شعرناب

سروده های معروف مرحوم سبزواری شاعر متعهد


خمینی ای امام
خمینی ای امام خمینی ای امام
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
چون نجات انسان شعار توست
مرگ در را ه حق افتخار توست
این تویی این تویی پاسدار حق
خصم اهریمنان دوستدار حق
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود زما تو را سلام
خمینی ای امام خمینی ای امام
خمینی ای امام خمینی ای امام
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
لرزد از نام تو پایه ی ستم
پشت اهریمنان گشته از تو خم
مرز توحید را همچو سنگری
حافظ ملت و دین و دفتری
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود زما تو را سلام
خمینی ای امام خمینی ای امام
خمینی ای امام خمینی ای امام
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
چون تو عزم صف دشمنان کنی
ترک سر ترک تن ترک جان کنی
نازم آن عزم دشمن شکار تو
خشم تو قهر تو اقتدار تو
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود زما تو را سلام
خمینی ای امام خمینی ای امام
خمینی ای امام خمینی ای امام
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
ما همه یار تو یاور توایم
دوستدار تو همسنگر توایم
ای حماسه تو ورد زبان ما
این تویی مظهر آرمان ما
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود زما تو را سلام
خمینی ای امام خمینی ای امام
خمینی ای امام خمینی ای امام
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
ای پی افکنده شورای انقلاب
از تو شد کاخ خود کامگان خراب
این زمان پی فکن در پناه دین
طرح جمهوری محکم و متین
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود ز ما تو را سلام
خمینی ای امام خمینی ای امام
خمینی ای امام خمینی ای امام
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
هر زمان می رسد از تو این ندا
ای اسیران و مستضعفان به پا
زیر بار ستم زندگی بس است
نزد طاغوتیان ، بندگی بس است
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود ز ما تو را سلام
خمینی ای امام خمینی ای امام
خمینی ای امام خمینی ای امام
==========
وقت است تا برگ سفر، بر باره بندیم
دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای ِمن خموشم
دریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب ِ راهوار خویش دارند
گاه سفر را چاووشان فریاد کردند
منزل به منزل حال ره را یاد کردند
گاه سفر آمد، نه هنگام درنگ است
چاووش می گوید که ما را وقت تنگ است
=================
برخیزید برخیزید برخیزید
برخیزید ای شهیدان راه خدا
ای کرده بهر احیای حق جان فدا
کز قطره قطره‌ی خون پاک شما
می‌روید تا ابد در وطن لاله‌ها
برخیزید برخیزید
برخیزید رهبر آمد کنون در کنارتان
تا سازد، غرقه در بوسه خاک مزارتان
تا گیرد، خون بهای شهیدان ز اهرمن
باز آمد، رهبر ما پی یاری وطن
برخیزید برخیزید
جاویدان زندگی جوشد از خاک هر شهید
تا روید لاله از تربت پاک هر شهید
ای انسان چون شهادت سر آغاز زندگی ست
مرگ سرخ رمز آزادی و راز زندگی ست
برخیزید برخیزید
برخیزید ای شهیدان راه خدا
ای کرده بهر احیای حق جان فدا
کز قطره قطره‌ی خون پاک شما
می‌روید تا ابد در وطن لاله‌ها
برخیزید برخیزید
در عالم مایه ی سرفرازی شهادت است
پیش ما، مرگ در راه ایمان سعادت است
هر کس او، در ره عدل و دین ره‌ سپر شود
در این ره، گر دهد جان ز کف زنده‌ تر شود
برخیزید برخیزید
از دشت کربلا هر زمان آید این پیام
در راه عزت و افتخار و شرف قیام
تا انسان تن رها سازد از بند بندگی
عاشورا بر مجاهد دهد درس زندگی
===========
این بانگ آزادی ست، کز خاوران خیزد
فریاد انسان‌هاست، کزنای جان خیزد
اعلام توفان‌هاست، کز هر کران خیزد
آتشفشان قهر ملت‌های در بند است
حبل‌المتین توده‌های آرزومند است
الله‌اکبر، خمینی رهبر
دشمن بداند ما موج خروشانیم
زاییده بحریم، فرزند توفانیم
در سنگر اسلام، بگذشته از جانیم
بازو به بازو، صف به صف، ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر، جان به کف آماده جنگیم
تخت شهنشاهان، شد سرنگون از ما
بخت تبهکاران، شد واژگون از ما
دامان آزادی، شد لاله‌گون از ما
ما حافظ آزادی و اسلام و قرآنیم
ما در پی آسایش و معراج انسانیم
الله‌اکبر، خمینی رهبر
ما در ره اسلام، پیمان خون بستیم
زنجیر استعمار، مردانه بگسستیم
=============
مجاهد شهيد مطهر
اي مجاهد شهيد مطهر مرتضي را چون آيينه مظهر
اي شهيد ره حكمت و علم خون تو حافظ دين و دفتر
در عزاي تو اي بحر تقوا ديده در خون دل شد شناور
گريه بر ناله ره بسته و غم مي گدازد دلم را به مزمر
خامه لرزد در كف من از غم تو چون سرايم ماجراي ماتم تو
در شگفتم من چه گويم خدايا تا كه غم نشكند داغ من را
در عزاي جانگزايت سينه سوزد چو كانون اخگر
بشكند دست آن كس كه بر كند زين چمن آن درخت تناور
حيف از آن نوبهارآفرين باد كز خزان ستم گشته پرپر
هر شب و روز ديده بارد گوهر پاك
از غم تو اي اميد خفته در خاك
خشم امت ز سوگ تو جوشيد بي تو رهبر سيه جامه پوشيد
خود نميري كه مردن تو را نيست زنده‌اي زنده تا صبح محشر
نقش هر دفترت زندگي ساخت زندگي از تو زايد مكرر
اي خطيب دلنواز نكته پرداز
عندليب نغمه ساز كرده پرواز
اي دريغا! مكتب از علم جانفزا نكته هايت ز منبر
در غم تو من چه گويم زان كه اين گونه فرموده رهبر:
حاصل عمر من رفته از دست پاره‌ي قلب من رفته از بر
رفتي و مانده داغ تو در دل رفتي و مانده ياد تو در سر
===================
ببار از دیده، دامن دامن ای اشک
که غم زد آتشم در خرمن ای اشک
که بر این آتشم آبی فشانم
چو خشکیدی تو در چشم من ای اشک
دریغا ای دریغا ای دریغا
خدایی سایه ای رفت از سَرِ ما
به چه عشق تو را سودا کند دل
که همتای تو را پیدا کند دل
گلی با رنگ و بوی تو نبیند
اگر صد چشم خود را وا کند دل
دریغا ای دریغا ای دریغا
خدایی سایه ای رفت از سر ما
مگو روح خدا رفت از بَرِ ما
که جان دامن کشید از پیکر ما
خروش از خیل مشتاقان برآمد
که حرف عشق رفت از دفتر ما
دریغا ای دریغا ای دریغا
خدایی سایه ای رفت از سر ما


2