شعرناب

لذت در شعر

وصف العیش نصف العیش. –مثل عرب
تبیین رئوس پدیده لذت از شعر گام نخست در تاویل شعر با کارکردهای مغز می باشد. در ویراست دوم شعر و کارکردها به عناصر ثانوی تجزیه شده؛ با نمونه هایی از شعر با 2 عنصر لذت و شعر محک زده خواهد شد. رئوس لذت با تاویل یک قطعه شعر مشخص مانند یک رباعی خیام، غزل حافظ، یا مفصلی از یک شعر نو محک زده شده؛ تا نواقص کاربردی رفع شوند.
شعر نو چون ملکه ذهن نقاد بوده نمونه از آن آمده؛ ولی در روند طولانی پژوهش شعر نثری رایج معاصر را هم می توان با قواعد فوق محک زد. شعر در مغز تکنیک نقد نوین است که کمک به درک تاثیر شعر بر شعور شاعر، مخاطب می کند. مخاطب شاعران دیگر، خواننده، مترجم، مدرس، نقاد می باشند.
می توان محبویت رباعی و غزل را در طول هزاره ای برای ثابت و جهانی بودن برخی نیازهای انسان در تاریخ و جغرافیا قلمداد کرد. لذا شعر لایه عمقی داشته که انسانی، جهانی، بیزمان در ژرفای ساختار ظاهری، قومی، بومی میباشد. یکی از لذات هنر و ادبیات، نشر آنها در جامعه، نقد و سرصدای رسانه ای می باشد. آفریننده اثر گاهی این اخبار را با لذت/ غیض دنبال می کند.
در سده 21م بازه زمانی از نشر اثر تا نظرات دیگران در باره آن برخط بوده؛ از هر گوشه جهان خواننده می تواند نظر بدهد. این برای خواننده هم همراه با هیجانی مثبت یا منفی است. لذا انگیزه به نشر و نظردادن وجود دارد. گاهی این نظرات در کار مولف اثر می گذارد. یعنی مولف در ویراست بعدی برخی نظرات خوانندگان را مراعات می کند. خوانندگان آثار تقلیدی را از اصل جدا کرده؛ اصالت در اثر را ملاک علاقه قرار می دهند.
محققان به این نتیجه رسیده‌اند که گرایش طبیعی به دنباله‌روی از جمع باعث می‌شود افراد بیشتر بر اساس نظر اعضای خانواده، دوستان و همسایه ها تصمیم بگیرند و این باعث تصمیم‌گیری‌های غلط می‌شود. آنها علت را "تضاد تکاملی کلاسیک بین منفعت فردی و اجتماعی" می‌دانند. دنباله روی از جمع مسئول بسیاری از اشتباهات تاریخی و فجایع بشری شناخته شده است و محققان می‌گویند علت آن است که میل طبیعی به پیروی و تعلق داشتن به جمع به توانایی افراد در تصمیم گیری درست لطمه می‌زند. خلق را تقلیدشان برباد داد مصداق دارد.
نتیجه این است که افراد گروه به تغییرات محیط اطرافشان بی تفاوت می‌مانند و بیشتر اوقات کارهای دیگران را تقلید می‌کنند تا اینکه خود تصمیم بگیرند. از این رو افراد در گروه‌های اجتماعی تکامل یافته به تغییرات محیط اطراف ابتدا به کندی واکنش نشان می‌دهند اما بعد در واکنشی سریع، تغییراتی را که جامعه طلب می‌کند اعمال می‌کنند. این پدیده را برای مثال می‌شود در خرید، مد یا فرار گروهی در هنگام خطر دید.
http://www.bbc.co.uk/persian/science/2014/12/141218_we_programmed_to_make_bad_decisions
وضع ذهنی جانوران و انسان در تجارب مثبت، وجدآور، درخور جستجو است. این دربرگیرنده شادی، تفریح، خوشی، شور، نشاط می باشد. در روانشناسی اصل لذت بمثابه انگیزه برای تکرار خوشی و حذر از رنج است. تجربه لذت ذهنی/ سوبژکتیو بوده؛ هرکس مقدار مختص به خود را دارد.
لذت برای شاعر، خواننده، نقاد، مدرس، آموزشگر، مترجم بخشهای مختلف مغز را تحریک می کند. حرفه نقاد، مدرس، مترجم، شاعر ادبیات است. برای خواننده شعر علاقه بوده؛ برای دانشجوی ادبیات مطالعه شعر تکلیف درسی است. لذت از شعر را می توان تجزیه کرد: لذت از تصویر، استعاره، موسیقی، وزن، زیبایی، آرامش، عواطف. در اینجا لذت خواننده از شعر با روندهای مغزی مواد، خوشه عصب، کارکرد شبکه عصب واشکافی می شود.
