مصاحبه با(.........)؟! به نام خدا وباعرض سلام خدمت تمام استادان ودوستان شاعرم وباکسب اجازه ازمدیریت محترم سایت ناب استادبزرگوارمان ( سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق) پست معرفی شاعر این هفته را اختصاص داده ام به استاد بزرگوارمان ولی الله مهرآبادی شیخی (دیوانه) که یکی ازهنرمندان دلسوز وازغزل سرایان خوب این سایت هستند ودرکنارمان روزهاست قلم می زنند وهمیشه سایه ی لطفشان بر سرما شاگردان بوده وهست ومتواضعانه درراه اموزش کاربران تلاش کرده ومی کنند. سوال یک:استادبزرگوارم خواهش می کنم خودتان رابه طورکامل معرفی کنیدوهرآنچه را که لازم می دانید دررزومه ی شخصی شما ثبت شود برای ما بازگوکنید درواقع یک بیوگرافی کامل ازتون می خوام؟ بنام نگارگرِ عشق.............. باعرض سلام، خدمتِ شما بانوی گرامی، جنابِ سیّد حاج فکری،مدیریّتِ محترم...وهمه کسانی که خواننده ی این دلنوشته اند......... حقیر، .....ولی اللّه شیخی مهرآبادی ،..... متولّدِ نُهُمِ مردادماهِ سالِ یک هزارو سیصدوسی ویک، دراراک....فرزندِ سوم خانواده ای کم جمعّیت....(هشت خواهروبرادر).....هستم،.....پس ازاخذِ دیپلمِ ادبی، درسالِ پنجاه وانجامِ خدمتِ سربازی.....استخدام شدم درآموزش وپرورش ......وضمنِ خدمت ....موفق شدم که فوقِ دیپلمِ آموزشِ ابتدایی راهم بگیرم..... سالِ پنجاه وچهار، ازدواج کرده ام .... خانُمَم هم اموزگاربودند........حاصلِ این پیوند، یک دختراست و، سه پسر........به غیرازپسرِ بزرگم که کارمندِ بانک است ، سه تایِ دیگر، زودترازمن ومادرشان....منتظرِ واریزِ حقوقِ ما هستند....(یالِلعجب)....سالِ هشتاد هم بازنشست شده ام.......وخانمم سالِ هشتادوسه...... سوال دو:تعریفتان ازشعر چیست؟ودرست ازچه زمانی سرودن شعر را آغاز کردید ؟ چرابه شعر روی آوردید؟آیا اتفاق خاصی باعث شد دست به قلم ببرید ؟ تعاریفُِ زیادی ازشعرشده که همه می دانیم ....ولی، استنباطِ بنده شاید متفاوت باشد باآنچه که موردِ نظرِ دیگران است...... حقیرمعتقدم که شعر، ....بیانِ احساساتِ درونیِ شخصی ست ،ازبرداشت هایی که نسبت به اوضاعِ پیرامونِ خود دارد ...بااستفاده ازنعمتی که خداوند به اوعطا نموده است...(طبعِ شعر)....... ویا، دوست دارد که اینگونه باشد...... وعرض می کنم که خیر،خودم هم نمی دانم چرا....اتفّاقِ خاصّی هم نیفتاده بود ....ولی کلاسِ اولِ دبیرستان بودم که احساس کردم ...می توانم چیزی بنویسم، که(شاید) شعرباشد....ونوشتم....اولیّن غزلم را.....(وبه پی آمد هایش، بعداً اشاره خواهم کرد. سوال سه:آیا زمینه ی هنر شعر در خانواده وبستگان دیگر شما نیزهست؟ومشوق شما درسرودن شعر چه کسانی بودند؟ عرض کردم که، (بعداً) اشاره خواهم کرد.......ولی خیر.....مشوقّی که نداشتم هیچ......(بماند.......)..... بله: مرحومِ پدرم، ...بااینکه هیچ سواد نداشت، اشعارِ زیادی راحفظ داشت،....یادم می آید....بچّه بودیم....(گویا) شب های یک شنبه ، رادیو راکه روشن می کرد.....ما، می بایست ساکت می بودیم ،تاایشان ، برنامه ی مشاعره را،گوش کنند.....عمویم که حدوداً یک ماهِ پیش فوت کرد،وایشان هم بیسواد بودند....اکثرِ غزلّیاتِ جنابِ حافظ ،وبعضی ازاشعارِ جنابِ مولانارا...می خواندند......یکی ازدایی هایم ،گاهی چیزهایی می گوید....همچنین، یکی ازخواهران ،ویکی ازبرادرهای بزرگترازخودم نیز، دستی درشعردارند. سوال چهار: اشعارتان بیشتر کوششی است ویا جوششی؟