شعرناب

نظرات شاملو، شهيد مطهري درباره حافظ


نظرات شهيد مطهري، خرمشاهي و شاملو درباره حافظ
حافظ شيرازي؛ عارف يا ملحد
به
گزارش خبرگزاري فارس، مشهور است كه هر كسي مي‌تواند بنا بر تجربيات، آگاهي
و حتي علايق شخصي شعر حافظ را تفسير كند. يكي از ديگر دلايل وجود
ديدگاه‌هاي متضاد و نسخه‌هاي متعدد و گاه متناقض از اشعار حافظ است. اگر چه
نظر غالب در بين ادبا بر عرفان حافظ استوار است اما پاره‌اي حافظ را ملحد
مي‌دانند مانند احمد شاملو، او دست به تصحيح ديوان حافظ زد و كتاب جنجالي
خود را با عنوان حافظ شيراز منتشر كرد. امروز اين كتاب در نزد خوانندگان به
«حافظ شاملو» مشهور است.
در مقدمه مفصل اين كتاب، شاملو به صراحت مي‌نويسد كه حافظ رندي يك
لاقبا و ملحد بوده‌ است. اما از سويي ديگر استاد شهيد مرتضي مطهري در كتابي
با عنوان «تماشاگه راز» ادعاي شاملو را با ذكر جملاتي از آن و بدون نام
بردن از شاملو پاسخ مي‌دهد.
در سال 1350، در حاشيه كنگره جهاني حافظ و سعدي در شيراز، شاملو طي يك
گفت‌وگوي با خبرنگار روزنامه كيهان مي‌گويد: «عظمت حافظ در طرز تفكر اوست،
من به دلايل بسياري، حافظ را ضد «جبر» مي‌دانم، در اين صورت اگر در پاره‌اي
از ابياتش مي‌بينم كه خطاب به زاهد مي‌گويد؛ از ازل خدا مرا گناهكار خلق
كرده، شك نيست مي‌خواهد منطق جبري آن حضرت را گرزوار به كله‌اش بكوبد.»
شاملو همچنين در مصاحبه با مجله فردوسي، حافظ را در شمار شعراي ضعيف
ارزيابي كرده بود: «افق حافظ از افق بسياري شاعران متوسط روزگار ما نيز
محدودتر بوده است. شايد بتوان ادعا كرد كه مي‌توان در پرمايه‌ترين اشعار
شاعري چون «اليوت» چنان غوطه خورد كه شناگري ماهر در گردابي هايل، اما هرگز
نمي‌توان درباره حافظ اين چنين ادعا كرد.»
انتشار مجموعه غزليات حافظ به تصحيح احمد شاملو، موجب حرف و حديث
فراوان در ميان استادان ادبيات فارسي و حافظ‌شناسان شد و هر يك از آنان به
طريقي نظرات او را مورد انتقاد قرار دادند؛ كه از آن ميان پاسخ شهيد مرتضي
مطهري پيش از همه قابل تعمق و توجه بود. استاد مطهري با صراحت به ناتواني
شاملو در شناخت حافظ اشاره كرد و طي مقاله‌اي نوشت: «ماترياليست‌هاي ايران
اخيراً به تشبثات مضحكي دست زده‌اند. اين تشيثات بيش از پيش فقر و ضعف اين
فلسفه را مي‌رساند. يكي از تشبثات «تحريف شخصيت‌ها» است. كوشش دارند از راه
تحريف شخصيت‌هاي مورد احترام، اذهان را متوجه مكتب و فلسفه خود بنمايند.