اپیکور گفت بالاترین لذت غیبت رنج/ محنت بوده؛ لذت رهایی از درد در تن و رهایی از خلجانات روح است. رازی سده 12م در کتاب نفس و روح انواع لذت را تنانه و فکری خواند؛ گفت آمال و نیازهای انسان بینهایت اند؛ ارضا آنها غیرممکن است. مشرب لذت خواهی/ هدونیزم بیشینه لذت و کمینه محنت را تبلیغ می کند.
خیام گفت نباید بخود سخت گرفت؛ بخود وعده فردایی بهتر داد؛ دم را غنیمت شمار: دوزخ شرری ز رنج بیهوده ی ماست./ فردوس دمی ز وقت آسوده ی ماست. شوپنهاور در سده 19 م گفت: لذت نفی رنج است. در سده 21م بحث لذت به عصبشناسی و شیمی مغز کشانده شده.
بسیاری لذات نتیجه ارضای انگیزه های زیستی اند: خوردن، ورزش، تمیزی، باه، تخیله مدفوع. لذات دیگری حاصل تجارب اجتماعی اند: موفقیت، قدردانی، خدمت. اغلب آثار و فعالیت هنری، موسیقی، رقص، ادبی، نمایش هم لذت آور اند. لذت انگیزه تکرار رفتار است. خودشناسی فهمیدن توانها و خواسته های مغز یعنی عصبشناسی لذت، آمال، تمنا است که منجر به درک شادی و رسیدن به هدفها می شود.
عصبشناسی عاطفه بررسی مکانیزمهای موجب لذت و تمنا بوده که بر سامانه پاداش در مغز قرار دارند. مواد تفریحی در مغز نشاط و خلسه تولید می کنند. ذات بشر بیشتر خواستن است که به اعتیاد، وابستگی، حرص منجر شده؛ یا در هنر و ادبیات، نقاشی، رقص، موسیقی، نمایش، فیلم باعث پیشرفت می شود. این هنر ها در جامعه بنوبه خود باعث کانالیزه شدن آمال طالبان در حمایت از آنها، پیدایش بازار خرید خدمات و محصولات هنری می شود.
بررسی مغز نشان داده که لذت بر سامانه پاداش مغز قرار دارد. سامانه پاداش 3 بخش عمده آگاهانه دارد: دوست داشتن با هیجان/ ایموسیون خوشی برای لذت، خواستن با انگیزه برای پاداش، آموختن تداعی و پیش بینی پاداش آتی. لذت، انگیزه، آموزش 3بخش سامانه پاداش مغز اند.
تاثیر خوشباشی مشتمل بر روندهای عصب آگاه و تجربه لذت آگاه می باشد. شادی در خطوط چهره هم نمایان می شود. جانوران با هیجان/ ایموسیون هم توان لذت بردن دارند. در سیمای کودک و انسان بالغ، میمون، موش لذت ظاهر می شود. پاداش احتمال وقوع رفتار منجر به لذت را افزایش می دهد.
خواستن با انگیزه پاداش برای روندهای نفع مشخص است که می تواند ناآگاه یا آگاه برای تمنا باشد. آموختن حاوی تبیین، پیشگویی تصریحی، دانش تلویحی و تداعی شرطی 2محرک پاولوف در رابطه با پاداشهای آینده می باشد. نقش دوپآمین در خواستن است نه دوست داشتن. فکرها و حسها درخود لذت بخش نیستند. بلکه باید با دوست داشتن درآمیزند. بنا به اصل بقای داروین غذا و باه لذات بنیانی لذتبخش اند؛ مکانیزم این لذتهای بنیانی همان ست که در لذتهای عالیتر اجتماعی مانند هنر، ثروت، نوعدوستی، انسانیت، ورزش می باشد. در ضمیر ناآگاه لذت وجود نداشته؛ پس لذت در مشعر آگاه اتفاق می افتد.
برای لذت بردن باید ارضای تمنا desire نسبت به انتظارات افزایش یابد. شعر و هنر کمک میکنند تا خاطرات لذتبخش مرور شده؛ به انتظار لذت آتی فرد را به برد. پرهیز از خوشی می تواند در اختلال عصب مغز بوده؛ ربطی به موقعیت برای لذت نداشته باشد. افزایش فشار خون، گرمی برخی اعضا حسهای تنانه اند که در خود لذت نداشته با فکر و محسوسات خوشی لذت بخش می شوند. لذت حاصل مثبت تفریق ارضای انتظار تمنا از ارضای واقعی تمنا است.
