گفتگوی دهقان ومترسک🌿 (گفتگوی دهقان ومترسک) دهقان جامه کهنه ای را دور مترسک پیچید ونگاهی به اوکردگفت: -نمی دانم زشتی تو برتراست به ترسناکی یا ترسناکیت برتراست به زشتی مترسک به سخن آمد وگفت : تفاوتی ندارد! من حاصل اندیشه توام .آفریده شده ام تا نیات تو را برآورده سازم دهقان فکری کرد وگفت: - پیکر ترسناک تو، بیشتر به کار می آید -پس ترسناکم -اگر زشتی تورا بخواهم چه؟ -آنوقت زشتم.همانگونه که می توانی مرا زیبا هم بخواهی دهقان سرمست شد و گفت : - بَه! چه قدرتی ،چه توانی؟ مترسک تبسمی کرد وگفت: - این از قدرت تو نیست از خیال است که به هر چه بیاندیشی نزدیک به عمل می شود وعمل مانندپژواک است. بازگشت آن به سوی توست . دهقان از حرف های مترسک درمانده شد . راهش را گرفت ورفت. مهر ماه 95-محمد قلیها
|