شعرناب

آینه ،سروده سیلویا پلات.شاعره نامدار آمریکایی.برگردان آزاد و شاعرانه و نقد و بررسی مهرداد بهار


آینه
سطح سیمینی دقیقم
که بر آن تصویر هر شیئی
همان باشد که هست
نقش ها را
توی قا ب سینه ام
جا می دهم
بی کدورت های عشق آمیخته
بی تنفر های در دل ریخته
ساده بی رنگ و ریا
می نمایانم
همان تصویر را
هرگونه هست:
بی تصورهای در هم ریخته!
من ستمگر نیستم!
تنها
صداقت پیشه ام!
چشمهای یک خدای کوچکم
در میان قابی از
اضلاع خشک و هندسی
صاف
سخت و استوارو راستگوی
غالب اوقات من
دیده می دوزم
بر دیوار پیش روی خویش
صورتی پر لکه دارد صورتی
دیرگاهی می شود
من خیره بر او مانده ام
شاید او
یک پاره از قلب من است
گاه اما
چهره ها و تیرگی
حائلی بین من و او می شوند
گاه پیدا میشود تصویر او
گاه پنهان
پشت ابر چهره ها
می زند سوسو
چو نوری صورتی
در پس تصویرها
پشت تاریکی شبهای دراز
در پس این ظلمت پر رمز و راز
می زند سوسو
همیشه صورتش
حال من دریاچه ام
دریاچه ای
خاموش چون تندیس خواب
حالیا دریاچه ای الماسگونم
بی شتاب
بی عبور موجهای سرکش و
بی التهاب
روی سطح صاف بی موجم
زنی
خم می شود
تا میان وسعت شفاف من
بنگرد بر چهره اش
تا بجوید خویشتن را
تا بیابد خویش را
آن گونه هست
خم شده بر سطح بی تزویر من
انعکاس صادق خود را تماشا می کند
خویشتن را از دل ژرفای من
او تمنا میکند
و سپس رو می کند
سوی تملق پیشه ها:
ماه با انوار وهم آلوده اش
شمع ها با پرتو رقصانشان
گرچه رویش را زمن
گردانده او
باز هم من صادقم
شفاف و پاک
آبگون و تابناک
این صداقت پیشگی را
اشکهایش
لرزش بی انتهای دستهایش
پاس میدارند و پاسخ می دهند!
من برایش
حس پاکی های نابم
من برایش صورت شفاف آبم
سکه تصویر هایش در دل من گم شده
همچنان گنجینه ای مغروق در اعماق آب
دختری را در دل ژرفای من گم کرده است
همچو مروارید شفاف خیا ل
و کنون تصویر فرتوت زنی
همچنان یک ماهی زشت و غریب
هر صبحگاه
سر برون آورده از ژرفای من
دیده می دوزد به عمق دیده اش!
مهرداد بهار
Mirror
.
.
I am silver and exact. I have no preconceptions
Whatever I see, I swallow immediately
Just as it is, un-misted by love or dislike
I am not cruel, only truthful
The eye of a little god, four-cornered
Most of the time, I meditate on the opposite wall
It is pink, with speckles. I have looked at it so long
I think it is a part of my heart. But it flickers
Faces and darkness separate us over and over
Now I am a lake. A woman bends over me
Searching my reaches for what she really is
Then she turns to those liars, the candles or the moon
I see her back, and reflect it faithfully
She rewards me with tears and an agitation of hands
I am important to her. She comes and goes
Each morning it is her face that replaces the darkness
In me she has drowned a young girl, and in me an old woman
Rises toward her day after day, like a terrible fish
.
Sylvia Plath
.
.
.
.
نقد و بررسی شعر آینه اثر سیلویا پلات
شعر آینه سیلویا پلات نگاهی فلسفی و در عین حال روانکاوانه به مشکلات رودروئی با واقعیت های تلخ و بی پرده حیات ، به ویژه روند بی ترحم سن وگذربی شفقت زمان دارد.
با عنوان شعر آغاز می کنیم : آینه! عنوانی که بر راوی شعر تاکید دارد .در ابتدا پلات با استفاده از تکنیک تجسم شخصیتPersonificationبرای آینه به شعر خویش عینیت بخشیده است. در روند شعر آینه یگانه راوی است و به گونه ای خاص ستایشگر شفافیت و صداقت خویش است.
آینه خود را چنین معرفی میکند: سطحی نقره ای و دقیق که هر چه را می بیند بی درنگ در خود می بلعد درست به همان صورتی که هست... این نکته ای بس در خور توجه است که آینه خود توصیف گر ستایشگر و باز تاباننده تصویر خویش است... یعنی در نگرشی عمیق تر آینه ای است در برابر آینه... و نیز آینه ای در دل آینه!
