افسانه بازسازی سایه های واقعی نگاره دومنگاره دوم اشعه های گم شده انگارسالها بود که به خواب رفته بود وقتی با صدایی آرام پلکهاش رو از هم باز کرد / همه جا تاریک بود / خیلی خوابیده بود و اینرو از حالی که داشت می فهمید / اما هنوز تاریک بود چرا؟/این سوال بزرگی بود که شاید برای دونستن دلیلش کمی دیر شده بود /هیچ جا / هیچ چیز دیده نمیشد / تاریکی محض / شروع به گشتن اطراف کرد تا به چراغ زنبوری برسه /رسید اما حالا به یاد آورد که باید اول کبریتها رو پیدا کنه / یک لحظه شک کرد /نکنه چشمهاش مشکلی پیدا کرده / هیچ راهی برای امتحان کردن این فکر نبود / مگر در روشنی / با این فکر وحشتناک به هر سمتی دست کشید /اول برای پیدا کردن کبریت و دوم برای پیدا کردن مسیر خروج که احتمال میداد از بسته کبریت نزدیکتره ولی اون نمیتونه درب تونل رو ببینه / یعنی بلایی سر بیناییش اومده بود ؟ / به اومدنش به این سفر و اتفاقات سریعی که تز دیشب شروع شده بود گویا افتاد / اگر...؟/نمیخواست باور کنه اما /خیلی هم بعید نبود / نکنه تو خواب حیوونی چشمهاشو زهر آلوده کرده باشه ؟/ اینجا طبیعته به هر حال /دستش به چیزی خورد که شبیه به کبریت بود / آره خودشه / میترسید روشنش کنه / نکنه ؟/با روشن شدن کبریت حداقل از اینکه میبینه مطمئن شد / انگار دنیا رو بهش داده باشن / به شمت چراغ زنبوری رفت / بی اندازه خوشحال بود/با روشن شدن چراغ زنبوری تازه مشکل اصلی رو دید /شاید از دست دادن دیدچشمهاش هموزن این مشکل بود /حداقل تو این لحظه /راه خروجی تونل کاملا بسته شده بود / حالا واقعا ترسیده بود /یاد فیلمهایی افتاد که توش کسی توی غار یا تونلی گیر می افته / تلاش برای باز کردن راه و.../شروع کرد /توی نور کم چراغ زنبوری با قاشق کوچیک سفری به کندن خاک و سنگهایی که از تخریب ورودی تونل راه رو بسته بودند /یهو انگار بهش نهیبی زدن / با عجله می کند / حداقل خیالش از اینکه هوا هست توی تونل راحت بود / هوای توی تونل کمی خنک بود اما طوری که داشت خاکها رو میکند این گرما رو تو وجودش ایجاد کرده بود که خنکی رو احساس نکنه / انگار تمام تصاویر زندگی جلوی چشمش مثل یک فیلم سینمایی در حال خودنمایی بودند / مدام به این فکر میکرد که چزا باید اینجا باشه / چطور تصمیم به این احمقانه ای گرفته بوده /حتی به کسی هم نگفته بود کجا میره / واقعا کسی میتونست پیداش کنه / یاد مبایلش افتاد / با زحمت از جیبش درش آورد و به سرعت شروع به گرفتن اولین شماره کرد / حتی نمیدید شماره کیو میگیره / صدای آشنایی رو شنید که همون لحظه چشماش رو پر اشک کرد / من تو جلسه ام / سر کارم /سرکارلعنتی /دست از سرم بردار/ارتباط قطع شد / قطره های اشک به آرومی از گوشه چشماش لیز می خوردند / بدون اینکه بدونه شماره راسده رو گرفته بود / چشمای راسده رو میدید به وضوح / روی زمین نشست / همینطور که بارون چشماش قطع نمیشد به موبایلش نگاه میکرد / قطعا تصمیم نداشت شماره دیگه ای رو بگیره / به یاد می آورد که به راحتی و با سوتفاهم های ساده ای / به خاطر اینکه فقط میترسید