نابک .. کارگاه داستان های کوتاه ... رویارویا اسب جلویی چرخ و فلک گفت: من امشب از اینجا می رم! بقیه اسب ها گفتند:می ری؟ کجا؟ اگه بری چرخ و فلک از هم می پاشه. اسب جلویی گفت:می رم دنبال رویاهام. بقیه اسب ها گفتند: رویا؟! چی هست؟ اسب جلویی گفت:رویا همون چیزیه که بخاطرش زندگی می کنین و حتی می میرین... یکی از اسب ها گفت:واااای! چه قشنگ! منم می خوام یه رویا داشته باشم. اسب جلویی گفت:دیگه نمی خوام دور خودم بچرخم. از این سر گیجه خسته شدم. می خوام برم یه جای دور. جایی که برای خودم زندگی کنم. یکی دیگر از اسب ها گفت :آره! خودشه! منم میام. بقیه گفتند : آره ما هم میایم. اسب جلویی زنجیر را پاره کرد و از چرخ و فلک پایین پرید. فردا صبح در یک جای دور یک گله اسب شاد می دویدند و به رویاهایشان فکر می کردند... #الهام_فرج_الهی نابک کانال رسمی داستان های کوتاه @naabak_nab sherenab.com
|