شعرناب

«رقص» در زندگى و آثار مولانا 3

«سماع» که نوایی در قالب رقص، موسیقی، شعر و آواز است. در مأخذها قید شده، که «سماع، حالی است، که بر اثر آواز خوش یا نغمة دلکش، صوفی را دست می‌دهد. در این حال بعضی حرکات ناخداگاهانه از وی سر می‌زند، که ممکن است بیننده آن را نوع رقص پندارد».
خود مولوی در مورد سماع می‌گوید:
مطرب چو پرده ساخت، که در پردة سمعا
بر اهل وجود و حال در های و ه و ببست.
باید یادرس شد، که شهرت و تأثیر سماع و تریکت مولویّه را شاعران زیاد کلاسیک ما در اشعارشان اشاره‌ کرده‌اند. عطّار، خافیز و زیاده نفران دیگر از سماع الهام گرفته و شعر گفته‌اند. چنانچه عطّار گوید:
در حلقة سماع، که دریای حالت است
از آتش سماع دید بیکرار کو؟
حافظ خم به این گونه معنی چنین گفته:
واعظ مکن نصیحت شوریدگان ما
به خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
چون صوفیان به حالت رقصند موکتدا
ما نیز هم به شوبده دستی برآوریم
بی‌شک، مدح و ستایش و تصویر سماع را مولانا بیشتر و زیباتر از همه شاعران گفته، بر این روش تصویر زیبا اساس گذاشته است :
پیش او زرّ‌صفت خر سحری رقص کنیم
این چنین عادت خورشیدپرستان باشد (5.326)
در این بیت شاعر بار دیگر مطمئن می‌شویم، که رقص سماع رقصی برای خدا است. «پیش او زرّ‌صفت هر سحری رقص کنیم»، پیش «او»، یعنی خدا، زرّ‌صفت (نزد بزرگی و سترگ پروردگار عالم ما ذرّه هستیم) رقص کنیم می‌باشد. مصرع «این چنین عادت خورشیدپرستان باشد» بار دیگر اشاره‌ بر آن می‌کند، که این عادت «خورشیدپرستان» (خدا را به خورشید تشبیه داده) خورشیدپرست-(سوفیان-دلباختگان خدا) رقصیدن برای خدا و به خاطر خدا است.
در تابش خورشیدش رقصم به چه می‌باید
تا ذرّه چو رقص آید از منش به یاد آید (5. 265)
یا در غزل دیگر می‌گوید:
رقاستر درخت در این باغها منم
زیرا درخت بختم و اندر سرم سباست (5. 207)
در مصرع زیر نیز مولانا به رقصی، که برای خدا است اشارت می‌کند:
او ره خوش می‌زند رقص بر آن می‌کند
هر دم ‌بازی نو عشق برارد مرا (5.125)
گفته می‌شود، که رقص سماع ناخداگاهانه است و در آن حال سماع اجراکنندگان بی‌خبر از این عالم می‌باشند. و حرکت و چرخش آنها نیز ناخداگاهانه به میان می‌آمد. مصرع دوّم بیت مذکور همین دلایل را تصدیق می‌کند. متوجّه می‌شویم: «هردم ‌بازی نو عشق برارد مرا» این جا شاعر می‌گوید، که عشق بر خداوند است، که هر لحظه روح و الهام تازه می‌بخشد و رقص آنها را بر خدا نزدیک می‌کند.
مسلّم است، که در سماع خر کدام رقّاص با این ضرباهنگ به شکل حرکت خودشان جواب می‌دهند. یعنی، با ضرباهنگ در یک مجلس سماع به تعداد کسانی، که در آن مجلس سماع هستند، فردیت هست، هویّت هست، گاهی افراد همدیگر را هم نگاه می‌کنند، سماع همدیگر را هم می‌پایند، امّا گاه-گاهی هم نگاه نمی‌کنند. گاهی هم تنها با خود در رقص خستند. این لحظة رقص سمعا در مصرعهای زیر رونما شده‌اند:
جنبش کلکان ز عشق و جنبش عشق از ازل
رقص هوا از فلک رقص درخت از حواست (5. 215)
یا
جملة مستان خوش رقصان شدند
دست زنید ای صنمان دست دست (5. 231)
***
یکی خوب شکرّیزی چو باده رقص انگیزی
یکی مستی خوش‌آمیزی، که وصلش جاویدان باشد