واقعیتهای معمولی زندگیشو برای راسده توضیح بده که مبادا اون رو از دست بده چقدر راحت از دست داده بودتش /به قسمت گالری موبایلش رفت / عکسهای راسده / خاطرات بینهایت / روی زمین تونل دراز کشید / ناامید نبود / نابود حالت مشابه تری بود برای این وضع / تمام تلاشش و حتی دلیل حضورش توی این تونل فقط یک چیز بود / داشتن دوباره راسده / با دروغ میشه آدمها رو داشت ولی نمیشه نگهشون داشت / میدونی روزی چهار ساعت تو سرما و گرما برای تو راه خونه تا اینجا رو اومدن یعنی چی ؟ / ماطب/هیچ تصویری از آیندمون ندارم تو ذهنم / چیزی هست که به من نگفته باشی؟/ اینها جمله هایی بود که توی تمام جمله های راسده از همه بیشتر آزارش میدادو ناخن به دیواره های مغزش میکشید / چرا نگفتم همه چیزهایی رو که اگر میدونست حتما میپذیرفتشون ؟ / این سوال نابودش میکرد / پیام تموم شدن باطری موبایل یادش آورد که کجاس /نگاهی به شماره انداخت / ممکن بود دیگه حتی این صدارو نشنوه / اینکه از اینجا بره بیرون ؟/دیگه بهش فکر هم نمیکرد / همینطور که به عکسها نگاه میکرد /برای آخرین بار/سرش رو برگردوند و دستش رو به سمت چراغ زنبوری دراز کرد و خاموشش کرد / آخرین عکسی که نگاه کرد تقریبا آخرین عکس مشترکشون بود که تو تولد دو نفره اون با راسده گرفته شده بود / صفحه موبایل خاموش شده بود /گوشی رو کنار سرش گذاشت /همونطور که سرش روی خاک تونل بود چشمهاش رو بست /به این فکر میکرد که سریعترین راه خودکشی چه راهیه ؟/همون صدای زنونه باز تو سرش پیچید / همون صدایی که هیچوقت نفهمید از کجاس و مال کیه /بلند شو / حداقل خودت میدونی که گناهکار نیستی / بلند شو/با خدا روراست باش تا راه درست رو نشونت بده / تو تاریکی مطلق چشمهاشو باز کرد / اشکهایی که جا مونده بود رو صورتش رو پاک کرد با دستای خاکیش / احساس کرد کسی نزدیکش وایساده / تاریک بود تونل / با ترس دستش رو به سمتی که احساس می کرد دراز کرد / چیزی شبیه به پاهایی لطیف خیلی نزدیک بهش به نوک انگشتهاش خورد / داشت قبض روح میشد / چیزی که کنارش بود /واقعا اونجا بود / پاداشت / اینجا ؟ /از ترس جرات تکون خوردن نداشت / از ملک موت تا هر موجودی تو ذهنش اومد / بدون هیچ حرکتی فقط گوش میکرد / در واقع حرکتی نمیتونست بکنه از وحشت / تمام بدش بی حس شده بود / میخواست داد بزنه ولی یاد وقتایی افتاد که تو خواب داد میکشه و صدایی از گلوش در نمیاد /البته مهمتر اینکه داد برای کمک ؟/از کی ؟/اونم اینجا ؟/انگشتهای پاهای لطیفی که حسشون کرده بود به آرومی از زیر دستش در اومدن /صدای حرکتشون نمی اومد و لی میدونست که دیگه اونجا نیست صاحبشون / با وحشت از جا پرید / خودش رو به دیواره تونل چسبوند / صدای نفس نفس زدنش اینقدر شدید بود که انگار تا ته تونل میرفت و با تمام قوا برمیگشت سمتش / بعد چند ثانیه با تمام قوا به دنبال کبریت روی زمین رو مثل دیوانه ها میگشت / یکدفعه ایستاد / یادش اومد که کبریت توی جیبشه / فورا درش آورد و زنبوری رو روشن کرد / با ترس همه طرف رو تو نور زنبوری نگاه میکرد / تا دو متر جلوتر بیشتر دیده نمیشد البته / با این حال مردمک تنگ شده چشمهاش به دنبال ورود صاحب پاها از تاریکی به محوطه نو زنبوری می گشتن / هیچ صدایی نمی اومد / نکنه دیوونه شدم ؟