مصاحبه با (......)؟!به نام خدا وباعرض سلام خدمت تمام استادان ودوستان شاعرم وباکسب اجازه ازمدیریت محترم سایت ناب استادبزرگوارمان ( سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق) پست معرفی شاعر این هفته را اختصاص داده ام به برادربزرگوارم وحیدکاظمی یکی ازدیگرازاهالی قبلیه ی ناب ،ترانه سرایی عزیزو فرهیخته که روزهاست درکنارمان قلم می زنند! بدون شک همه ی شما فعالیتهای متواضعانه ی ایشان رادرسایت دیده اید...... سوال یک: خواهش می کنم خودتان رابه طورکامل معرفی کنیدوهرآنچه را که لازم می دانید دررزومه ی شخصی شما ثبت شود رابرایمان بازگوکنید؟ با عرض سلام و تشکر از شما بزرگوار خواهرم و تشکر از دوستی مهربان و یاری همدل و استادی بی نظیر جناب احمدی زاده ی دوست داشتنی. و اما وحید کاظمی هستم متولد خرداد ماه سال هزار و سیصدو شصت و پنج, اهل کرج (فردیس)و خوشبختانه متاهل, برخلاف قیافه و شغلم عاشق شعر و احساسم. یادمه یکی از دوستان میگفت وحید تو مثل خدا بیامرز فریدون فروغی هستی اون با اون سیبیل و هیبت با احساس بود تو با این کار و شغل خشن و البته هیکل و قیافه ی خشن ترت .کلا آدم پر حرفی هستم و همین مساله باعث شد از همان دوران کودکی شروع به نوشتن کنم . در دوران دانشجویی دو عدد رمان از ذهن به کاغذ دادم و اما متاسفانه هنوز برای چاپ اقدامی نکردم. دقیق نمیدونم کی اولین شعرم را نوشتم فقط خیلی کوچیک بودم.ولی در کل به دلیل مشغله در زندگی و امور آدم کم کاری هستم و بودم . شعر را به صورت جدی در انجمن ادبی کرج در حضور اساتید مهربان و خوبم جناب حاج آقا سیدحسینی و هادی خوانساری عزیز شروع کردم والبته همزمان در انجمن کیانا مشغول شدم . بارها میشد شبها کنار آرامگاه شاملو شب شعر داشتیم و جوانی میکردیم .آموختم از سید مهدی موسوی از سعید شادهسری از خیلی ها و می آموزم هنوز. قبل از خدمت سربازی برای چاپ کتاب شعرم و رمانها اقدام کردم ولی به دلایلی این اتفاق نیافتاد و اون موقع خیلی ناراحت شدم و تا چند سال دلسرد و خاموش بودم تا بعد از چند سال با دوستانی آشنا شدم که در زمینه های مختلف موسیقی فعال بودند و آرام آرام دوباره به سمت ترانه و شعر سرازیر شدم .همونجا بود که احساس کردم باید برا موفقیت تلاش کردو مطالعه بعد خوشحال شدم که کتابی چاپ نکردم چون شعرهای قدیمی مو وقتی میخونم هزارتا ایراد ازش میگیرم . این افتخار و داشتم که در خدمت استاد یغما گلرویی شاگردی کنم کسی که اسطوره ی من بود و همچنین حسن علیشیری که روی علمش نسبت به ترانه هیچ شکی ندارم که هنوز و هنوز ازشون یاد میگیرم و در خدمت سایت شعر ناب هم هستم و میاموزم از اساتید و درس پس میدهم. سوال دو:تعریفتان ازشعر چیست؟ودرست ازچه زمانی سرودن شعر را آغاز کردید ؟ چرابه شعر روی آوردید؟آیا اتفاق خاصی باعث شد دست به قلم ببرید ؟ تعریف من از شعر همان تعریفیست که ازمرحوم سیاوش کسرایی خواندم که میگفت شعر، كلام موزون و با محتواست . شعر بايد زيبا باشد ، موزون باشد ، آهنگ داشته باشد ، پيام داشته باشد ، پيام آن هم مثبت باشد ؛ كه اگر مثبت نباشد ديگر زيبا نيست . شعر ، هنر است ، و هنر يعنی زيبايی روحش شاد و یادش گرامی فکر کنم زیاد حرف زدنم کار دستم داد و جواب سوال دو رو توی سوال یک دادم اما چرا به شعر رو آوردم باید بگم من به سمتش نرفتم اون به سمت من میاد هر اتفاقی برام بیافته یا چیزی که احساساتم وتکون میده با نوشتن آروم میشم . شایدم به همین خاطر کم کارم در کل اعتقاد دارم شعر هیچ وقت جوششی نیست همون طور که نمیتونه کوششی باشه و این دو در کنار هم شعر رو شعر میکنن چون اگه کاملا جوششی باشه شعر نیست وحی الهیه و اگه کاملا کوششی باشی یک نامه اداری همراه با قافیه و وزن. این که بعضی وقتا یه چیزی تو مغزت جوشش کنه و تو با کوشش بتونی به نتیجش برسونی میشه شعر .