در کمال تعجب وبدون هیچ سر منشعی به خوبی روشن بودند و شعله های اونها حتی کمترین حرکتی رو حال اشتعال نداشتند /ورودیهای دیگه ای هم میشد دید که هیچ شباهتی به ورودی های قبلی نداشتند و گویا به دنیاهای دیگری باز میشدند /ستونهای بلندو زیبایی پوشیده شده از گیاهان با طراوت /دیوارهای آجرچینی شده ای که سر به فلک میکشیدند / نور ملایمی که ضمن تابیدن به تنه دیواره ها و گیاهان خوش رنگو عطرشون / به آب رونی که گویا از همون آبشارهای عجیب سر منشع میگرفتند هم / زیبای صد چندانی می داد با ماهی های ظریفو بی مثالی که در عین لطافت /در آب این رودهای خوش ترکیب و جاری /رقص کنان در حرکت بودند/ البته این نور که شبیه به نو خورشید گرم و زندگی بخش بود / به محض بیرون آمدن از این درگاه ناپدی میشد و منبعی از بیرون دیوارهای این ورودی نداشت /از تمام این ورودی ها راهی عجیب تر هم بود که ظاهرا راه ورود و خروج سیواره به دنیای دره نای بود / درختی بی اندازه کهنه و تنومند /با شاخه هایی سرشار از برگهای بزرگ و سنگین و پلکانی در قلب این درخت که بعد از چندین پله نوری سحر انگیز و کور کننده بقیه پله ها رو از دید مخفی میکرد /از تمام چیزهایی که در ظاهر دره نای دیده میشد / چیز عجیب تری که میشد دید محیط اطراف این ورودی اختصاصی ملکه بود /در سمت راست این درخت کاملا شب رو با قرص کامل ماه میشد به راحتی تشخیص داد و تمام محیط سمت راست این ورودی در شب فرو رفته بود و در سمت چپ اون آفتابی تابان در حال درخشش بود که حتی ذره ای از نور تابانش به سمت راست وارد نمیشد /این توصیفها فقط ذره ای از ظاهر شگفت انگیز و خارق العاده دره نای بود و ملکه پرشا و متحدینش /در اوج اراده /تصمیم به گذشتن از دنیاهای بیرون این دنیای معلق و متحدین ملکه سرماوورود به این رزمگاه رو داشتند / که حتی فکر مکانها و موجوداتی که در داخل این دنیای معلق و قصر ملکه سیواره /به صورت گارد ویژه حفاظت از او در انتظارشون بودند /بدن هر موجودی رو به لرزه در می آورد
|