ایماژ خلاصه ی کتاب "صور خیال در شعر فارسی" تجربة شعری = تخیل و خیال و تصویر بیت « امروز اگر مراد تو برناید / فردا رسی به دولت آبا ، بر » را نمی توان شعر نامید . زیرا جان مایه یشعر ، خیال است در حالیکه در این بیت عنصر خیال دیده نمی شود . هرچند عنصر وزن در آن وجود دارد . شاعر می تواند میان طبیعت و انسان پیوندی برقرار نماید که این پیوند هر چند عادی و ساده است . اما نوع ترکیب آن یعنی طرز پیوند برقرار کردن میان آن دو تازه است و پرداختة تخیل شاعر . این تصرف ذهنی شاعر ، در مفهوم طبیعت و انسان و این کوشش ذهنی او برای برقرار کردن نسبت میان انسان و طبیعت ، « خیال » یا« تصور » نام دارد . و عنصر معنوی شعر همین خیال و شیوة تصرف ذهن شاعر در نشان دادن وافقعیات مادی و معنوی است و زمینة شعر را ، صور گوناگون و بی کرانة این نوع تصرفات ذهنی تشکیل می دهد . این تصرفات ، حاصل بیداری شاعر و درک این ارتباطات است . یعنی ارتباط عادی میان انسان با طبیعت یا طبیعت با طبیعت به زبان ساده تر ، ذهن شاعر در برابر احساس این نوع ارتباطات بیدار می شود . بدیهی است این ارتباطات بسیار گسترده است ، به گستردگی طبیعت و گستردگی حیات انسانی و تاریخ و فرهنگ بشری . به عقیدة ورد زورث : حتی نامأموس ترین کشفیات شیمی هم می تواند احساس شعر و شاعری را برانگیزد به شرطی که شاعر آن را احساس می کند و آن موضوع با هستی و جان شاعر پیوسته شود . ذهن شاعر از هزاران هزار پیوندی که بین انسان و طبیعت وجود دارد ممکن است یکی را حس کند و در دنیای بیداری خویش آن را به رشتة نظم درآورد . در حقیقت شعر ، زادة این کوشش شاعر است برای نمایش درک او از نسبت های میان انسان و طبیعت ، یا طبیعت با انسان . همچنین شاعر می تواند گوشه هایی از زندگی انسان و حالات و عواطف و روحیات او را با گوشه هایی از هستی یا طبیعت یا زمان پیوند زند که این پیوند در ظاهر وجود ندارد و ذهنی است . درک این ارتباط میان انسان و طبیعت را تجربه ای شاعرانه و حاصل آن را خیال شعری می نامیم که همین خیال عنصر اصلی شعر است . حسن این خیال شاعرانه و شعر در آن است که می توان با آن مفاهیم و پیام ها را با تأثیر و زیبایی فراوانی به خواننده الا کرد . چنانکه همین مفاهیم با بیان منطقی و خبری که رسمی و عادی است و تأثیر شعری و حسی ندارد ، نیز قابل بیان است و نه هرگز آن زیبایی ، لطافت و تأثیر را ندارد . و این خیال ( خیال شاعرانه ) محصور در وزن و مفهوم شعر منظوم نیست و بسیاری از تصرفات ذهنی مردمان عادی یا نویسندگان ، در محور همین خیال های شاعرانه جریان دارد . این تصرف وقای در حوزة بیان مردم عادی و گفتارهای معمولی راه می یابد باعث بوجود آمدن ، کنایات خاص و مجازی های ویژة هر زبان می شود . سخنی که در آن خیر وی خیال و تعرف خیالی در مفاهیم هستی ، وجود نداشته باشد ، را نمی توان شعر نامید . زیرا اگر هر شعر مؤثر و زیبایی عنصر خیال آن را بگیریم . سخن ساده و عادی می شود که از زبان همه قابل شنیدن است . ادیبان قدیم به جز آنهایی که دید منطقی و فلسفی نسبت به مفاهیم را داشتند و خیال را جوهر اصلی شعر شمرده اند ، زیرا بیشر به « ظاهر » و » شکل شعر » نظر داشته اند و جوهر شعری کمتر مورد توجه آنها بوده است از اهمیت خیال در ساختمان شعر کمتر سخن گفته اند ، هرچند به « صور خیال » در شعر اهمیت قابل توجهی می داده اند . قدما همچون ابن رشیق قیروان و ارسطو و صاحب چهار مقاله ( نظامی عروضی ) به جنبه های تخیلی و خیالی شعر اهمیت فراوان داده اند . چنانکه نظامی عروضی در تعریف شعر از اتساع « صناعات موهمه » سخن می گوید و منظورش