یک شعر ناب (1)🌹 🌱🍃🌹 پرنده گفت: "چه بویی! چه آفتابی! آه... بهار آمده است؛ و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت..." پرنده از ایوان پرید؛ مثل پیامی پرید و رفت... پرنده کوچک بود... پرنده فکر نمی کرد... پرنده روزنامه نمی خواند... پرنده قرض نداشت... پرنده آدم ها را نمی شناخت... پرنده روی هوا، و بر فراز چراغ های خطر، در ارتفاع بی خبری می پرید؛ و لحظه های آبی را، دیوانه وار تجربه می کرد... پرنده... آه... فقط یک پرنده بود... فروغ فرخــــزاد🍁 🌹 🌱🍃🌹
|