/از ترس دیوونه شدم /آره/آهای /کسی صدامو میشنوه ؟ /صداش مثل تیغی که به سمت تونل پرتابش کرد /با سرعتی بینهایت زیاد رفتو به سمت گوشهاش برگشت / نه یکبار / صدها بار تکرارشد انگار / وقتی سکوت شد با دقت به دنبال جواب بودن پرده های لرزان گوشهاش/فقط صدای نفس کشیدن / ولی دو تا نفس / نفسش رو حبس کرد / هنوز صدای نفس دوم می اومد / بعد از چندین نفس /صدا قطع شد / مطمئن شد که اشتباه نمیکنه /واقعا کسی اونجا بود که دیده نمیشد / یک قدم جلو گذاشت / چند قدم دیگه / روی زمین به دنبال اثرپا یا چیزی شبیهش میگشت / هیچ اثری از هیچ چیز/نگاهی به چراغ زنبوری کرد / حدسش درست بود / اگر خاموش بشه ؟/به سرعت چیزهایی رو که لازم داشت تو کوله ریخت / چراغ رو برداشت / ترسیده بود ولی قطعا جلوی روش راهی برای رفتن بود و پشت سرش نه / یاد موبایلش افتاد روی زمین / خیلی طول نکشید پیدا کردنش / برداشتش و به راه افتاد /صدای قدمهاش توی راهرو تونل میپیچید / هر لحظه منتظر بود که از تاریکی چیزی بیرون بیاد / تقریبا زمان بلندی رو اومده بود توی تونل / اینکه به کجا داشت میرفت / چرا زمین تونل تبدیل به چیزی شبیه به سنگ فرش شده بود /تازه به این فکر افتاده بود که این تونل اینجا برای چی کنده شده ؟ / سرجاش ایستاد / زنبوری رو به دیوار نزدیک کرد /کاملا دیوار داشت تونل / دیواری که شبیع به راهرویی بود که در هر ساختمونی میشد به راحتی شبیهش رو پیدا کرد /زنبوری رو بالاتر برد / سیمکشی رو کار راهرو و چراغی که درست بالای سرش /با فاصله کمی قرار گرفته بود /این خودش جای امید بود / اینجا برق هست / ولی کلید برق ؟ /شروع به حرکت کرد / به دنبال کلید برق روی دیوار / اگر سیم کشی هست حتما اینجا ابزار ارتباطی هم هست / شاید هم یه راه خروج همین نزدیکی ها باشه / این فکر امیدوارترش کرد برای رفتن / ضمنا روی دیوار هنوز به دنبال کلیدی میگشت که چراغهای روی سقف راهرو تونل رو روشن کنه / زنبوری رو بالا برد باز /چراغها ادامه دار بودن /خیالش راحت شد که قطعا کلیدی هست /زنبوری رو پایین تر ورده بود که چیزی کنار چراغ بالای سرش نظرش رو جلب کرد / ایستادو چراغ رو بالا برد /کلید لامپها روی دیوار نبود /کنار لامپ بود /کلید رو زدو .../با حیرت فقط نگاه میکرد/نمیدونست چیزی که میدید واقعی یا نه؟/ این واقعیت نداشت / قبل از هر چیزی سوزی که انگار با روشن شدن محیط تازه خودشو نشون میداد تنش رو لرزوند / بعضی وقتها نمیشه بفهمی خوابی یا بیدار/نمیدونستم چیزی که میبینم واقعیته یا نه / بدون اغراق حالتی بود که بهش میگن شک / چیزی که جلوم بود این بود / تونلی چهار گوش که انگار تراشیده شده / تمام دیوار با یخی به ضخامت حداقل 30 سانتی متر پوشونده شده / یخی شفاف که از اینهمه ضخامتش میشه اون سمتش یعنی دیوار تراشیده شده از سنگی مرغوب رو که دیوارهای تونل رو ساخته بود رو دید / یخی