مصاحبه با(.....؟!) به نام خدا وباعرض سلام خدمت تمام استادان ودوستان شاعرم وباکسب اجازه ازمدیریت محترم سایت ناب استادبزرگوارمان ( سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق) پست معرفی شاعر این هفته رااختصاص داده ام به برادربزرگوارم باقررمزی (باصر) مردی ازتباردردمردی که من او را استاد بزرگ زندگی می نامم، مردی که عمری به بزرگترین امتحان وابتلاء الهی دچارشد ولی به خواست واراده ای محکم وباتوکل به خدا توانست خودرا از قعرتاریکها به بلندای روشنایی ومعرفت بکشاند و هنوزهم شجاعانه ومردانه درحال جنگ وستیزاست وبا تمام سختیهایی که دراین راه کشیده ومی کشد وزخمهایی که بر روح وجانش سنگینی می کند دلسوزانه به نجات دیگر هم نوعانش وآگاه سازی جوانان وجامعه ی بشری پرداخته ودراین راه ازهیچ کوششی فروگذارنکرده، ازجمله کارهای ارزشمند این برادعزیزمان جمع آوری اشعار بیماران اعتیاد است دروبلاگی بانام معتادان گمنام شاعروهمچنین آشنایی وآموزش شیوه ها وراه حلهای ترک اعتیاد موفق که آرزو می کنیم که درراهی که قدم گذاشته اند موفق وثابت قدم باشند ان شاالله به یاری خداوند بزرگ که بدون شک آغوشش بهترین وامن ترین پناهگاه بندگانش هست! سوال یک:استاد بزرگوارم خواهش می کنم خودتان رابه طورکامل معرفی کنید وهرآنچه را که لازم می دانید دررزومه ی شخصی شما ثبت شود رابرایمان بازگوکنید؟ با سلام و درود به شما خواهر مهربان و خلاق خودم و تشکر از اینکه حقیر را لایق دانسته اید تا در جمع شما باشم و سلام و درود به تمام اعضا شعر ناب که توجه ویژه ای به من داشته و دارند . ج : من در تاریخ هزارو سیصد و چهل و پنج در مشهد مقدس بدنیا آمدم در خانواده ای روحانی و مذهبی . تا کلاس اول راهنمایی بیشتر درس نخوانده ام و بعد از ترک تحصیل در سال شصت در چاپخانه ای مشغول بکار شدم . مادرم با تبعیضهایی که بین فرزندان خود قرار داده بود مرا فردی گریز پا از خانه ساخته بود و من در سال شصت و چهار عازم خدمت مقدس سربازی شدم . در جنگ تحمیلی منطقه سومار با مواد مخدر تریاک و شیره و بنگ آشنا شدم و زندگی بیمار گونه من از همان جا رنگی دگر گرفت تا سال شصت و هفت بعد از عملیات مرصاد در سومار بودم و از چهار ناحیه مجروح گردیدم که عبارت از موج گرفتگی ، شیمیایی ، ترکش به سر و ترکش پا است . بعد از عملیات مرصاد از خدمت ترخیص شدم و به کار قبلی خود در چاپخانه ای به کار مشغول شدم ولی اینبار با اعتیاد کامل به مواد مخدر شیره و تریاک و بنگ آغاز گردید هم می خوردن و هم می کشیدم . تا سال هفتاد و سه مجرد بودم و در سال هفتاد و سه با ( م ع ) ازدواج کردم و برای اینکه از اعتیاد من بویی نبرند سه روز مصرف نکردم و بعد از سه روز آزمایش دادم . سال هفتاد و شش بود که خداوند فرزندی به حقیر عنایت فرمود که نام او را بابک گذاشتم تا سال هفتاد و نه با همسر اولم زندگی کردم و بخاطر اعتیاد شدید من با توافق از هم جدا شدیم و (م ع ) بابک را بجای مهریه از