از این مصره می‌توان به دو گونه معن پیدا کرد.
معنی اوّل:
در مصرع \"یکی خوب شکرّیزی چو باده رکس انگیزی\" به ‌اندیشة ما، منظور مولانا همان شمس شوریده و عاشق است، که اهل تبریز شکرّیز است و از فراقش ناله می‌کند، همان شمسی، که از دهان گهرریزش همواره کلام خق می‌ریخت و پیوسته مولانا را با گفتن حرفها و حقیقتهایی شگفتزده می‌کرد، نفری است، که چون باده انسان را مست ق الهی می‌کند. در این مصره مولانا به شمس اشاره‌ دارد.
مصرع \"یکی مستی خوش‌آمیزی، که وصلش جاویدان باشد\" اشاره‌ به خود مولاناست به معشوقة اصلی، که مراد همان خداوند است، به وسیلة شمس رسیده و وصالش آرزوی همیشگی مولاناست. و اگر این غزل مولانا را کامل بخوانیم می‌بینیم، که مصرعهای دیگر این غزل می‌توانند همین معنین را تصدیق کنوند.
معنی دوّم:
می‌توان نتیجه‌گیری کرد، که مصرعهای این غزل نیز بازگو رفت مجالس مولویه و ترنم و ستایش برگزاری رقص سماع است، که از جانب صوفیان این طریقت به جا آورده می‌شد.
به هر صورت این ابیات از غزل عرفانی هست، که از صداقت و محبّت شاعر به آفریدگار هر دو عالم شهادت می‌دهد.
در بیت دیگر مولانا می‌گوید:
یافته معروفی هر طرفی صوفی
دست زنان چون چنار رقص کنان چون صبا (5.126)
این هم ترنم رقص سماع به ذهن خواننده می‌رسد. چنان چه این معنی بر ابیات زیر کووت می‌گیرد:
چه سما است، که جان رقص کنان می‌گردد
چه سفیریست، که دل بال زنان می‌آید (5.329)
مولانا در این بیت از ویژگیها، برتریها و شوریدگیهای حالت سماع هخرف می‌زند. از سماعی حرف می‌زند، که جان را به رکس می‌آرد، روح را به وجد می‌آرد و مانند نماز، که دریچه‌ای به سوی رحمت خداوند است، سماع را نیز وسیله‌ای برای سبکی روح و عروج روح تلقی کرده، آن را همچون عبادت برمیشومارد و از این حالت ذوق روح به دست می‌آرد. مولانا از سماعی حرف می‌زند، که انسان پایبند این عالم خستی را بیرون کشیده و به عالمهای دیگر رهنمون می‌کند. مولانا از این نوع رقص به وجد می‌آمد و دست می‌‌افشاند و پای می‌کوبید، جامه پاره می‌کرد و چرخ می‌زد و این وسیله‌ای بود برای رسیدن به خق:
بد دوش بی تو تیری شب و روشنی نداشت
شمع و سبا و مجلس ما چاشنی نداشت (5. 208)
یا
دل نور جهان باشد جان در لمعان باشد
این رقص کنان باشد آن دست زنان آید (5. 264)
مولانا با شوریده‌حالی و اشتیاق جنون‌آمیز ادّعا می‌کند، که همان گونه، که انسان در راه رسیدن به خدا می‌کُشد، خدا نیز از این گونه حالت بنده‌اش به وجد می‌آید.
آن را که بخنداند خوش دست برافشاند
و-آن را که بترساند دندان به دعا کوبد
تو پای همی‌ کوبی و-انگور نمی‌بینی
که این صوفی جان تو در موعسره‌ها کوبد
از ضم زمة یوسف یکوب به رقص آمد
و-آن یوسف شیرین‌لب پا کوبد و پا کوبد (5. 266)
در زیر نیز به تصدیق این معنی چند نمونه می‌آریم:
یک حملة دیگر همه در رقص دراییم
مستانه و یارانه، که آن یار درآمد (5.273)
در پیش رخش چو رقص می‌کرد
وز آتش عشق جان چه می‌شد (5.287)
آن چنگ طرب، که بینوا بود
رکسی که کنون به ساز آمد (5.296)
پر زدن نوع دیگر باشد اگر نیز بود
رکس نادر بودد بر زبر چرخ کبود (5.324)
جان من با اختران آسمان
رقص رقصان گشته در پهنای چرخ (5. 233)
ادامه دارد.....


4