صدمین سالگرد تولد چوبک، صدمین سالگرد تولد چوبک، 'نویسنده گداها' حمید علویروزنامهنگار 2 ژوئیه 2016 - 12 تیر 1395 امروز دوازدهم تیر ۱۳۹۵ به روایتی صدمین سالگرد تولد صادق چوبک، نویسنده سرشناس ایرانی است. او از جمله نویسندگان شاخص مدرن ایران است که نامش در کنار صادق هدایت و جمالزاده برده میشود. از چوبک کتابهایی مانند «سنگ صبور»، «تنگسیر»، «انتری که لوطیش مرده بود»، چند مجموعه داستان و ترجمه پینوکیو به جا مانده است. چوبک را نویسنده سبک ناتورئالیسم میدانند، سبکی که در آن نویسنده زشتی و پلیدی زندگی تحت جبر اجتماعی را توصیف میکند. گفته میشود که چوبک از مصاحبه و حضور در مجامع عمومی پرهیز میکرد و جز در دو مصاحبه که بیشتر به «گپ» شبیه هستند در هیچ موردی حاضر به گفتوگو درباره خود و آثارش نشد. این نویسنده بوشهری در یادداشتی کوتاه، شرحی مختصر از زندگی خود ارائه داده است. او در این نوشته تحت عنوان «دیروز» در مجله «دفتر هنر» (۱۳۷۳) گزارشی فشرده از زندگی خود به دست داده است. بوشهر شهر متمولان «در بوشهر زاده شدم به سال ۱۲۹۵». از آنجا که بوشهر بندر بود، بازرگانی در آن رونق داشت. پدر چوبک نیز بازرگان بود و از اینرو چوبک برخلاف اغلب شخصیتهای داستانیاش، طعم فقر را نچشید. بوشهر در توصیف این نویسنده شهری بود متمول: «اکثر مردم پولدار بودند. گدای بوشهری نبود»، مگر مردمانی که از اطراف میآمدند. چوبک در این شهر تحصیلات ابتدایی خود را گذارند، اما پدرش همسر دیگری اختیار کرد و او ناچار در دورههایی از مادرش دور شد، چون مجبور شده بود با پدر و همسر تازهاش برای مدتی به شیراز بروند. چوبک به دبستان «سعادت» میرفت که به «اسلوب دارالفنون به هزینه بازرگانان بوشهر» ساخته شده بود. دیدار احمد شاه چوبک به یاد میآورد که زمانی احمد شاه، آخرین پادشاه سلسله قاجاریه به بازدید بوشهر میرود و تمام شاگردان مدرسه را برای استقبال از او میبرند. «شاگردان صف بسته بودند و هوا گرم بود و شاه در پیاده شدن تاخیر داشت.» تصویری که چوبک از احمدشاه دارد، «شخصی تنومند و خندان با دستکش و عصائی در دست» است. «من از دیدن آن قیافه خندان حس کردم او را خیلی دوست دارم.» اما در میان ملازمان شخص دیگری بود که مقدر بود بعدها جای شاه بنشیند. چوبک «چهره اخموی رضاخان سرادر سپه» را دید که از همه بلند قدتر بود. سپس شاه از سینی نقرهای پر از سکه، یک قران به بچهها میدهد. جمالزاده، هزار و یک شب و سه مکتوب دوران کودکی چوبک در رفت و آمد به بوشهر و شیراز گذشت. چوبک در خودنگارهاش از جمله مشکلات خود به دوری هر از گاهی از مادرش و نساختن با زن پدر و یک-دوبار بیماری اشاره میکند. او به یاد میآورد که پدر برای همسر جدیدش قصههای جمالزاده و هزار و یک شب میخواند. «من علاقه زیادی به این داستانها داشتم و میخواستم یک روزی بتوانم چنین چیزهائی بنویسم.» در ایامی که در شیراز به سرمیبرد، پدر برایش میمونی میخرد به نام مخمل. چوبک به آن حیوان خیلی انس میگیرد، اما میمون نیز مانند صاحبش با زن