وخودتان کدام نوع رابیشترمی پسندید ؟ عرض کنم خدمتتان ، عادتم براین است که، تاشعر،یادی ازبنده نکُند....من، سُراغش نمی رَوم.......وباصد درصد اطمینان می گویم که:..آنچه راکه تاکنون نوشته ام، همه، جوششی بوده اند....چندباری هم اتفّاق افتاده که بدونِ دعوتِ شعر، من سُراغش رفته ام، ولی درنهایت ، آنچه راکه نوشته شده ، پاره کرده ،ودورریخته ام....چون (واقعاً ) بابِ میلم نبوده اند....ولی معتقدم...که شعر،می تواند کوششی هم باشد....البته برای آنهایی که، طبعِ شعردارند( اگرچه هم،مختصر)..... سوال پنج :درچه قالبهای شعری قلم می زنید وبیشتردرچه زمینه های می نویسید؟ودرواقع مضامین شعریتان از چه حسی لبریز شده است؟ومنابع الهامتان چیست؟واینکه اشعارتان بیشترکوششی است یا جوششی؟ تقریباً درهمه ی قالب ها، .......ولی بیشترِ سُروده هایم یاغزلند ویامثنوی...ضمنِ اینکه قصیده....چهارپاره...دوبیتی، ...رباعی ...نیمایی وووووو،هم دارم....(درحقیقت، به حُکمِ دیوانگی، پای درکفشِ همه ی شعرانموده ام).........، شاید نتوانم خوب توضیح دهم، درباره ی مضامین....چون، به محضِ شروع کردن، ....این شعراست که اختیاررا دردست می گیرد......وشاید باورتان نشود که گاه، بادیدنِ یک تصویر.....شنیدنِ یک کلمه....دیدنِ صحنه ای درخیابان ویا درکوه....ریزشِ آب.......ودرهرحالتی که بوده ام، همانجا قلم به دست گرفته ،ونوشته ام....چون همیشه ، یک مدادِ کوچک وتکّه ای کاغذ ، همراه دارم......وهمانطورکه عرض کردم....خودم فکرمی کنم که سُروده هایم، جوششی ست. سوال شش :نظرتان درباره ی عشق چیست؟ وچه تاثیری بر شعر وشاعر دارد؟ عشق.........،یادم می آید ، یک بارعرض کرده ام.......درمسابقه ی پَرش ازآبشارِ نیاگارا....اولّین کسی که پَرید وخبرنگارها...به طرفش رفتند برای مصاحبه، گویا یک ایرانی بوده....وقتی ازاومی پُرسند، انگیزه ی شما چه بود، برای این پَرش.........؟ می گوید: من، انگیزه مَنگیزه سَرم نمی شود...ولی اگربدانم چه کسی مراهُل داد........(طنز)...... من ، چیزی درباره ی عشق نمی گویم ...تعاریف متفاوتند، برحَسَبِ برداشت ها...... ولی عرض می کنم که:.....( مولودِ شب و، عشق و، شبابم)....مرحوم پدرم...واقعاً عاشق بود...ومن خیلی خوب می توانستم این رادرک کنم،درخلوتهای بسیاری که باهم داشتیم......(شاید چون بیش ازدیگرِ خواهرها وبرادرهایم بااو، همنشین بودم،....حتّی واقعاً،تاآخرین نفس.....که اوبودو، حضرتِ عزراییل و.....من)....خدای راشُکرمی کنم که ،عاشق آفریده شده ام......معشوقه های من....خیلی زیادند......خیلی چیزها ...خیلی افراد...وخیلی مسائل که اگربگویم....، دیوانگیَم را، بهتر، درک خواهید کرد......،فقط عرض می کنم که آخرینشان، مرگ است......البته معشوقِ دیگری هم، هستم........ (یعنی امیدوارم که باشم)واو، خداست....که برخلافِ ظاهرِ قضیه.......خالق همیشه ،عاشق است و،مخلوق معشوق......و(گاهی باخودم فکرمی کنم که، چه بدمعشوقه هایی هستیم ما....)...وخیلی سخت معتقدم که تاکسی ،عاشق نباشد ، شاعرنخواهد شد، ویالااقل، شاعرِ خوبی نخواهد شد......،واین راخودم ،دلیلی می دانم براینکه ، (برای همه ی ماهااتفّاق اُفتاده)....شعری رامی خوانیم...ولی لذّتی نمی بریم.......ویاشاید ، شاعری ، اصلاً به دلمان نمی نشیند......من می گویم....