آینه ویژگی های بارز انسانی را از خود به معرض نمایش می گذارد. او مغرور از ویژگی انکاس پذیری دقیق خویش مانند هنرمندی موشکاف و رئالیست است که تنها واقعیات را به تصویر می کشد. در این راستا خودرا بعنوان چشم ناظر یک الهه یا خدای کوچک معرفی میکند و با این بیان بخود قداست می بخشد. آیا تمامی این تاکید بر بیطرفی و بازتاب صادقانه با چنین ادعائی خود یک کنایه نیست؟! آیا آینه نیز مانند هر انسانی خوی انسانی پیشداوری غرور و خود بینی را به مخاطب القا نمیکند؟! اینها همه نکاتی در خور توجهند. یک الهه نقره ای وچهار گوش که در اطاق زنی میانسال آویخته شده در اطاقی قدیمی که دیوار هایش به مرور زمان لکه دار شده اند... شاید در همانجاست که آینه در سکون و سکوت ممتد خویش شاهد عبور بی وقفه سالیان از فضای خانه و زندگی زن بوده است.
آینه بر حضور انسان ها چندان تا کیدی ندارد. آدم ها فقط در قالب تصویر هائی هستند در حد تیرگی (زمانیکه شب است) چهر ها ئی که تنها حائلی بین او و دیوار صورتی محبوبش میشوند. و این دو را از هم جدا می سازند.
ساختار شعر بیانگر وجود شعر دو بخش بارزاست یا دو موقعیت متمایز: نخستین بخش یا همان آینه که به اطاق زنی میانسال مربوط است .در این بخش تصویر دیوار صورتی لکه داربرمفاهیم جنسیت و سن در شعر اشاراتی غیر مستقیم دارد. آینه چهار گوش و نقره ایست نه بیضی و این خود بر عملگرا و اقع بین بودن راوی تاکیدی ظریف دارد. اما آینه بخاطر این صداقت تحسین نمی شود! در جائی آینه با طعنه ای مستتر در لحن خود می گوید پاسخ و پاسداشت تمامی سالهائی که بازتاب دهنده واقعیت بودم لرزش مدام دست زنی است که جز واقعیت وجودیش را به او ننمایانده ام! گوئی برای آینه شان زن حتی در حد دیوار صورتی مقابل نیز نیست. دیواری که اینک پاره ای از قلب اوست.
در بخش دوم در ادامه روند شعر تغییری در خور توجه در ماهیت وجودی آینه رخ میدهد و آینه به این تغییر چنین اشاره میکند: "من اکنون یک دریاچه هستم! " در استحاله ای ظریف موقعیت مکانی راوی بیانگر دریاجه ای شاید نه چندان بزرگ در حوالی محل اقامت زن است. در یاچه ای که در هر قدم زدن صبحگاهی می تواند در مسیر وی بوده باشد. جائی که زن در اعماق آن می نگرد و تصویر محو خویش را باز می جوید. وقتی آینه به دریاچه بدل میگردد هنوز هم ویژگی های قدیم خود را حفظ کرده است تنها نکته ظریف اینست که تاکید از سطح متوجه عمق یا ژرفا شده است. دریاچه و تصویر مکرر زن در آن اشاره به مفاهیم اسطوره ا ی کهنMythological conceptsدارد. مفاهیمی چون عشق یا خویشتن گمشده خود شیفتگی و انتحار آنگونه که در افسانه نارسیسNarcissusشاهد آن هستیم.
میان دریاچه و آینه تفاوت مهمی وجود دارد. دریاچه چونان آینه دقیق و شفاف نیست اما دارای ژرفا و عمقی فراتر از هر آینه است. اینک آن سطح سیمین دقیق ژرفای وهم انگیز ی است که زنی میانسال در هر صبحگاه بر روی آن خم شده خویشتن گمشده و شاید دگر باره خلق شده خویش را در اعماقش جستجو می کند.
آینه در این مفهوم جدید به نماد خویشتن خویش یک انسانThe Private Hidden Selfبدل می گردد. اینک آینه را باید دریاچه خواند زیرا دارای ژرفائی شده که آنرا از آینه متمایز می سازد.
دریاچه شمع و مهتاب را دروغگو قلمداد میکند زیرا فاقد نورافشانی کافی (یا پرتو حقیقت) برای نمایاندن رخسار واقعی زن هستند. زیرا در روشنائی کم انعکاس واقعی اشیا میسر نمی باشد. نور اندک شمع ها و مهتاب می تواند نماد مناسبات اجتماعی باشند که همواره تصویر مخدوشی از خویشتن خویش را به شاعره باز نمایانده اند.