يكي از شاعران به اصطلاح نوپرداز اخيراً ديوان لسان‌الغيب خواجه شمس‌نالدين
حافظ شيرازي را با يك سلسله اصلاحات به جاپ رسانده و مقدمه‌اي بر آن نوشته
است. وي مقدمه خود را چنين آغاز مي‌كند: «به راستي كيست اين قلندر يك
لاقباي كفرگوكه در تاريك‌ترين ادوار سلطه رياكران زهدفروش يك تنه وعده
ستاخيز را انكار مي‌كند، خدا را عشق و شيطان را عقل مي‌خواند و شلنگ‌انداز و
دست‌افشان مي‌گذرد كه: «اين خرقه كه من دارم در رهن شراب اولي/ وين دفتر
بي‌معني، غرق مي‌ناب اولي». يا تمسخر زنان مي‌پرسد: «چو طفلان تا كي‌اي
زاهد فريبي/ به سيب بوستان وبوي شيرم» و يا آشكارا به باور نداشن مواعيد
مذهبي اقرار مي‌كند كه «من امروزم بهشت نقد حاصل مي‌شود/ وعده فرداي زاهد
را چرا باور كنم؟» به راستي كيست اين مرد عجيب كه با اين همه، حتي در خانه
قشري‌ترين مردم اين ديار نيز كتابش را با قرآن و مثنوي در يك طاقچه
مي‌نهند، به طهارت دست به سويش نمي‌برند و چون به دست گرفتند، همچون كتاب
آسماني مي‌بوسند و به پشيباني مي‌گذارند، سروش غيبش مي‌دانند و سرنوشت
اعمال و افعال خود را تمام بدو مي‌سپارند. كيست اين مرد كافر كه چنين به
حرمت در صف اولياء الهي‌اش مي‌نشانند؟»
شهيد مطهري در ادامه مي‌گويد: «من اضافه مي‌كنم: كيست اين مرد كه با
اين همه كفرگويي‌ها و انكارها و بي‌اعتقادي‌ها، شاگرديش در درس
خواجه‌قوام‌الدين عبدالله كه ديوان او را پس از مرگش جمع‌آوري كرده از او
به عنوان «ذات ملك صفات، مولاناالاعظم السعيد، المرحوم‌الشهيد، مفخرالعلماء
استاد تخاريرالادبا، معدن الطائف‌الروحانيه، مخزن المعارف السبحانيه ياد
مي‌كند و علت موفق نشدن خود حافظ به جمع‌آوري ديوانش را چنين توضيح مي‌دهد
كه به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احساس و بحث كشاف و مفتاح و
مطالعه مطالع و مصابح و تحصيل قوانين ادب و تجسس دواوين عرب به جمع اشتات
غزليات نپرداخت. به راستي اين كافر كيست كه از طرفي همه مواعيد مذهبي را
انكار مي‌كند و از طرفي ديگر مي‌گويد: زحافظان جهان كس چو بنده جمع نكرد/
لطايف حكمي با نكات قرآني» اين كيست كه از يك طرف رستاخيز را انكار مي‌كند و
از طرف ديگر انسان را به گونه‌اي ديگر مي‌بيند. دل را «جام‌جم» و «گوهري
كه ازكان جهان دگر» است. قطره‌اي كه «خيال حوصله بحر مي‌پزد.» «پادشاه
سدره‌نشين» مي‌خواند و به «انسان قبل‌الدنيا» و «انسان بعدالدنيا» معتقد
است؟ دنيا را كشتراز از جهاني دگر معرفي مي‌كند و دغدغه «نامه سياه» دارد و
تن را غباري مي‌داند كه غبار چهره جانش شده است.»
مطهري سپس با بيان اينكه افرادي مثل شاملو شناخت درستي از عرفان
ندارند، مي‌افزايد: «اين كافر كيست كه از طرف مطابق تحقيق عميق و كشف بزرگ
شاعر سترگ معاصر! در بي اعتقادي كامل به سر مي‌برده و همه چيز را نفي
وانكار مي‌كرده و از طرف ديگر، در طول شش قرن مردم فارسي زبان دانا و
بيسواد او را در رديف اولياء‌الله شمرده‌اند و خودش هم جا و بي‌جا سخن از
معاد و انسان ماورايي آورده است ما كه كشف اين شاعر بزرگ معاصر را
نمي‌توانيم ناديده بگيريم، پس معما را چگونه حل كنيم؟ من حقيقتاً نمي‌دانم
كه آيا واقعاً اين آقايان نمي‌فهمند يا خود را به نفهمي مي‌زنند؟ مقصودم
اين است كه آيا اينها نمي‌فهمند كه حافظ را نمي‌فهمند و يا مي‌فهمند كه
نمي‌فهمند ولي خود را به نفهمي مي‌زنند؟ شناخت مانند حافظ آنگاه ميسر است
كه فرهنگ حافظ را بشناسند و براي شناخت فرهنگ حافظ، لااقل بايد عرفان
اسلامي را بشناسند و با زبان اين عرفان گسترده آشنا باشند.عرفان، گذشته از
اينكه مانند هر علم ديگر اصطلاحاتي مخصوص به خود دارد، زبانش زبان رمز است.
