شعرناب

فلسفه ی تکمیل گریز جریانات, جدید

/ تاملی بین فلسفه و منطق / دیشب تا دمدمه های صبح خوابم نبرد . مطمئن بودم که اینبار فکر و ذهن و تاملم دست خالی به خواب نمیروند ...کشف کردم که : عمل و کنش ناقص ابدا وجود ندارد...برایشان انتهاییست/ مثلا: اگر دوسال پیش یا سالها پیش و یا چند وقت و حتا چند ساعت قبل اتفاقی افتاده و من رویت کرده ام....باید منتظر باقی مراحلشان باشم تا به حد نهایی برسند والا ابتر ماندن قضایا بی معناست و هیچ امکانی متصور نیست که که راهشان تداوم نداشته باشد.مانند آبی که از جویی میگذرد و با خود بطری خالی حمل میکند...بطری کشان کشان کشیده گاهی می ایستد" جبر " ...گاهی به راه می افتد و مجددا می ماند.( آیا سرانجامش را همان بدانیم که ایستاده است و طومارش را تمام شده بدانیم؟) یا سرنوشت دیگری در انتظارش است ؟ ...یقینا ایستا نمی ماند و بر مرکب ناایستای خویش سوار میشود و نهایتا با ورود در مامن واقعی اش ...کارش تمام میشود" همه ی اموراتمان چنین است" آنچه که میبینیم و حس میکنیم و انگار بازیچه ای هستند...در حقیقت هدف نهایی و غایتی را میجویند. اگر امروز ظهر از طریق رسانه، خبری کوتاه و به ظاهر بی اهمیت در خصوص جفت گیری مرغ عشق در آفریقا واگویه شد و " من" آن را شنیدم.....سالها بعد رسالتی هست که تکمیل موضوع" خبر عمر پرندگان" را با جفت چشمانم ببینم و بشنوم( این عمل و عکس العمل و بعد تدریجی آن ...عین هدفی است که سرنوشت برایم تدارک دیده که هیچ گریزی از آن نیست) ...همه ی اینها تا ساعت 5 صبح مورخه ی 95/5/14 همراهم بودند و تحریر یافتند ..... من این تاملات را با رنج فراوانی دریافتم: اینکه چهار روز پیش که زنبیل پیرزنی ناشناس را از دستش گرفتم و به قصد یاری اش فرسنگها با خودم حمل نمودم....را سالها بعد با خواندن فاتحه ای...تقدیم گلی.. یا عبوری کاملا اتفاقی بر مزارش ، تکمیل خواهم نمود( این اتفاقات و کنکشها را عمیقا درک کرده و به آنها اعتقاد راسخ دارم) و نامش را فلسفه ی " تکمیل گریز جریانات " مینهم / عیسی نصراللهی95/5/14


2