من شاید نوشتن برام سخت نباشه ولی پیدا کردن موضوع برام واقعا کار سختیه و خیلی بهش فکر میکنم . عاشق پیاده روی و پرسه زدنم .شده ساعت ها برای خودم راه میرم و فکر میکنم و البته چون پر حرفم با خودم حرف میزنم و به اطراف نگاه میکنم و توی همین شرایط خیلی ایده های خوبی تو ذهنم میاد. . سوال سه:آیا زمینه ی هنر شعر در خانواده وبستگان دیگر شما نیزهست؟ومشوق شما درسرودن شعر چه کسانی بودند؟ مادر میتونست شاعر خوبی باشه اما نشد و شرایط بهش اجازه نداد.من و برادرم کمی ازش به ارث بردیم یادمه قدیما برادرم هم رمان مینوشت و من بعضی وقتا مخفیانه میخوندم. البته نشد اون چیزی که باید میشدیم شاید شرایط سخت بود شایدم تلاشمون کم بود. مادرم اولین مشوق من بود یادمه از اولین شعرهایی که نوشتم و مادرم خوند درباره شهید فهمیده بود که تو انشای کلاس سوم دبستان نوشتمش هنوزم داداشم اونو میخونه و منو مسخره میکنه و میخندیم ولی اولین شعری که نوشتم مادرم بهم صد تومن داد که هیچ وقت یادم نمیره هنوزم شعرامو میخونه فکر کنم تنها سایتی که بلده بازش کنه همین سایت شعرناب باشه.بعد از آشنایی با همسرم رویه نوشتن و قلم زدنم به طور کلی تغییر کرد همیشه منو به سمت جلو هل میداد و بعضی اوقات فکر میکنم شعرامو زودتر از خودم میخونه و میدونه چی میخوام بنویسم و بهم امید میده . دوستان خوبی هم دارم که بودنشون افتخار میکنم دوستانی که بهم ایده میدن که نمیشه تک تک نام ببرم دوستانی مثل ساسان مهدی نژاد نازنین و محمد میزبانی عزیزم که بیشتر ازشون در آینده خواهیدشنید.از وحید و امیر روایی که اوج جوونیمو در کنارشون بودم . از بهروز ثمرین تا مهدی علیجانی از خیلی ها که نمیتونم اسمشونو دونه دونه بیارم . سوال چهار:درچه قالبهای شعری قلم می زنید وبیشتردرچه زمینه های می نویسید؟ودرواقع مضامین شعریتان از چه حسی لبریز شده است؟ومنابع الهامتان چیست؟واینکه اشعارتان بیشترکوششی است یا جوششی؟ در حال حاضر بیشتر ترانه همراه با سپید و نیمایی و در پاره ای از اوقات غزل ،فکر کنم بازم از سوالات جلو زدم .وقتی که تنهایی یک مسیر طولانی را برای قدم زدن انتخاب میکنم یعنی تو فکر نوشتنم. به اطراف نگاه میکنم و با خودم حرف میزنم و فقط به موضوع فکر میکنم موضوع که پیدا شد جوشش آغاز میشه و الباقی دیگر کوششی میشه .به دلیل مشغله کاری وقت نوشتن ندارم و بیشتر اوقات تو راه برگشت به خونه دست به قلم میشم و این جوری میشه که الان بیشتر شعرام تو مسیر نوشته میشه . مثلا تو میدون انقلاب به ایدم فکر میکنم بیت اول و تو آزادی مینویسم و بیت دوم تو کرج سوم و یه جای دیگه سوال پنج:نظرتان درباره ی عشق چیست؟ وچه تاثیری بر شعر وشاعر دارد؟ شک نکنید تا عاشق نباشید شاعر نمیشوید . عشق یعنی دلیلی برای تغییرات انسان آدم وقتی عاشق شد دیگه اون آدم قبلی نیست. حالا این عشق میتونه به هر چیزی باشه یکی عاشق همسرش میشه و یکی عاشق خداست یکی عاشق قدرته و... ولی در کل عشق بر همه چیز تاثیر میزاره شعر و شاعر که جای خودشو داره عشق حتی رو زمان میتونه تاثیر بزاره فکر کنید به اون زمانی که با معشوقتون تنها هستید وای که چه زمان خوبیه. حالا فکر کن عاشق باشی و بخوای یه شعر بنویسی. سوال شش: آیاتاکنون کتابی هم چاپ کرده اید ؟لطفن کمی ازتحصیلات سوابق وفعالیتهایتهای ادبی وهنریتان برایمان بگویید ؟ وآیا غیرازشعر به کارهای هنری دیگری هم می پردازید؟ راستش کتاب شعر نه ولی کارت ویزیت چاپ کردم و کاری نداشت و شرایطش با چاپ کتاب هم برابر بود ازم پول گرفتن و چاپش کردم .تودوران جوونیم خیلی دوست داشتم کتاب چاپ کنم و الان خوشحالم که این کارو نکردم . به نظرم هنوز به درجه ای نرسیدم که شعر هایم را چاپ کنم و راه طولانی دارم. من ترانه به دوستان خواننده زیادی دادم ترانه های بدی که خودم نوشتم و ترانه های خوبی که بد خوانده شد و الان پشیمونم شاید نباید اون کارها رو میکردم. دوست ندارم کتابی چاپ کنم که پشیمون شم .نویسندگی رو دوست دارم . فکر میکنم بتونم توش موفق باشم.در دوران نوجوانی ساز میزدم البته به صورت آماتور که نمیدونم چرا ادامه ندادم و البته خورد شدن انگشتای دستم رو بهونه میکنم همیشه. تحصیلات من هیچ ربطی به شعر و شاعری نداره من در رشته تاسیسات تحصیل کردم و از همان نو جوانی در کنار درس مشغول به کار در همین زمینه بودم .با لوله ها و ابزار آلات با کابلهای برق و سر صدا حال میکردم و البته هنوزم هم اون کار رو دوست دارم . من ترانه ی برق چشم و روی کارتن کنتاکتور نوشتم .و خیلی هم دوستش دارم خودم. سوال هفت:نظرتان درباره ی شعرنو،پست مدرن وکلاسیک ایران چیست وکدام سبک رابیشتر می پسندید ؟ من وقتی شعر نوشتن رو شروع کردم همیشه اساتیدم ازم میخواستند که در قافیه گم نشم و در کل درگیر پیدا کردن قافیه نباشم و احساسم رو خراب نکنم . به نظرم شعر نو یعنی همین نوشتن شعر نو دست و پای شاعر و نمیبنده و احساس و کامل میتونه بیان کنه ولی به نظرم شعر کلاسیک قشنگ تره و من بیشتر دوستش دارم . البته این سلیقه ی منه و سلیقه منطق نداره. سوال هشت : نظرتان درباره ی نقد ادبی چیست؟وتاثیرآن برادبیات؟ به نظرم نقد دقیقا مثل آسانسور عمل میکنه وقتی کسی شعرمون و نقد میکنه دقیقا درب آسانسور و برامون باز کرده حالا اینکه ما چه جوری از اون نقد استفاده کنیم شرطه . ما میتونیم با این آسانسور بالا بریم یا پایین تر بریم و حتی در جا بزنیم و فقط تو آینه داخل آسانسور خودمون و ببینیم . کسی که نقد میکنه هم باید کارشو بلد باشه و الکی نقد نکنه همون جور که آسانسور خراب خطر ناکه و آدم توش گیر میکنه و گاهی هم آدم و میکشه نقد بد هم میتونه یه شاعر و از راه درست منحرف کنه اللخصوص شاعری که تازه دست به قلم شده سوال نه :مشکلات شاعران درعرصه ی شعروادب چیست؟ وچه پیشنهاداتی دارید برای بهبود اوضاع شعرو شاعری ونشر؟ودرواقع اگریکی ازدست اندرکان حوزه ی شعروادبیات بودید چه راهکارهایی برای بهبود اوضاع کنونی شعر درایران داشتید؟ فکر میکنم که این جمله رو از استاد علی معلم شنیدم که متاسفانه خیلی از شاعر های ایران همو قبول ندارن و به نظرم این بزگترین مشکل میتونه باشه. اما به نظرم چاپ کتابهایی با شعر هایی که حتی اصول اولیه شاعری مثل وزن و قافیه درش رعایت نشده هم مشکل بزرگیه .