خود عرفا در بعضي كتب خود، كليد اين رمزها را به دست داده‌اند. با آشنايي
با كليد رمزها، بسياري از ابهامات رفع مي‌شود.اينجا به عنوان مثال موضوعي
را طرح مي‌كنيم كه با اشعاري كه شاعر بزرگ معاصر!! به عنوان سند الحاد حافظ
آورده مربوط مي‌شود و آن موضوع «دم» يا «وقت» است. عرفا و در اين جهت
حكماء نيز با آنها هم عقيده‌اند ـ معتقدند كه انسان تا در اين جهان است،
بايد مراتب و مراحل آن جهان را طي كند. محال است كه انسان در اين جهان چشم
حقيقت بينش باز نشده باشد و در آن جهان باز گردد. آنچه به نام «لقاء الله»
درقرآن كريم آمده بايد در اين جهان تحصيل گردد.»
وي ادامه مي‌دهد: «اگر حافظ مي‌‌گويد: من كه امروزم بهشت نقد حاصل
مي‌شود/ وعده فرداي زاهد را چرا باور كنم» چنين منظوري دارد و با اشعار
ديگرش منافات ندارد. بعضي پنداشته‌اند كه حافظ تناقض‌گويي مي‌كند و يا يك
دوره از عمرش يك جور عقيده داشته و در دوره ديگر جور ديگر و يك گردش 180
درجه‌اي زده است.بعضي ديگر پا را از اينهم بالاتر گذاشته ومدعي شده‌اند كه
حافظ در هر شبانه روز يك بار تغيير عقيده مي‌داده است. سرشب به عيش و نوش و
باده‌گساري و شاهد بازي مشغول بوده و سحرگاه يكسره به دعا و نياز و نيايش و
توبه مي‌پرداخته است. چون به همان اندازه كه درباره باده وساده سخن گفته
است، از سحرخيزي و گريه سخري نيز سخن گفته است.من نمي‌دانم كساني كه مفهوم
عيش حافظ را به خوشباشي و به اصطلاح اپيكوريسم توجيه مي‌كنند، اين بيت را
چگونه تفسير مي‌كنند: «نمي‌بينم نشاط عيش دركس/ نه درمان دلي نه درد ديني».
«دم» يا «وقت» كه عارف بايد آن را مغتنم شمارد تنها اين نيست كه كار امروز
به فردا نيفكند، بلكه هر سالكي در هر درجه و مرتبه‌اي كه هست، «وقت» و
«دم» مخصوص به خود دارد، حافظ مي‌گويد: «من اگر باده خورم ورنه چه كارم با
كس/ حافظ راز خود و «عارف وقت» خويشم». جاي بسي تأسف است كه مردي آنچنان
اين چنين تفسير شود. به هر حال مادي مسلكان از چسباندن حافظ به خود طرفي
نمي‌بندند.»
بهاء‌الدين خرمشاهي نيز در كتاب «ذهن و زبان حافظ» درباره «حافظ
شيرازي» مي‌نويسد: «معلوم نيست شاملو در تصحيح يا «روايت» اين ديوان چه
روشي را در پيش و چه هدف يا منطقي در سر داشه است. آيا روشش قياسي است؟
انتقادي است؟ التقاطي است؟ و يا ابداعاً روش تازه‌اي در تصحيح متن حافظ
يافته است؟ كه گمان مي‌كنم چنين حدس اخير صائب‌تر باشد. بي‌روشي و
آسان‌گيري شاملو در اين كار، حيرت‌انگيز است.»
خرمشاهي سپس نتيجه مي‌گيرد:«اگر به شيوه شاملو يا فرزاد رأي خودمان را
مبناي سنجش قرار دهيم اين شبهه در ميان خواهد آمد كه ممكن است كه دايه
مهربان‌تر از مادر بشويم و چنان ترتيب و منطقي به ابيات فلان غزل بدهيم كه
روح حافظ از آن خبر نداشته باشد.»
انتهاي پيام/ش


2