ایهام زیبای موجود در شعر نیز چشمگیر است . زنی که شعر حول بازتاب تصویر او شکل می گیرد کیست؟ براستی آیا خود شاعره است آیا آینه همان شعر او نیست که تصویر اندیشه و احساس او را باز می تاباند؟ "در من دختری جوان را غرق کرده و در من هر روز زنی کهنسال چونان ماهی مهیب و زشت روئی به سوی او سربرمی دارد!"
این تصاویر بازتاب این واقعیتند که علی رغم گذر سالیان دراز همچنان زن بدنبال کشف حقیقت وجودی خویش است. او قربانی دروغ بوده و هست... و سالیانی درازدر متن فریب و نیز خود فریبی مضاعف زیسته است!
تصاویر پایانی شعر حس عدم امنیت را در مخاطب القا می کنند. ماهی مهیب میتواند نمادی برای گذر بی ترحم زمان تلقی گردد اما در عین حال در نگرشی روانکاوانه می تواند نشانه ای باشد از مرگ و اضمحلال آنچه او در من پذیرفته شده اجتماعی خویشHer social Accepted Selfمی یابد.
این ظاهر بدل یا نمای بیرونی که سالها بعنوان خویشتن خود پذیرفته است همان زنی است که عشق می ورزد و به عشق نیازمند است گمشده ای است که اینک زن در هراسی ناشناخته می ترسد با سر بر کردن خویشتن واقعیش از اعماق برای همیشه از دست داده باشد.
این من حقیقی اوست که از اعماق نا خود آگاه سر برون می کند و به لایه های نیمه آگاه میرسد و گاهی چونان صورتی مهیب در خود آگاه او رخ می نماید.
ماهی نمادSelfغوطه وردر ژرفای دریاچه که خود نماد ضمیر نا خودآگاهUnconsciousاست ومحدوده قابل رویت درسطح دریا چه به نمادی برای ضمیر نیمه آگاهSub-consciousبدل گردیده است و نهایتا فضای اطاق نمادی برای ضمیر خود آگاه یاConsciousزن یا شاعره و روایتگر حقیقی هستند.
شاعره با ارائه این تصاویر در صدد بیان وحشت درونی خویش از ازدست دادن وجه انسانی ملموس وقابل قبول خویش است. او از خویشتن خویش هراسی وصف ناشدنی دارد زیرا از قابلیت های نا شناخته و ترساننده او آگاهی چندانی ندارد. او از روزی می ترسد که آینه و دریاچه هر دو یکی گردند و یک تصویر واحد را منعکس گردانند. در این فرآیند آنچه را که تا کنون خویشتن خود می پنداشته از دست رفته بیابد. آخرین نکته شاید خشم اوست که خود او را نشانه گرفته است : خشمی رو به تزاید از اینکه چرا در گذر این سالها هرگز متوجه آن بازتاب واحد نبوده است بازتاب تصویری که او را همان که هست مینماید و لاغیر.
بطور کلی شعر نمونه ای بارز از سبک سیلویا پلات را ارائه میدهد. سروده ای جدی لطیف و در عین حال دارای درونمای های فلسفی و روانشناسانه. ساختار شعر سپید یاFree Verseاست که قافیه و وزنRhyme&Rhythmخاصی را دنبال نمیکند هجا های بلند و کوتاه نیز الگوی تکراری خاصی ندارند . زبان شاعر بسیار روان و طبیعی در کل ساختار شعر منسجم و استادانه باقی میماند تنها این نکته شایان توجه است که علیرغم سپید بودن این شعر نوعی آهنگ درونی خاص در کل شعر موج میزند که بسیار بدیع است. پلات از عباراتی مکرر چونover and overوday after dayبزیبائی بهره می برد و به آوا ها توجهی خاص مبذول می دارد. بگونه ای که شعر سپید او به شیوه خاص خودش آهنگین و دارای سبک خاص او می شود.
در خاتمه گفتن این نکته ضروری می نماید که شاید تمامی شعر ها آینه هائی هستند که مخاطب به درون آنها مینگرد و انعکاس صادق خویش را در آنها باز می جوید و این بدین معناست که برداشت شخصی هر مخاطب از یک اثر هنری همانا بازتابی است که او ازروح اندیشه و احساس خویش در آینه آن اثر بازیافته است.
در نهایت این سروده چه بازتابی را به شما نمایانده است؟!
با احترام کوچک مهرداد بهار


0