یه بچه وقتی شعر خوب بخونه از شعر خوشش میاد ومیتونه به سمتش قدم بر داره من حالا وارد کتاب شعر کودکان که داره الان چاپ میشه نمیشم که اعصابم خورد میشه ولی خیلی از کتابا الان کیفیت نداره و مردم رو از شعر حتی زده میکنه خیلی از ترانه هایی که داره اجرا میشه هم همینطور متاسفانه. من اگر دست اندر کار این مساله بودم اجازه چاپ شخص رو نمیدادم .شایدم درست نباشه این کار و شرایط رو برای شاعران جوان سخت کنه ولی تو شرایط سخته که کارهای خوب خودشون نشون میدن. البته جلوی مافیا رو هم میگرفتم که باند بازی نشه چون بازم اون میتونه خراب کنه این حرکت و.... پ.ن: تو رو خدا اساتیدی که کتاب به مرحله چاپ رسوندن از من دلگیر نشن من منظورم با شما نیست و فقط چیزایی که تو بازار دارم میبینم و میگم سوال ده:به نظر شما دنیای یک شاعر چه تفاوتی بابقیه ی مردم دارد؟ویکی از خاطرات خوب وبد زندگیتان رادرصورت تمایل برایمان بگویید تا کمی بحثمان جذاب ترشود؟ دنیا شاعر دنیای توهم است دنیای تخیل است دنیای شاعر دنیای کسی با چشمانی متفاوت است که دنیایش را متفاوت میبیند. سوال یازده :به نظرشما کدام اشعار مخاطبان بیشتری دارندوبیشتربر دل مخاطبان می نشیند؟ اشعارسیاسی عاشقانه عارفانه یا اجتماعی ویاغیره ............؟ هر شعری مخاطب خودش را دارد و نمیتوان گفت کدام یک بهتر است اما شاعر خوب شاعریست که در تکرار گیر نکند. مثلا من اگر ده عدد شعر فقط با موضوع عاشقانه و عشق دو نفر بنویسم دیگه خواننده حوصلش سر میره واقعا. سوال دوازده:چگونه وازکی عضو سایت ادبی ناب شدید؟وسایت شعرناب راچگونه می بینید؟ فکر میکنم دو سال هست در خدمت سایت هستم من قبل از این سایت در سایت شعر نو عضو بودم تا یک روز به صورت اتفاقی با سایت شعر ناب آشنا شدم و نمک گیر شدم و از جو دوستانه ی حاکم بر سایت خیلی خوشم اومد و کلا موندگار شدم و الانم خیلی خوشحالم در سایت شعر ناب بزرگترین سایت شعر فارسی حضور دارم و درس پس میدم در محضر اساتید محترم.البته فکر میکنم تمام ترانه ها و شعرهایی که تو سایت میزارم بعد از مدتی تغییر میکنه و از نظرات اساتید خوبم برای ویرایش کارهام استفاده میکنم سوال سیزده: : نمی دانم چقدر با افراغ اندیشه آشنایی دارید اما می خواهم بدانم نظرتان درباره ی استاداحمدی زاده ی عزیز وسبک شعریشون چیست؟ راستش از اینکه بگم هیچی بلد نیستم ترسی ندارم و واقعا از این سبک چیزی نمیدانم و کار نکردم وفقط با خواندن اشعار لذت میبرم.استاد احمدی زاده هم یکی از دوست داشتنی ترین افرادیست که میشناسم . شخصیتی قابل احترام و خاکی .خوشحالم در کنارشون هستم و افتخار میکنم به شاگردیشون سوال چهارده: اگرازشما بخواهیم همین الان یک شعر تقدیم کنین به اهالی سایت ناب چه می گویید؟خوشحال میشیم اگه شعری برایمان بنویسید تا حال وهوایمان عوض شود. نمیدونم منظورتون بداهه است یا نه ولی چون پشت سیستمی نشستم که اصلا داخلش شعری ندارم یه بداهه رو تقدیم دوستان میکنم و امیدوارم ببخشن کم و کسریشو امام علی (ع) میفرمایند: آه ازدوریه راه و آه از کمی توشه آه خسته از این راه تاریکم مقصد کجاست؟ تنها تو میدانی میترسم از هر پیچ این جاده در این هوای داغ و بارانی تنها ترترینم بین این مردم کی نام من را پس تو میخوانی؟ من زخم خوردم داغ ها دیدم من غرق دردم ,و تو درمانی آه از سکوت تلخ و ویرانی آه از زمانی که نمی مانی آه از کمیه توشه و ای وای آه از مسیر و راه طولانی بستست راه و این گلو بستست سنگین تر از یک بغض بحرانی میترسم از دوریه این مقصد این حال و احوالی که میدانی من پر از این هیچم که میبینی کابوس در رویای یک جانی اما امید دارم که میخندی در این هیاهو های عرفانی آه از از زمانی که تو میرانی از قهر تو دریای طوفانی آه از کمیه توشه و ای وای آه از مسیر و راه طولانی سوال پانزده :درپایان ازشما تقاضا دارم اگر اشکالی نداره یکی ازاشعارتان دراینجا قراردهید تا دوستان به نقد وبررسی آن بپردازند. ما در کشوری زندگی میکنیم که در کشور همسایه اش آب برای خوردن نیست . جنگ است و مردم یا باید فرار کنند یا محکوم به مرگ اند. لعنت بر داعش و لعنت بر به وجود آورندگانش. ترانه ای رو براتون ارسال میکنم در مورد مهاجران جنگ زده. کسانی که از خونه هاشون دل کندن و با کلی خاطره مجبور به مهاجرت شدن به کشوری که درش نه هم زبونی هست و نه کار و پول و ارزش اجتماعی و... مهاجرانی که هنوز منتظرند به مقصد برسند با این که پناهندگی کشورهای اروپایی را دارند هنوز منتظرند به یک شب خواب آسوده و بی دغدغه برسند به آرامش... با امید صلح در تمام دنیا رو تپه های خاکیمون,نگام به آسمون بود پرنده ها و هجرت و غروب شهرم و دود اون روزا رو خوب یادمه, موشک و بوی باروت صف های منتهی به مرگ ,تابوت پشت تابوت اون حمله های بی امون, اون کینه های بی شمار یه پرچم سیاه و شوم, مقاومت تا این فرار یه کوبانیه سوخته و یه هجرت اجباری شبهای ترس و وحشت و بیخوابی و بیداری صدای جیغ از خودکشی,کابوس رو ریل قطار فاشیستای یونانی,از هر طرف فقط فشار از مرگ خانوادگی , تو چادرای نا امید تا اشک چشمای پدر,وقتی که بچشو میدید دنبال سر پناه یک مشت بی گناه از چاله ها تا چاه فقط دعا کردیم با چشم خیس از آب کابوس جای خواب با ترس و اضطراب خدا خدا کردیم رو تپه های رومانی,نگاه به رود دانوبه کنار دریای سیاه , حال پرنده ها خوبه چادر نشینم و ولی , کنار کاخ مجلسم بی پول و داغون خراب پس من چرا نمیرسم مقصد کجاست برای من.خستم از این مهاجرت پناهنده ی بی پناه, نفرین به این مغایرت قذم زدن تو بخارست, بوی غذا و رنگ شاد من کوبانی و خونمون بازم داره یادم میاد نگاه سرد مردم و بی هم زبون و بی کسم مقصد کجاست برای من پس من چرا نمیرسم من غیر قانونی با چشم بارونی با حال داغونی فقط دعا کردم از شهر کوبانی با بغض بحرانی تا قلب رومانی خدا خدا کردم .... وحید کاظمی پ.ن : فاشیستها در مجلس یونان مخالفان سر سخت مهاجران سوری بودند رود دانوب بزرگ تزین رود در کشور رومانی میباشد و جایی که رود دانوب به دریای سیاه ریخته میشود دلتایی را تشکیل میدهد که هر ساله پرندگان مختلفی به آنجا مهاجرت میکنند کاخ مجلس یکی از زیباترین جاذبه های توریستی در رومانیست بخارست پایتخت رومانی با خیابانهایی رنگارنگ و زیباست که همیشه بوی غذاهای محلی در کوچه پس کوچه هایش پیچیده مهاجران بعد از تحمل سختی در مسیر مهاجرت تازه با مشکلاتی از قبیل مسکن و شغل و در آمد دست و پنجه نرم میکنند. پانوشت: درپایان بازهم تشکرمی کنم ازاین عزیزبزرگوار که دعوتم راقبول کردند وبا صبرو حوصله وزیبا پاسخگوی سوالاتم بودند وبا آرزوی موفقیت هرچه بیشتر برای ایشان سالم وشاد باشید همیشه برادربزرگوارم.
|