ببار باران ( به شکرانه اولین باران مهر)کمی قبلتر سراپا انتظار بودم غافل از تمامی اضطراب های دخترانه بهترین کفش و لباس هایم را پوشیدم و به پیشواز ناب ترین حادثه قرن رفتم من چه می دانستم ! بال هایم خواهد شکست دخترک ساده دلم، بال و پرش شکست منزوی شد باور نداشت تزویر دنیا را بالهایش شکست اما خودش هرگز در انزوای خود رسید به باور این که : به پیشواز عشق رفتن دلیل بر عشق نیست باور کرد که : دلبر در نزده وارد می شود بی اجازه بی مهابا می آید تا بال های پروازت را ترمیم کند. می آید تا بشکند، هر چه سنت رفتن و زخم زدن است. او با تمام سخاوتش برمن بارید و تمام زخم هایم را شست... پ.ن: گاهی مرور اینکه چند سال اخیر چی گذشته، و چجوری باهاش مقابله کردی و کی کمکت کرده باعث میشه محبتت عمیقتر بشه به اطرافیانت. ممنونم آرزو محمدزاده 12 آبان ماه 95
|