واژگان ارزشی ؛ ماندگار در زبان هنر۲تصورکنیدهمین موضوع گورخوابی که ازکشورما سربرآوردوعمق فقر وبدبختی را به رخ کشید درعرصه هنروادبیات ما چه عکس العملی از خود برجای گذاشت؟واگر این فاجعه رادرکنار موضوعات دیگرازجمله اختلاف طبقاتی و فسادهای هزاران میلیاردی و...قراردهیم چه انگیزشی رادر روح وذهن هنرمند ما می آفریند؟ ایا اهمیت این درد اجتماعی به اندازه یک مناسبت نیست؟من شخصا ازخودم متاسف می شوم وقتی خود رامدعی انسانی می پندارم ولی درمحدوده واژگانی خویش چیزی برای توصیف آلام ودردهای مردم ام نداشته ام.؟اگرهنرتقویمی وتشریفاتی نیست چگونه بخاطر یک مناسبت صدها نظم ونثروفیلم وموسیقی و...خلق می شودولی برای انعکاس یک درد؛باید تنها معدودی درلفافه وباهزارتردید بنگرند؟ این فاجعه به ذهنیت حاکم بر هنر وادبیات مامتکی است واینجاست که خلا رسالت خویش را حس میکنیم بنوبه خود نمیدانم خواستگاه طبقاتی بعضی ازماست که نمی گذارد درجبران این خلا فرو رویم یا اندیشه مستولی بر روح فکر وذهنمان است که مانع از حضوردردانگاری ""درهنر ما میشود؟ ولی به یقین باور دارم تجلی حقیقی هنر درحوزه فرهنگ انسانی مرهون همذات پنداری وداشتن حس مشترک اجتماعی است این دونمادمیتواندجلوه روشنی ازیک بسترآرمانی را برای رسالت هنرمند تداعی کند هنرمندی که احساسش برای صرف یک قهوه گل میکنداما ازرویت سایه سیاه بدبختی مردم؛برنمی آشوبد هنرمند نیست هنرمندی که از واژگانش ذلت؛حقارت و اسارت میبارد ودل مشغولی اش ترویج بازار برده فروشی است هنرمند نیست. هنرمند گوش و چشم وزبان گویای زمان خویش است بارسالتی انسانی و بی قید...در هنگامه های وقوع هشدار مولی الموحدین؛بزرگ پرچمدارعدالت؛ رسالت هنرمند زمان خویش را در نظر آوریم....وتجسم کنیم نکوهش خلق را بدلیل جهالتشان و عالمانی که به طمع دنیا مردمان را میفریبند واز دین جز پوستینی وارونه باقی نگذارده اند...شاید اشاره پیامبر بزرگ اسلام به ستارگان روشن آسمان هدایت ؛از تبلور اراده دانش هنر فراهم آمده باشد...هنری رسالتمند ...باواژگانی به وسعت درک انسان...
|