پدر سر ناسازگاری داشت. «این همان مخمل است که سالیان بعد در داستان انتری که لوطیش مرده بود جان گرفت و زنده شد.» از نکات خواندنی دوران کودکی چوبک، آشنا شدن او با کتاب «سه مکتوب» نوشته میرزاآقا خان کرمانی بود. روزی دوست پدر از بیروت نزد آنها آمده بود. چوبک به یاد میآورد که آنها با هم کتابی را در جای خلوتی که هیچ کس نبود، میخواندند و گاه میخندیدند و تمجید میکردند. «من کم کم مطلب کتاب را دنبال کردم و فهمیدم که بدگوئی از اسلام و خرافات و آخوند است. مخصوصا قسمتهایی که راجع به ملاباقر مجلسی» بود. به نظر میرسد که این کتاب بر چوبک که در آن زمان ۹ سال بیشتر نداشت، تاثیر زیادی گذاشته بود. میتوان رد پای اندیشههای میرزاآقا خان کرمانی را در برخی از داستانهای چوبک دید. آشنایی با هدایت چوبک بعدها برای تکمیل تحصیلات خود در تهران به کالج آمریکایی و در آنجا با هم کلاسیاش، قدسی کحالزاده آشنا شد و با او ازدواج کرد. او در این دوره با مسعود فرزاد و پرویز ناتل خانلری آشنا میشود و سپس با صادق هدایت که در آن ایام تازه از هندوستان برگشته بود. قدسی تا واپسین روزهای زندگی چوبک همراه و مراقب او بود. کاوه گوهرین، نویسنده و «امین و وکیل» چوبک در تنظیم آثارش معتقد است که نام قدسی را با توجه به تأثیری که در زندگی چوبک داشت باید در کنار زهرا کیا خانلری (پژوهشگر و مترجم و همسر پرویز ناتل خانلری) و آیدا سرکیسیان (همسر و دستیار احمد شاملو) برد که تأثیر مشابهی بر زندگی همسران سرشناس خود داشتند. منم اگه بخوام نویسنده بشم، میشم نویسنده گداها یکی از شخصیتهای داستان 'سنگ صبور' دوستی چوبک و هدایت ریشهدار میشود و برخی به تاثیر متقابل این دو نویسنده مدرن بر یکدیگر اشاره کردهاند. هدایت به نظر چوبک «یک انسان کامل بود در همه چیز، در انساندوستی، در جوانمردی، در وطنپرستی و بیطرفی» به نظر چوبک، «هدایت در نویسندگی بزرگتر از آن است که بتوان آثار او را نقد کرد». گلوله باران خانه مصدق چوبک همچنین در این نوشته کوتاه، گلوله باران خانه محمد مصدق را در روز ۲۸ مرداد به یاد میآورد. او که در طبقه چهارم آپارتمانی مشرف به خانه مصدق زندگی میکرد، نوشته است: «عملیات را میدیدم تا این که چند گلوله به دیوار و ناودان خانه ما خورد که مجبور شدم دست زن و بچهها را بگیرم و پیاده به سوی یوسفآباد... راهی شوم». چوبک شغل پدر را ادامه نداد و در عوض به کار معلمی و مترجمی و نوشتن داستان و رمان روی آورد. او بعدها در شرکت نفت مشغول به کار شد و در آنجا با امیرعباس هویدا هم آشنا و مدتی همکار شد. دوستی آنها تا سالها ادامه داشت. دفتر خاطرات روزانه کمتر نویسنده ایرانی میتوان سراغ گرفت که دفترچه خاطرات روزانه داشته باشند. چوبک جزو معدود و به گفته برخی تنها نویسندهای بود که برای سالیان سال دفتر روزانه مینوشت. او که در سالهای انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد این دفترچهها را با خود برده بود. صدرالدین الهی، روزنامهنگار، در این باره نوشته است که «تنی چند از ما این دفترها را دیدهایم. وقتی اوقاتش تلخ است میگوید: «میخواهم آتششان بزنم.» چوبک به الهی گفته بود که «برای کی چاپ کنم؟ این دفترها را من در شرایط دشوار تهران مینوشتم. داده بودم از آهن سفید صندوقی برایم درست کرده بودند، توی حیاط خانه چال کرده بودم و با این همه، شب از ترس این که اگر بیایند و اینها را پیدا کنند و مرا آزار بدهند، خوابم نمیبرد. به هزار حقه آنها را آوردهام اینجا و حالا وقتی به آنها برمیگردم، به ایران برمیگردم، دلم تنگ میشود و حالم بد.» نویسنده رمان «سنگ صبور» در اواخر عمر دچار کم سویی شدید چشم میشود به طوری که «به زحمت یک هشتم از بینایی را حفظ کرده بود.» به الهی گفته بود «هنوز باور نمیکنم که نمیبینم. هر روز صبح که از خواب بلند میشوم، فکر میکنم که بیناییام را بازیافتهام.» چوبک عاقبت پیش از مرگ همه دفتر یادداشتهای روزانه خود را سوزاند و وصیت کرد جنازه او را هم بسوزانند. چوبک در تیرماه ۱۳۷۷ چشم از جهان فرو بست و درخواستش درباره جنازهاش جامه عمل پوشید. 'نویسنده مردم بدبخت' چوبک در شرایط مرفهی رشد کرد، اما در همه آثارش زشتی و فلاکت زندگی مردم فرودست حضور دارد. رضا براهنی، نویسنده و شاعر، درباره آثار چوبک میگوید که او در شخصیتهای داستانهایش نه تنها خود را نویسنده «مردم بدبخت» نشان میدهد، بلکه «با تقلید از زبان مردم بر خلق هنرمندانه آن زبان و در قصهها و اندیشه متعلق به آن طبقه، میماند.» سنگ صبور که از جمله مهمترین آثار چوبک است. او در سنگ صبور ضمن استفاده از شیوه «جریان سیال ذهن» به نکبت و بدبختی مردم پایین دست جامعه میپردازد. از زبان یکی از شخصیتها که میخواهد نویسنده شود، میگوید «منم اگه بخوام نویسنده بشم، میشم نویسنده گداها». تقی مدرسی، نویسنده، نیز معتقد است در چوبک نویسندهای را سراغ داریم که «بیاختیار به سمت مردمی سرخورده و محروم میکشد. مردمی که در لجنزار «فقر و مسکنت» با ولعی چشمگیر در پی ارضاء حوایج جسمی و عاطفیشان در تلاشند.» عریان نویسی و استفاده از کلمات رکیک و جنسی یکی دیگر از ویژگیهای چوبک است که همیشه مناقشهآمیز بوده است. نویسنده سیاسی ولی غیرسیاسی از نکات قابل توجه در مورد چوبک این است که با اینکه آثارش با شرایط سیاسی نسبت دارد، هیچگاه وارد سیاست نشد و به نفع هیچ گروهی موضع نگرفت. هیچگاه درباره مسئله خاصی مصاحبه نکرد. جز در دو مورد که آن هم مصاحبههای مستقیم نبودند. صدرالدین الهی و نصرت رحمانی، شاعر، توانسته بودند گزارشی از «گپها» تهیه کنند. به نوشته الهی، او «شیفته آزادی و عدالت است... با همه دیکتاتورها در جنگ است. تعبد را از هر نوع نشانه ذلت انسان میداند.» الهی از او نقل کرده است که «من تمام عمرم با ظلم و ستم جنگیدهام و در ستایش آزادی نوشتهام، آزادی جوهر من است.» ولی زمانی به براهنی در مورد پیوستن به کانون نویسندگان گفته بود: «به کسانی که علیه زور و قلدری مبارزه میکنند، احترام میگذارم، ولی من فقط مینویسم، در ذاتم نیست که چیزی در کنار کسی دیگر امضا کنم.»
|