عاشق نبوده است...(شاید هم اشتباه باشد این برداشت.......ولی هرکس، نظری دارد)...... سوال هفت: آیاتاکنون کتابی هم چاپ کرده اید ؟لطفن کمی ازتحصیلات سوابق وفعالیتهایتهای ادبی وهنریتان برایمان بگویید ؟ وآیا غیرازشعر به کارهای هنری دیگری هم می پردازید؟ چندسالِ پیش، زندگی ِ بابکِ خرّم دین را، به شعرکلاسیک نوشتم....(دراین سبک ، چیزی راجع به ایشان نداریم) ...ولی هیچ....ناشری حاضر نشد که آن راچاپ کند.....سالها درانجمن های ادبی شرکتِ فعآل داشته ودارم......دریکی ازاین انجمن ها که بیش ازهفتاد سال سابقه دارد....مسؤل بوده ام که به صورتِ هفتگی وبه نوبت، درخانه ی اعضاتشکیل می شد....ودوشنبه های آخرِ ماه هم ، دریکی ازسالن های فرهنگیِ شهر...جلساتی داشتیم برای عمومِ علاقه مندانِ به شعر، برنامه هایی ازقبیلِ شعرخوانی، سخنرانی...اجرای موسیقیِ سنتّی ....انجام می دادیم....، کارِ واقعاً مشکلی بود ، (یعنی تقریباً هرماه، یک همایش).......با پذیراییِ مختصر.......وهمچنین شرکت درهمایش های، درونِ استانی وخارج ازاستان..... (کشوری).....دوسه سالی ست که به خاطرِ رعایتِ بعضی مواردِ جسمی، کمتر، درآنها شرکت می کنم....نقّاشی هم می کردم....که دیگر، به خاطرِ پارگیِ تاندونِ دستِ راستم، ولرزشِ این دست ، نمی توانم انجام دهم. سوال هشت:نظرتان درباره ی شعرنو،پست مدرن وکلاسیک ایران چیست وکدام سبک رابیشتر می پسندید ؟ نظرِ خاّصی راجع به این نوع سبک ها ندارم......بالاخره چندین سال است که این نوع سُروده ها، جُزءِ لاینفکِ ادبیّاتِ ماشده اند.....خودم هم گاهی دراین سبک ها، طبع آزمایی نموده ام......سپیدها ونیمائی هایی دارم......شِش ....هفت ....ودوازده صفحه ای ...که متاّسفانه درسایت ها نمی شود آنهارابه اشتراک گذاشت. سوال نه: نظرتان درباره ی نقد ادبی چیست؟وتاثیرآن برادبیات؟ بارها گفته ام وبازهم می گویم که، نقدشدن....لازمه ی کارِ یک شاعراست...وکسی نمی تواند خودش را،ازین مقوله، بی نیازبداند......کوره ایست ،که می پَزد، خام هارا...... سوال ده :مشکلات شاعران درعرصه ی شعروادب چیست؟ وچه پیشنهاداتی دارید برای بهبود اوضاع شعرو شاعری ونشر؟ودرواقع اگریکی ازدست اندرکان حوزه ی شعروادبیات بودید چه راهکارهایی برای بهبود اوضاع کنونی شعر درایران داشتید؟ متاّسفانه مشکل برای اکثرِ شعرای ما هست ......عدّه ای هستند، شناخته شده( به هردلیل) ...می سُرایند وچاپ می کنند و،می چاپند....وعدّه ی زیادی هم ، درحسرتندو....نظاره گرِ بی عدالتی ها، دراین حوزه.....هیچ پیشنهادی هم ندارم ....که گوشِ شنوایی نیست......وخودم هم می دانم که درین حسرت....خواهم مُرد. سوا یازده:به نظر شما دنیای یک شاعر چه تفاوتی بابقیه ی مردم دارد؟ویکی از خاطرات خوب وبد زندگیتان رادرصورت تمایل برایمان بگویید تا کمی بحثمان جذاب ترشود؟ شاعر، به خاطرِ این لقب( چه بخواهد یانه)...وبه خاطرِ این نعمتِ خدادادی، باید با دیگران متفاوت باشد.......(نه تافته ی جدابافته)....رفتارش....کردارش....برخوردش بادیگران باید مطابقِ باشأنِ این مقام باشد....(شرمنده ام) ولی گاهی ،آوازِ دُهُل شنیدن از،........) عرض کردم خدمتتان که اولّین غزلی که سُرودم.....شرمَم آمد به برادرِ بزرگترازخودم که می دانستم....دستی درشعردارد...نشان بدهم وازاو، راهنمایی بخواهم.....دوستی داشت چندین ساله ...که همیشه باهم بودند....