شعرناب

بعضی شبها ماهمو گم میکنم

بعضی شبها ماهمو گم میکنم... همون شبی که دارم تو یه اتاق کوچیک دنبال خودم میگردم. تا صبح میگردم و خودمو پیدا نمیکنم... مگه میشه فراموش کنم اون شبهایی که تا صبح به گوشه ای از اتاق خیره میموندم و حواسم نبود که داره صبح میشه...! یعنی صبح میشه؟ نه... نشد که ببینمت در صبحی که تلالو نور خورشید تو بر صورتم طنین انداز شود و لبخند امید بخش تو مرا در بر گیرد. نه، خورشید که نشدی و بدبختانه ماه-ی شدی که از آسمان دلم فرار کرد... کاش آن روزها تو را پیدا میکردم در آسمانی که ماه-ش تو بودی و من به امید نورت شبهایم را سحر می کردم... کاش بودی تا چشمانم به تاریکی شبها عادت نمیکرد و یاد نمیگرفتم روزها و شبهایم را در سکوتی مطلق سپری کنم و فراموش کنم که زندگی بدون نور عشق، زنده بودنی پوچ بیش نیست.


1