من گرفت . از زمانی که متارکه کردم مواد من هم تغییر کرد و به سمت هروئین کشیده شدم مصرف ( اسنیف ) و بعد از آمدن کریستال به بازار به کریستال نیز آلوده شدم . دوران کوچه گردی و کارتن خوابی از سال هشتاد آغاز شد تا سال هشتاد و سه در پارکها و خیابانها بدون سرپناه میگشتم و بیشتر با تکدی گری خرج خود و تهیه مواد را بدست می آوردم . در سال هشتاد و سه پدرم مرا در خیابان پیدا کرد و به منزل برد و به وسیله برادرم به دکتر مراجعه کردم و از همان زمان دیگر مواد مخدر مصرف نکرده ام در سال هشتاد و پنج با خانمی آشنا شدم به نام ( ز ق ) او نیز آلوده به مواد مخدر بود من با مهارتهایی که بدست آورده بودم و دانشنامه اعتیاد را که گرفته بودم برای ترک مواد او که شیشه و کریستال مصرف می کرد اقدام کردم و وی را به درمان وارد ساختم . وی در سال هشتاد و پنج مواد را ترک کرد و من هم در همان سال با وی ازدواج کردم تا سال هشتاد و شش که فرزندی دیگر خداوند به من داد و نام او را عارف گذاشتم همسرم از خانواده ای بود که تمام اعضا آن اعتیاد داشتند و من آنها را از دیدن و برخورد کردن با همسرم محروم کرده بودم ولی در سال هشتاد و نه به زندگی من ورود پیدا کردند و بعد از چند روز به همسرم مواد مخدر تعارف کردند و او نیز مصرف کرد و بیست و یک روز در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد به کما رفت و بعد از آن فوت کرد . از سال هشتاد و نه تا نود من و عارف تنها و بی کس ماندیم . من در یکی از مراکز درمانی اقامت گرفتم و عارف را هم به پرورشگاه سپردم . تا سال نود مجددا بخاطر اینکه نمیتوانستم خلاء های عارف را پر کنم ازدواج کردم و از سال نود و یک به شهسوار هجرت کردیم و اکنون در شهسوار هستیم و در سال نود و دو فرزند دیگر را خداوند عطا فرمود که نام وی را فرهاد گذاشتم اکنون در این شهر با همسرم هاجر و عارف و فرهاد فرزند کوچکم زندگی خوبی داریم ولی خودم از لحاظ جسمی حال خوبی ندارم و لازم میدانم که به عرض برسانم که هنوز از بابک خبری نیست سوال دو:تعریفتان ازشعر چیست؟ودرست ازچه زمانی سرودن شعر را آغاز کردید ؟ چرابه شعر روی آوردید؟آیا اتفاق خاصی باعث شد دست به قلم ببرید ؟ ج : برای من شعر به معنای یک صاعقه درونی است و نوعی الهام از دل است که خداوند در آن جای دارد . من از زمانی که اعتیاد به مواد مخدر پیدا کردم شعر می گویم و تاکنون ادامه دارد . دلیل روی آوردن به شعر را جز دردهای درونی و بیرونی خودم نمیدانم والا من اصلا از شعر سر در نمی آورم فرق شعر سپید و نیمایی را حتی نمی دانم . سوال سه:آیا زمینه ی هنر شعر در خانواده وبستگان دیگر شما نیزهست؟ومشوق شما درسرودن شعر چه کسانی بودند؟ ج : خیر , در خانواده ما شاعر و نویسنده یا غیره وجود ندارد . ولی پدرم انسانی با اخلاص و عارفی وارسته بود . سوال چهار:درچه قالبهای شعری قلم می زنید وبیشتردرچه زمینه هایی می نویسید؟ودرواقع مضامین شعریتان از چه حسی لبریز شده است؟