مثل آینه / خودم رو توی اون به وضوح میدیدم / انگار دیوار رو آینه کاری کرده بودند / نرسیده به سقف کابل کشی هنرمندانه ای که برای ارسال برق طراحی و ساخته شده بود / با بازوهای فولادی که به دیوار تونل دوخته شده بود کابلها تا جایی که کار میکنه کشیده شدند/عجیب اینجاس که تو این محیط بسته کمی مونده به کف زمین انگار برف روی لبه های دیوار که کمی شیب دار تر از جاهای دیگه یخها ست دیده میشه / بالا /یعنی روی سقف لایه ای از یخ وجود داره که حدودا نیم متری ضخامت داره / مثل شیشه ای که چراغهای تونل تا جایی که چشم قدرت دارن ادامه داره /این همونچیزیه که هزار باره میکنه زیبایی این تونل بی انتها رو /اصلا متوجه بخاری که از شدت سرما از دهنم خارج میشه نشده بودم /روی زمین هم حتی همون چیزی که برف رو تداعی میکنه نشسته / واقعا وجود داره اما با حرکت روش نه آب میشه و نه لیز میخوره آدم / آروم آروم و با احتیاط به سمت ته تونل به راه افتادم / یهو یادم افتاد /پشت سرم /راهی که اومده بودم /اون از روبروم چیزی کم نداشت /راهی که فکر میکردم شاید اگر 3 روز هم برگردم به جای اولم نمیرسم/به همون شکلی که روبروم بود دقیقا پشت سرم /انگار سانت به سانت تراشیده بودند این تونل رو با دستگاه هایی با دقت ساخت طلا و جواهر/ سردم شد /به فکر ایستادن افتادم همینجا / کوله پشتیم رو روی زمین گذاشتم / زمین کاملا با برف خشکی که آب نمیشد پوشیده شده / نشستم روی زمین /نه سرد بود و نه گرم / همینطور که به این تابلو نقاشی نگاه میکردم شروع به روشن کردن چراغ مسافرتیم کردمو تدارک یک نوشیدنی رو دیدم / چیزی توی این تونل در حال حرکته / همون چیزی که تو تاریکی کنارم اومد / موهای تنم سیخ شده /می ترسم / واقعا ترسی که تمام تنم رو بی حس کرده /ولی نمیدونم چرا احساس امنیت میکنم /دارم دیوونه میشم کامل /انگار نه انگار که اینجا گیر افتادم / یعنی راهی برای بیرون رفتن پیدا میکنم ؟/خب این جایی که اینقدر مرتب ساخته شده /قطعا یکدونه درب که نداره /نه حتما راهی هست / باید خودمو کنترل کنم /فکرکنم راه بیفتم عقلانی تر باشه / مغلوم نیست این تونل با این چراغها چقدر طولشونه و این نور چقدر روشن میمونه / ضمن اینکه در حال حرکت سرما کمتر اذیتم میکنه حتما / میدونم اینجایی /ازت میترسم اگر راضیت میکنه / خدایا من کار اشتباهی کردم که اومدم اینجا /درسته ؟/ولی میدونم تو پیشمی / من ایمان دارم بهت / میدونم منو تنها نمیذاری / میدونم .../باید راه بیفتم / یعنی من توهم دارم یا واقعا تو تاریکی دستم به پای چیزی خورد؟/پای آدمیزاد بود /زن بود / یا /یا حداقل یه مرد خیلی ظریف اندام / واقعی بود /واقعی بود/آره بود /تو همین لحظه با تمام قوا فریاد زدماطب / چی میخوای لعنتی؟/من همینطوری هم موجود بدبخت و ترسویی هستم / کجایی ؟/چی می خوای ؟ /همینطور که فریاد میزد در سکوت تمام صداش به دیواره های تونل میخوردو به سمت خودش برمیگشت / کمی نگاه کرد و با اینکه ته تونل معلوم نبود ولی به را افتاد / بعد از اینکه کوله پشتی اش رو با عصبانیت جمع کرد
|