شُل کنبخشی از نامهی "انجمن مخفی ناظمالاسلام" به "عینالدوله" حاکم وقت تهران در زمان "مظفرالدین شاه" ، چندی پیش از "انقلاب مشروطه" : ای مقوّی اعصاب ملت، چرا در حق فرزندان مجازی پادشاه فکری نمیفرمایید؟ چرا عاقبت ملت را منظور نمیدارید؟ چرا به شکرانهی نعمت خداوندی، مملکت را از ورطهی خطر و گرداب هلاکت نجات نمیدهید؟ مگر نشینیدید که دولت و ثروت و حرمت ملی از دست رفته و از یکصد و شصت کرور جمعیت، فقط مشتی چند باقی مانده و اراضی آباد ما مخروب شده؟ مگر نشنیدهاید که افکار آزاد ما معیوب گشته، حقوق ما را تصاحب کردهاند و حدود ما را تغاصب نموده و کلیهی بلاد فاسد و بازار تجارت کاسد است؟ مگر نمیشنوید فریاد مظلومان را از دست حکام ظالم؟ مگر نمیدانید امسال حدود پانصد دختر ایرانی به ترکمانان فروخته شده؟ مگر خبر ندارید که هر ساله کرورها مردم ایرانی به روسیه و هند و عثمانی میروند و رعیت مملکت خارجه میشوند؟ مگر اطلاع ندارید که پول ما تنزل پیدا کرده؟ مگر ندیدید که جوان ملت از زور گرسنگی، حمّالی و هیزمشکنی میکند؟ مگر مطلع نیستید که عقلای مملکت و دانشمندان ملت و اشخاص تربیتدار، بیکار و معطل در گوشهی فقر خزیده و خاکساری میورزند، و مردمان جاهل و عوام، دخیل امور و متصدی مهماتند و علم را مسخره میکنند، و جهالت را اسباب شرافت، و شرارت را مایهی شهامت میدانند؟ ... از کتاب "انقلاب مشروطیت ایران" نوشتهی "نسیم خلیلی" پانوشت: همانطور که از قدیم گفتهاند: تاریخ تکرار میشود! و به قولی: تا بوده، همین بوده! پس به جای سختگیری و ناله و تضرع، بهترست شُل کنیم و لذت ببریم... والّا...
|