ومنابع الهامتان چیست؟واینکه اشعارتان بیشترکوششی است یا جوششی؟ ج : من معمولا کلاسیک کار میکنم غزل و قصیده و مثنوی ولی جدیدا با شعر نیمایی آشنا شدم .در من شعر معمولا ابیات اول جوششی است ولی بقیه ابیات به کوشش من بستگی دارد . و از بابت مضامین بیشتر از درد ها و رنجهای بشری سروده ام سوال پنج :نظرتان درباره ی عشق چیست؟ وچه تاثیری بر شعر وشاعر دارد؟ ج : عشق بزرگترین واژه الهی است که سه پایه دارد . عاشق هم باید متعهد باشد هم باید صمیمیت داشته باشد و هم باید میل و شهوت داشته باشد اگر ما خداوند را فرض بگیریم می بایست به تعهداتی که برایمان آورده متعهد باشیم و با او نیز به عنوان یک دوست , صمیمی بود و میل به دیدار و وصل به او نیز باید بسیار قوی باشد . اگر یکی از این سه واژه نباشد عشق معنایی ندارد . . سوال شش:آیاتاکنون کتابی هم چاپ کرده اید ؟ لطفن کمی ازتحصیلات سوابق وفعالیتهایتهای ادبی وهنریتان برایمان بگویید ؟ وآیا غیرازشعر به کارهای هنری دیگری هم می پردازید؟ ج : بله من کتابی با نام به جهنم سرد خوش آمدید را که اشعار من است در سال نود و یک چاپ کردم ( خام وبدون ویرایش ) که تقریبا دو هزار بیت غزل و قصیده و مثنوی و . . . دارد و خودم حدود بیست و چهار سال سابقه کار چاپ دارم و تحصیلاتم تا اول راهنمایی بیشتر نیست, ولی هفت جلد کتاب با عناوین 1 – به جهنم سرد خوش آمدید ( با ویرایش جدید )آماده چاپ 2 – صد غزل از کوچه دیوانه ها ( اشعار تقریبا جدید ) آماده چاپ 3 – دفترچه بغلی سیاه مشقهای من ( اشعار جدید ) آماده چاپ چوپان فداکار دهقان دروغگو ( اجتماعی ) - آماده چاپ مناظره اعتیاد - آماده چاپ اعتیاد معضل هزاره - آماده چاپ تو میدونی و خودت ( اجتماعی ) - آماده چاپ دیگر دارم که آماده برای چاپ هستند که سه جلد آن اشعار جدید من هستند و دو جلد کتاب با موضوعیت اجتماعی دارم و دو جلد کتاب هم دارم که درباره اعتیاد است که تالیف کرده ام . سوال هفت:نظرتان درباره ی شعرنو،پست مدرن وکلاسیک ایران چیست وکدام سبک رابیشتر می پسندید ؟ ج : من در جایگاه جواب به این سئوال نیستم تنها میتوانم شعر را نوعی تقلید بنامم و بیشتر غزل را دوست دارم سوال هشت :نظرتان درباره ی نقد ادبی چیست ؟ وتاثیرآن برادبیات ؟ ج : این یک اصل است که اگر انتقاد نباشد متمئنا فساد بوجود خواهد آمد و باید عزیزانی که تفکر نقاد دارند درک متقابل هم داشته باشند که نقد آنان جنبه دافعه نداشته باشد . این درست نیست که ما با عدم آگاهی دیگران را از جایگاه خود که حقی دارند برانیم ما باید باور یقین ایمانمان قویتر از آگاهیمان باشد تا بتوانیم محترمانه دیگران را به نقد بکشیم کلا من خودم اگر ایرادی داشته باشم دوست دارم دیگران از من انتقاد کنند ولی خودم معمولا تفکر نقد دیگران را ندارم و به خودم هم بخاطر عدم آگاهی در رابطه با ادبیات اجازه نقد دیگران را نمیدهم ولی در رابطه با اعتیاد به خودم اجازه میدهم حتی در راه بهبودی دیگران ورود پیدا کنم سوال نه :مشکلات شاعران درعرصه ی شعر وادب چیست؟ وچه پیشنهاداتی دارید برای بهبود اوضاع شعرو شاعری ونشر؟ودرواقع اگریکی ازدست اندرکاران حوزه ی شعروادبیات بودید چه راهکارهایی برای بهبود اوضاع کنونی شعر درایران داشتید؟ ج : عدم توجه کافی به تواناییهای افراد جامعه متاسفانه سبب بی میلی و ترک ابتکار و تفکر خلاق گردیده این باید لحاظ شود تا افرادی که به نوعی دستی به قلم دارند از حمایت های اجتماعی برخوردار باشند مثلا من در باره خودم میگویم که بعد از دوازده سال پاکی مواد مخدر , هنوز کسی به آگاهیهایی که در راه درمان پیدا کردم و در این باب قلم زده ام توجهی ندارد , در حالی که تجربه مادر علم است , من دارای دانشنامه اعتیاد هستم , نوزده سال هم به مواد مخدر آلوده بودم آیا بالا تر از این میخواهند ؟؟ آیا موش سفیدی از من بالاتر هست ؟؟؟؟؟؟ سوال ده :به نظر شما دنیای یک شاعر چه تفاوتی بابقیه ی مردم دارد؟ و یکی از خاطرات خوب و بد زندگیتان رادرصورت تمایل برایمان بگویید تا کمی بحثمان جذاب ترشود؟ ج : دردآورترین خاطره ای که دارم دیدن هفت نفر از دوستانم در منطقه جنگی بود که عقب یک تویوتا سوخته بودند .و دردی که مدام با من است و هر روز با آن سرو کار دارم دیدن جوانهایی است که بدون آگاهی در این اجتماع آسیب می بینند که این نیز بر میگردد به عدم بستر سازی فرهنگی در باره اعتیاد به مواد مخدر . از آنجائیکه من از زمان بلوغ جسمی معتاد شدم خاطره خوبی معمولا ندارم ولی میتوانم چیزی بگویم که شاید جالب باشد . من الان پنجاه سال دارم و تا کنون در دستم یا در حساب بانکی ام یک میلیون تومان پول نداشتم و هرگز آرزوی پول داشتن را نداشته ام و از چیزی که خیلی متنفرم ( قفل ) است . . نگاه شاعر ، عاطفه شاعر ، خلاقیت شاعر و ریزبینی شاعر وی را از عموم مردم جدا میسازد من معتقدم که اگر به برگ درخت زرد نگاه کنیم و به آن معنا ببخشیم و تعریفی برایش داشته باشیم میتوانیم شاعرانه زندگی کنیم و شاعران معمولا احساسات نازک تری نسبت به انسانهای فاقد این هنر دارند . انسانهایی که هنر ادبیات در آنها جوشش دارد مخصوصا افرادی که بدون تحصیلات و دانش آکادمیک می سرایند با بقیه شاعران فرق دارند چرا که جوشش آنها در بیان احساسات بیشتر از افرادی است که تحصیلات ادبی دارند . البته این اعتقاد من است شاید هم اینگونه نباشد . سوال یازده :به نظرشما کدام اشعار مخاطبان بیشتری دارند و بیشتربر دل مخاطبان می نشیند؟ اشعارسیاسی عاشقانه عارفانه یا اجتماعی ویاغیره ............؟ ج : در اجتماع ما که هیچگونه لذت و خوش ای وجود ندارد بیشتر جوانان به دنبال شادی هستند و این باعث شده که اشعار طنز و اجتماعی مخاطب بیشتری داشته باشد بعد از آن به نظرم شعر سیاسی بیشتر مخاطب داشته باشد . . سوال دوازده :چگونه وازکی عضو سایت ادبی ناب شدید؟وسایت شعرناب راچگونه می بینید؟ ج : نمیدانم فکر کنم سه یا چهار سالی هست که عضو شده ام و این سایت را با گشتن در اینترنت پیدا کردم سوال سیزده :نمی دانم چقدر با افراغ اندیشه آشنایی دارید اما می خواهم بدانم نظرتان درباره ی استاداحمدی زاده ی عزیز وسبک شعریشون چیست؟ ج : من از افراغ اندیشه چیزی نمیدانم ولی میتوانم استاد فکری را یکی از مدیران خوب وبسایت های ادبی به شمار آورم ایشان همیشه و در بسیاری از مواقع به حقیر و دیگر اعضا لطف فراوانی داشته اند کلا سیدی بزرگوار هستند . سوال چهارده:اگرازشما بخواهیم همین الان یک شعر تقدیم کنین به اهالی سایت ناب چه می گویید؟خوشحال میشیم اگه شعری برایمان بنویسید تا حال وهوایمان عوض شود . ج : در برینم طعمه گندم خورم در زمینم طعنه مردم خورم در رحم بودم که خوردم خون دل گر نمی خوردم محال است جم خورم در میان برزخ این تن آرمید ماتمی دارم که از گژدم خورم جم : تکاه خوردن ، جنبیدن سوال پانزده :درپایان ازشما تقاضا دارم اگر اشکالی نداره یکی ازاشعارتان دراینجا قراردهید تا دوستان به نقد وبررسی آن بپردازند تقدیم به همه اعضا شعر ناب چه كنم؟ بى تو اى سرو سهى در دل بستان چه كنم؟ با دل غمزده ى نرگس و ريحان چه كنم؟ با ريا كارى اين قوم مسلمان چه كنم؟ شكوه ها دارم و با آيه ى قرآن چه كنم؟ اى مسيحا نفس اين دل به تو ايمان دارد در كنار تو چنين دورى و هجران دارد نرگس از چشم خمار اشك فراوان دارد اشك هر ديده نگر ره به نيستان دارد عمرم آخر شده اى خسرو خوبان نظرى در ره كوى تو لب تشنه ى حيوان نظرى جان به لب آمده از دامن عصيان نظرى بر من دلشده از گوشه ى چشمان نظرى یك نظر غافل از آن صورت رخشان نشوم راهى سلسله ى عربده جويان نشوم از سر لطف تو من راهى دونان نشوم بى مى و مقصد و مقصود تو انسان نشوم بين ما و خم ابروى تو مژگان راه است حلقه ى زلف تو با حلقه ى عرفان راه است ساق سيمين تو با ساغر مستان راه است يوسفى رفته ز كاشانه و كنعان راه است كس در اين باديه جز ناله و افغان نشنيد جز دعاى سحرى در دل باران نشنيد نام باصر ز لب گشنه ى اخوان نشنيد كوس ما را نفسى جز دل جانان نشنيد باتشکرازشما بانوی عزیزامیدوارم در این راهی که پیش گرفته اید که بسیار در فرهنگ ما خلاء آن احساس میشود کماکان موفق و موید و محفوظ باشید در همین جا از تمامی اعضاء میخواهم که برای حقیر نیز دعا کنند و اگر در جواب یا پیامهایم به بزرگواری بی احترامی شده مرا ببخشند و از خداوند منان آرزوی توفیق بیشتر برای استاد فکری و دیگر اساتید و مدیران و دست اندرکاران این سایت را دارم .اگر اشعارم فاقد صنعت و علوم شعری و عروض هستند مرا بدیده اغماز بنگرید و در این راه دستگیری کنید تا بتوانم دردهای اجتماع را بهتر به گوش متولین و . . . . . . برسانم .بدون در نظر گرفتن نژاد ، مذهب ، یاعقیده ای خاص کوچک همه انسانها هستم! باقر رمزی باصر پانوشت: درپایان بازهم تشکرمی کنم ازاین عزیزو بزرگوارکه دعوتم راقبول کردند وبا صبرو حوصله وزیبا پاسخگوی سوالاتم بودندوبا آرزوی سلامتی وموفقیت هرچه بیشتر برای ایشان درتمام مراحل زندگی
|