همان جنبة تخیلی و زمینة خیالی شعر است . البته برخی از معاصران معتقدند ، آن دسته از قدما که طرفدار لفظ اند کسانی هستند که نفر را در جنبة تصویری و خیالی آن می دادند . یعنی اسلوب بیان نه نفس معانی و بسیاری از علمای ادب و بلاغت در قدیم کوشش کرده اند تا اعجاز قرآن را در هین زمینة بیان و جنبة تصویری آن بدانند . اروپایی ها ، چون بیشتر به جوهر شعر نظر دارند ، به عنصر خیال در شعر اهمیت زیادی می دهند . ارسطو در تعریف از شعر در حقیقت بناید این تعریف را بر « خیال » استوار می کند و دی لویس ، شاعر معامی انگلیسی ، در کتاب « خیال شعری » خود « ایماژ » یا خیال را عنصر ثابت شعر می داند . « در ایران » ( 1700 – 1361 ) معتقد است : ایماژ سازی به خودی خود ، اوج هیات شعری است و « روبرت فراست » ( 1963 – 1874 ) می گوید : شعر اینست که چیزی بگویی و چیز دیگری اراده کنی که منظور همین جنبة معنوی و جوهری شعر است . آنچه که ناقلان فرنگی چون C.doy lewis و Benedetto و . . . ایماژ می نامند . در مجموع یک تصویر است که به کمک کلمات ساخته می شود و در حقیقت مجموعة امکانات بیان هنری است که در شعر مطرح است و زمینة اصلی ان انواع تشبیه ، استعاره ، اسناد مجازی و رمر و . . . است که می توان به طور کلی « تصویر » و « خیال » نامیده و این کلمه ( ایماژ ) با توجه به معنای آن با کلمة خیال که در شعر و ادب قدیم عربی و فارسی استعمال شده است برابر است . و در ادبیات کهن هارلی از قدیمی ترین ادوار شعر فارسی ، خیال به معنی تصویر و شبح و سایه و مفاهیم مشابه و نزدیک به این معانی بکار رفته است . البته قدما در کتب ادب خیال را نوعی ایهام هم دانسته اند که مشتمل بر دو معنی است ، معنی حقیقت و معنی مجاز و مراد مجاز است و گاهی خیال را در مفهوم یکی از صنایع نه چندان معروف و بی ارزش ادب قدیم محدود کرده بودند . اقدام معاصر بین « ایماژ » و » عاطفه » رابطه و پیوستگ قائلند و اعتقاد دارند باید هر ایماژی ، عاطفه و شوری به همراه داشته باشد . خیال ها ( خیال شاعران ) ف واسطه های انتقال تجربه های عاطفی است اینکه چرا می گوییم خیال شاعران ، به این دلیل است که عاطفه و غم و شادی ، حیرت و شوق یا نفرت و ملال در همة انسان ها مشترک است و در وجود شاعران انحصاری تیست ، اما بیداری شاعران در برابر رویدادها ، هموراه با نوعی تشخص و برجستگی همراه است است که عواطف خود را در تجربه های شعری ایشان بهتر می بینیم . شعر در حقیقت ، آنچه را که همه از پیش می دانند . چان واضح بیان می نماید مه هیچ کس آن را نفهمیده باشد و توفیق در این راه ، کم اهمیت تر از کشف یک قانون علمی نیست . ( مک لیش ) آنچه که باعث تحریک تخیل انسان در برابر ادراکات حس می شود ، خیال است که جوهر اصیل و عنصر ثابت شعر است و با این حساب انسان های اولیه عموماً شاعر بوده اند ، زیرا در برابر هر امر عادی و طبیعی مانند صاعقه ، جریان رود ، سقوط برگ در شگفت می شده اند ، اما امروزه فقط برخی از مردم بیداری و استعداد بیدار شدن دارند و آن هم در لحظه هایی ، زیرا عوامل تحریک همان ، دیگر مکرر شده است . آنچه که شاعران سوای مردم عادی اراک می کنند ، بیداری اولی و تجربة ثانوی و آگاهی ها از کشف اوست . در حقیقت اولین کسی که ادراک کننده عنصری از طبیعت با عنصری دیگر است ، شاعر است که با سخن گفتن از این آگاهی ادراک ، در حقیقت نشان می دهد که بیدار است و این بیداری نسبت به موضوع امری اولی و مستقیم بوده است . و در ضمن این بیداری حاصل ارادة شاعر نیست ، بلکه یک رویداد روحی است که ناآگاه در ضمیر شاعر انعکاس می یابد . علت گوناگونی صور