(به خاطرِ این رفاقتِ همیشگی، خانواده ها هم ارتباط داشتند)....ازاو خواستم که ببیند و.....چشمتان روزبَد نبیند.....(هنوز هم نمی دانم چرا) بلایی به روزم آورد ...که چراچنین گفته ای؟.....چراچنین نوشته ای؟....اصلاً چرانوشته ای؟.......وووووو، که منِ بدبخت، فکرمی کردم، زشت ترین کارِ روی زمین را،انجام داده ام، وهمه هم می دانند....شاید باورتان نشود....گوشه گیر شدم.....وووو،گفتم که دیگرنمی نویسم...چندی گذشت، نمی شد...وسوسه ی نوشتن رهایم نمی کرد....کسی در، دَرونم فریاد می زد که باید بنویسی، واَمان ازشرم.....ولی نمی شد که ننوشت و، نوشتم، پنهان....چندروزی ، شعررامی خواندم، وپاره می کردم.....،آتش می زدم.....، می رفتم بیابان وخاک می کردم....مباداکسی بفهمد؟....چند سالی همین کارم بود.چندسالِ بعد ازازدواج....روزی خانُمم....چندکاغذِ تاخورده، خاکی ....لِه شده راروبرویم گذاشت وگفت:...اینها چیست؟.....باهمان ترس (البته نه ازخانمم)...گفتم ،می گویند شعرست....گفت: مگرمالِ تونیست؟....گفتم بله ....گفت: پس چراپنهان می کنی؟.......وکمی خیالم راحت شد...ماجرارابرایش گفتم ، وازآن پس فقط من می دانستم وخانمم.....واکنون، بزرگترین افسوسِ زندگیَم این است که، شاید بیش ازدو سومِ آنچه راکه سُروده ام ، ندارم.......ونصیحتم به جوانان ونوجوانانِ شاعرِ امروز....قدرِ این موقیت هارابدانند. سوال دوازده :به نظرشما کدام اشعار مخاطبان بیشتری دارندوبیشتربر دل مخاطبان می نشیند؟ اشعارسیاسی عاشقانه عارفانه یا اجتماعی ویاغیره ............؟ دردُنیایِ تنوّع....هرکسی سلیقه ی خاّصِ خودش رادارد....نمی شود گفت کدام؟......باید افراد راآزاد گذاشت تامطابقِ ذوقشان انتخاب کنندو...بخوانند.همان طورکه باید شاعررا، درنوعِ سُرایِشش مختاردانست. سوال سیزده:چگونه وازکی عضو سایت ادبی ناب شدید؟وسایت شعرناب راچگونه می بینید؟ ازیکی دوسالِ پیش....دوستی که عضوِ این سایت است، به دفعات، ازبنده دعوت نمودند که درین سایت عضوشوم......به خاطرِ اعتقاداتِ خاصِّ خودم....زیاد تاّمُل نمودم...وبالاخره ،فکرمی کنم ازآذرماهِ سالِ پیش، تقاضای عضویت نمودم وبالطفِ جناب سید حاج فکریِ عزیز، پذیرفته شدم......البته همه ی سایت ها تقریباً شباهت هایی دارند ،ولی بامختصّاتِ مخصوص به خودشان..... بنده ،، به (حکم دیوانگی)، ...انتقاداتی به بعضی مسائل داشته ودارم ،که گاهی خدمتِ جنا ب سیدحاج فکریِ عزیز، عرض کرده ام....ولی بادرنظرگرفتنِ تمامِ مسائل......من راضیَم......ومسلمّاً اعضاءِ محترمی هم که حضوردارند...راضیند،که اگرنبودند.....نبودند...... ، بی انصافی ست ، قدرناشناسی. سوال چهارده : : نمی دانم چقدر با افراغ اندیشه آشنایی دارید اما می خواهم بدانم نظرتان درباره ی استاداحمدی زاده ی عزیز وسبک شعریشون چیست؟ راجع به افراغ اندیشه ، چیزی نمی دانم....چیزیست که بارها به مناسبت ها، گفته ام....ولی، به غیرازموردی که عرض کردم....چون درانجمن های حضوری ومجازی، مسؤلیّت داشته ودارم، بنابراین کاملاً درمتنِ مشکلاتِ اینگونه کارها هستم....وباید عرض کنم ،که انجامِ چنین کارهایی دیوانگی ست...وعشق می خواهد ، وباید عاشق بودو، دست به اینگونه کارها زد،چون (تکیه بر،حُباب است)بدونِ تعارف، کارایشان ، قابلِ تقدیرست......اجرشان باخدای تعالی انشاءا..... سوال پانزده: اگرازشما بخواهیم همین الان یک شعر تقدیم کنین به اهالی سایت ناب چه می گویید؟