نامه ای بدون پاکت ۹نامه ای بدون پاکت ۹ .. من در پیشانی افق ، روزهای قشنگی در انتظار نمیبینم ، وقتی گفتن یک دوستت دارم ساده ، از کشتن انسانی سختتر شده است ... وقتی انگار بر الاکلنگ تنها هنگام رفتن همبازی، درد سقوط حس میشود... وقتی از بالا با مورچه هیچ فرقی نیست و مرگ هنوز تنها یاور زمین است و شعور نقشی در سرنوشت دیگر ندارد ، تو میگویی به انسانیت سگ سوگند یاد نکنم ...و سنگ هم کلامم نباشد ... اگر مقیاس انسان این مردم اند تو میگویی هنوز وقتی آدم نبود غیر از خدا هیچکس نبود و با این تب و لرز حال زمین خوب خوب است .. کجا بروم که مال کسی نیست کجا بنشینم که جای کسی نیست چه کسی میداند لباسهای من کجاست و اگر این کفش من نیست چه کسی پا در کفش من کرده است.....
|