خیال در آثار شعرا ، ناشی از تجربه های ویژة هر شاعر است و نوع تصاویر او کمابیش به خودش اختصاص دارد . عناصر معنوی شعر کشف ماهیت و چگونگی شعر ، نخستین چیزی است که شاعر ( انسان ) برای یافتن آن به کوشش می پردازد . پس دشواری اصلی این کار در آغاز نهفته است ، زیرا کوشش در جستجوی شعر ، امر محسوس و از پیش آگاهی نیست و به همین دلیل نتیجة این کوشش میلم و همه کس پذیر نیست ( مک لیش ) مسائل مربوط به شکل ظاهر شعر ، در همة زبانها همان خصایص متنی و ظاهری است که به خاطر تفاوت زبانها به طور طبیعی ، تفاوتهایی از نظر شکل و بویژه از نظر ترکیب و وزن و عروض بوجود می آید . اما زمینة معنوی شعر ، باید گفت ، شعر حاصل عاطفه ، اندیشه یا خیالی است و بدون خیال ، عاطفه و اندیشه هم نمی توانند عنصر اصلی سازندة شعر باشند ، در حقیقت هنر ، جلوگاه خیال و بیان هنری است . عاطفه ، حالتی است شامل اندوه یا شعف یا اعجاب که به دلیل رویدا حادثه ای در شاعر ایجاد می شود و آن را به خواننده یا شنونده ، انتقال می دهد . در حقیقت ابتدا خود شاعر تحریک می شود و آنگاه این تحریک و عاطفه را به دیگان منتقل می کند . عواطف در شعر به طور اجمال به شرح ذیل است 1- عواطف انسانی یا شخصی است مانند مدح به امید پاداش و . . . 2- و یا عواطف ذبح آمیز است که رنج های مخاطب را برمی انگیزد که البته هیچ یک انگیزة واقعی هنر نیستند . 3- عشق و احترام ، اعجاب ، شادی و در برابر آنها کینه و حس تحقیر و ترس و اندوه . 4- هر چیز که بر احساس ما نسبت به خوشی ها یا رنج ها بیفزاید . همة عواطف ذکر شده ، اموری ثابت هستند و جزء اندکی در آنها راه ندارد . و این تغییر اندک هم در شکل آنهاست نه در اصل و اساس آنها . 5- اندیشه ها و تأملات که با فرد و منطق ما سر و کار دارند . محاکات و تخییل و خیال در همة کتابهای منطق دورة اسلامی شعر را « کلام مخیل » و بنیاد شعر را « تخیل » دانسته اند که تعریفی دقیق است . خواجه نصیر طوسی و ابن سینا و . . . شعر را سخنی می دانند که با تخیل و خیال همراه باشد . تعریف ارسطو از شعر که یکی از دقیق ترین تعریف هاست به متأخران بعد از او تأثیر فراوانی داشته و آنها در تعریف تقلید خواننده اند و برخی از مترجمان انگلیسی که آن متن یونان را به انگلیسی ترجمه کرده اند معنی Imitation را بکار برده اند و کسانی مانند ابوشرمتی بن یونس قنائی مترجم از سریانی به عربی کتاب فن شعر ، آن را تشبیه و محاکات می خواند . ابن سینا هم در این تعریف پیرو ابوبشر است . در عصر ما هم یکی از مترجمان ارسطو آنچه را که دیگران محاکات و تقلید گفته اند ، تشبیه ترجمه کرده است . زیرا مقصود ارسطو نوعی ظهور و انعکاس تصویری طبیعت با جهان خارج است در پردة ذهن شاعر و ظوهور آن خیال از راه بیان در خوانند ، پس می توان نتیجه گرفت که تعریف ارسطو شعر یعنی Mimesis ، از حوزة مفهومی کلمه از محاکات در معنی لغوی تخیل عنصر بنیادی و در حقیقت فعل مقوم شعر است و در این زمینه خواجه نصیر طوسی و ابن سینا دقیق ترین تعریف ها را ارائه داده اند . ابن سینا یکی از نقش ها یا وظایف شعر را تعجیب و به شگفت آوران می داند که بسیار دقیق و قابل ملاحظه ای است . اساس توجه و نظر خواجه و ابوعلی سینا به تصرفی است که شاعر از رهگذر نیروی خیال در ذهن خواننده می کند و با کمک گرفتن از وزن و تصویرهای شاعران و حتی دروغین ، جلوه ای مؤثر می سازد . در متون فلسفی و منطقی « تخییل » جای تعبیرات دیگر از قبیل محاکات و تقلید و تشبیه را گرفته است . تخییل به معنی خیال و تصویر و نمای چیزی را در اندیشه و ذهن دیگری آفریدن است و این است کار شعر .
|