خوشحال میشیم اگه شعری برایمان بنویسید تا حال وهوایمان عوض شود. باکمالِ میل......... بنام نگارگرعشق...........(سجده کُن) ............................................................ اینـــــــجا، حریمِ حضرتِ یارست، ســــــجده کُن ســــــــلطانِ عشق،آینـــــه دارست، ســــــــجده کن ســـــاقی به صــــــدرِ مجلس و،میـــــخانـه برمَدار اینــــــجا، قرارِ عشق به کـارست، ســــــــــجده کن خُمـــــخانه ای که عطرِ طهورش، برعـاشــــــــقان چون مَژده ای ، زِکوی نگــــارست، ســــــجده کن خوش نغـــــمه حوریان، قــــدحِ بـاده روی دوش اینــــــــجاببین، بُرون زِ شـــــمارست، ســــــجده کن فریـــــــادِ نوش نوش ،کــــــه می آیـــــدت به گوش خوش نغمه تر،زِصوتِ هَــــــــزارست، سجده کن اینــــجا، نه جـای کینه وکبــــــــرست و،شهوتست هرلذّتش، به حُجب و،وِقــــارست ،ســــــــجده کن ســـــــرمــــا وسوزِ دِی،گُـذراینـــــــجا نکــــــــرده است اینـــــــجا همیشه، فصــــــلِ بهــــــارست، سجده کن (دیوانه)گر،به گوشه ی مجلس، نشسته خوش بی شــــک،دِلش بدونِ غُبـــــــارست، ســــــــجده کن ................................................................ سوال شانزده :درپایان ازشما تقاضا دارم اگر اشکالی نداره یکی ازاشعارتان دراینجا قراردهید تا دوستان به نقد وبررسی آن بپردازند. بازهم ازشما بانوی گرامی، به خاطرِتاسیس این پست وزحمتی که قبول فرموده اید، تشکّرمی کنم............... ساقیِ دلشُدگان ......................................................... ســــرو بالا، چــــه فریبـــــــا به چمن ،می آیی ای غـــــــزلواره ی مستی، همه ی زیبـــــــــایی منتـــــــظر،بَهــــــــــرِ زیارت، نـــه منِ تنــــــــــــهایم هست مشـــــــتاق به دیدارِ رُخت، دُنیــــــایی جامِ مِی درکف و یاران، همگی تشنه ی آن کیست شایسته ترازتو،کـــه کُنــــــدســــقّایی ســــــاقیِ دلشــــــدگان، مشــــــــتریِ هرشبه ام بَــزمی آراســــــــته بنــــــــمای، کـــــــه بــزم آرایی خواهم امشب، بِنِهم پای به فردوسِ برین منِ دیوانــــــه و، ســـــــاقی و، خُمِ میــــــــــنایی بـه وفــــای تواگر، جـــان به فدایت ســــــــازم به خــــدا، نیست دِگر، درســـــــرِ من سودایی گفته بودندکه میخانه ی تو،خوش جایی ست اَلَلّه اَلَلّه.... کــــــه نـدیـدم، بِـه ازینـــجا، جایی دستِ من،گــــرنرسد سقفِ فلک بشـــــــــــکافم به تونـازم،کـــــــه مرا،ســـــــــروِ ســــــــــهی بالایی تیـغ داری بـه کف و،حُکـم فقـط،حُکـمِ توبـاد ســـــــرِماوُ، قدَمت، آنچـــــــــه تومی فــــــــــرمایی امشبی خوش گذرد، برمنِ (دیوانه) چه غم کـــــــــه ندانم، بُوَد آیـــــــــــا دِگــــــــــرم ،فـــــــردایی ........................................................... پانوشت: درپایان ضمن تبریک اعیاد بزرگ شعبانیه بخصوص عید میلاد امام زمان (ع)خدمت تمام شما دوستان واستادان عزیزم یکباردیگر تشکر می کنم ازاین استادعزیزوبزرگوارم که دعوت ماراقبول کردندوباصبروحوصله وبه زیبایی پاسخگوی سوالاتمان بودند. با آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون برای ایشان وهمه ی شما مخاطبان وهمراهان فهیم ودوست داشتنی سایت ناب
|