شعرناب

زبان در مقام شعر

میان زبان و شعر چه روابطی وجود دارد؟ چرا در یک متن، کارکرد زبان در موضوع نمی تواند یکسان باشد در صورتی که موضوع در زبان یکسان است؟ ما در یک متن یا گفتمان چگونه زبان شعر، فلسفه ، تاریخ ، دین و غیره را از یکدیگر تشخیص می دهیم؟ آیا موضوعات در زبان اتفاق می افتند، یا زبان در قالب موضوع جاری میشود؟ چرا زبان نثر نمی تواند زبان شعر باشد؟ مگر هر دو زبان نیستند؟ پس تمایز در زبان چگونه شکل می گیرد؟
موضوع و زبان : انسان موجودی است که نیازهایش او را از زندگی فردی به زندگی بصورت جمعی و اجتماعی متمایل می کند اما زندگی اجتماعی نیاز دیگری را با نام زبان جهت ارتباط افراد با یکدیگر فراهم می کند اما زبان چگونه شکل گرفته است؟ برخی مانند سوسور زبانشناس سوئیسی معتقدند که "زبان بر اندیشه مقدم است و تا زبان نباشد توده های بی شکل فکری نظم نخواهند یافت و بدون زبان اندیشه ای شکل نمی گیرد- (همشهری 3آبان1388)" اما اگر اندکی بر این تفکر تامل کنیم در می یابیم که انسان با زبان، همان ساختار دلالتی - نه زبان فیزیکی- بوجود نیامده است بلکه انسان ها هزاران سال بدون زبان می زیستند و از راه های دیگری مانند تله پاتی، نقوش و... با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و مفاهیم ذهنی خود را انتقال می دانند، تا اینکه نسبت به کارکرد زبان شناخت پیدا کرده و بدلیل راحتی استفاده از زبان، آن را جایگزین وسایل ارتباطی قبلی قرار دادند، پس پیش از آشنایی با زبان انسان با جهانبینی، شناخت ، مفاهیم ذهنی و تفکر آشنا بوده، حتی اگر فرض کنیم زبان اولین وسیله ارتباطی میان انسان ها بوده است این سوال پیش می آید که انسان چگونه به ساختار پیچیده ی زبانی دست می یابد؟ با این استدلال که هر چیزی بوسیله شناخت در ذهن انسان شکل می گیرد و از آنجایی که پیش از دستیابی انسان به زبان چگونگی ارتباط برای انسان مجهول بوده است و همان تلاش ذهنیِ انسان برای یافتن این مجهولِ ارتباطی از میان شناخت های خود، همان اندیشه و تفکر است، پس انسان بوسیله ی اندیشه و تفکر به زبان رسیده و اندیشه بر زبان مقدم است.
اُبژه یا موضوع در زبان چیست؟ موضوع زمینه عملی است که زبان بخاطر آن جاری می شود، و زبان ساختاری است که مفاهیم ذهنی را به تصور صوتی حاصل از زبان فیزیکی پیوند می دهد.
در یک جامعه ی بزرگ اجتماعی مانند کشور،اعضای جامعه نسبت به موضوعات زبانی و فیزیکیِ فعالیت آنها، موضوعات گروه ی کوچکتر اجتماعی را تشکیل می دهند که در موضوع هر گروه براساس پذیرش هنجارهای آن موضوع به فعالیت پرداخته و از یکدیگر متمایز می شوند. بعنوان مثال در موضوع فعالیت های فیزیکی مانند کشاورزی، آرایشگری ، آهنگری و غیره ، فعالیت فیزیکی مشترک است، اما افراد جهت فعالیت در هر کدام از این موضوعات ملزم به رعایت یک سری قوانین ، هنجارها، فنون و ابزاری هستند که بر اساس آنها یک هماهنگی در موضوع بوجود آمده که آن را از دیگر موضوعات فعالیت های فیزیکی تمیز می دهد. در موضوع فعالیت های زبانی مانند، فلسفه، ریاضیات، ادبیات و غیره که شعر و نثر هم از آنها مستثنا نیستند نیز به همین گونه است، با این تفاوت که در این نوع از فعالیت ها، بر خلاف موضوعات فیزیکی، فعالیت زبانی اصلی ترین وجه اشتراک میان آنها است.
«اینجا موضوع شعر است» ما هنگامی که از یک موضوع خاص سخن می رانیم، یعنی زبان را بر اساس ساختار آن موضوع رام کرده ایم. خواه موضوع یک فعالیت فیزیکی باشد یا فعالیت ذهنی مانند شعر، حال اگر کمی بیشتر دقت کنیم متوجه می شویم که موضوع ماهیتی جداگانه از زبان محض دارد، پس از لحاظ مکانی، زبان محض و موضوع در ذهن در دو مکان اتفاق می افتند.
رابطه میان زبان و شعر : سیر مسیر هم زمانی زبان شعر بدین گونه اتفاق می افتد که زبان محض در ذهن به موضوع ارجاع داده شده، سپس زبان محض بر اساس قوانین، مقررات و هنجارهای موضوع، با عناصر شعری از قبیل تخیل، اندیشه واحساس، در هم تنیده می شود و موسیقی شعر را بوجود می آورد و در آخر با هم زمانی و هماهنگی به زبان شعر تبدیل می شود.
ماهیت هر موضوع بر اساس ساختار آن موضوع شکل می گیرد و تمایز میان موضوعات براساس آنچه در موضوعات مشابه و مشترک هستند اتفاق نمی افتد، بلکه از آنجایی که یک موضوع از لحاظ ساختاری شبیه موضوع دیگری نیست ما تمایز را تشخیص می دهیم. پس در موضوعِ شعر صورت هایی وجود دارد که در نثر نیست و موضوع نثر نیز دارای ساختاری است که شعر نمی تواند زبان را بر اساس آن ساختار جاری سازد. زبان در نثر هنگامی که هم زمان بوسیله تخیل، اندیشه ، احساس و موسیقی به تکامل می رسد ما به مرز شعر رسیده ایم اما به محض اینکه یکی از این عناصر را حذف کنیم به نثر بازگشته ایم، پس ماهیت زبان شعر به عناصر ساختاری موضوع آن وابسته است.
در باب ماهیت موضوع، هیچ موضوعی نمی تواند ماهیت موضوع دیگری را تغییردهد اما می تواند با توجه به قوانین و هنجارهای موضوع خود، ایده های موضوع دیگری را بکار گیرد بعنوان مثال در شعر یک شاعر نمی تواند جهت بکار گیری موضوع فلسفه، مذهب ، سیاست یا نقد ماهیت موضوع شعر را بر اساس تاثیرات بیشتر موضوعات دیگر تغییر دهد. مثلا با این استدلال که مخاطب سیاسی بهتر با شعر ارتباط برقرار کند همنشینی در زبان را جایگزین جانشینی یا زبان استعاره کند چرا که جانشینی و استعاره، زبان تخیل و جزئی از ماهیت شعر است و شعر بدون آن ماهیتش را از دست داده و به نثر تغییر ماهیت خواهد داد.
3 آبان1395
عبدالکریم قیطانی فرد


3