علت حالات moods بد چیست؟ از خشم به مالیخولیا، از عصبانی به خودکنترلی، از دیدن فیلم جنگی و خونین به فیلم عشقی و کمدی- این فراز و فرود در مغز چگونه ایجاد می شود؟ اگر خواندن شعر برای لذت باشد نقاطی از کله در اف ام آر آی فعالند؛ اگر برای تست باشد نقاط دیگر فعال می شوند.
علم عصب با ابزار رایانه تصویری فعالیت مغز را بهنگام خواندن یک اثر ادبی نشان می دهد که از تقاطع 3 حوزه مطالعه ادبی، تئوری شناخت، علم عصب بدست می آید. https://www2.bc.edu/~richarad/lcb/home.html
سامانه مزولیمبیک دوپآمین در اینجا بررسی شده. کانون لذت در مغز هیپوثالاموس، پرده پلوسیدیوم، هسته اکومبنس nucleus accumbens است که اگر با شوک الکتریک تحریک شود؛ احساس شادی تولید می کند. با حرکت جسمانی مانند باه و دویدن، برخی ادویه مانند فلفل هم اندورفین در مغز ترشح می شود که باعث انبساط خاطر می شود.
دوپآمین، شبیه ادرنالین و عصب ترابرها، هورمون لذت در مغز است که حرکت، هیجان، توان لذت و درد را کنترل می کند. پذیراگر در سیناپس با هورمون ترکیب می شود. حساسیت و عدم حساسیت به شعر بستگی به دوپآمین در سیناپسها دارد. انسانها بسته به ساختار شیمی و تجربه گذشته، از هنرهای مختص خود مانند شعر، نقاشی، نمایش، رقص، موسیقی، داستان، فیلم، طبیعت لذت می برند. کوکایین با افزایش دوپامین و آمفتامین با تعدیل پذیرش دوپآمین پذیراگرها را تغییر می دهند که هر دو هم تولید لذت می کنند.
افزایش دوپآمین عصب مغز به حس طولانی لذت و برانگیختگی انجامیده که می تواند مضر باشد. هنر با تلطیف روح آرامش می دهد مانند برخی داروهای مخدر. امواج مغزی نشان می دهند که کدام موسیقی را فرد دوست دارد یا بدش می آید. fMRI نشان می دهد که فرد حاضر است برای موسیقی که خوشش می آید بیشتر پول بدهد. پاداش در هسته اکومبنس و جیروس گیجگاهی علیا superior temporal gyrus برای موسیقی مورد علاقه فعال می شود. یعنی کسی که موسیقی جاز زیاد شنیده؛ از موسیقی جاز حظ بیشتر می برد.
لذا فردی که شعر عروضی بیشتر خوانده؛ به شعر عروضی علاقه مند است. بخشهای مغز مسئول حرکت، توجه، برنامه، حافظه در شنیدن به موسیقی، فعال می شوند. این 4بخش به حس شنیداری ربطی ندارند؛ پس موسیقی نه فقط روی سامانه شنیداری مغز اثر گذاشته بلکه موسیقی بخشهای 4گانه فوق را هم فعال می کند. هنر، موسیقی، شعر توان ایجاد وحدت در مردم را دارند که در استقبال جمعیت در یک کنسرت دیده می شود.
موسیقی می تواند با روندهای شیمی در مغز، فرد را آرام یا تهیج کند؛ اضطراب و هورمون کورتیزول- عامل استرس- را کم کند. مغز چپ این مهارتها را دارد: اعداد ریاضی و علمی مانند فیزیک، زبان نوشتنی سواد و گفتاری مانند تلفن، استدلال مانند شطرنج، کنترل دست راست. مغز راست این کارکردها را دارد: بصیرت مانند تجزیه/ تحلیل، درک اشکال 3بعدی، آگاهی هنری مانند مجسمه و موسیقی گیتار، تخیل مانند نقاشی یا تصویر ذهنی گاو، کنترل دست چپ. لذا شاعران چپ مغزند با گرفتن آرایه های ادبی از مغز راست؛ هنرمندان راست مغزند.
یک قطعه شعر هیجانات درهم، حالات مبهم، تجارب عارفانه در خواننده ایجاد می کند. زبان غالبا فعالیت سریال و منطقی مربوط به نیمکره مخ چپ است؛ در حالیکه روندهای هیجانی درهم در مخ راست اتفاق می افتند. شناخت دربرگیرنده تفکیک خرد از هیجان در مغز بوده؛ تمام روندهای پردازش اطلاعات در مغز از تحلیل محرکات تا سازماندهی تجارب ذهنی را دربر می گیرد. این تجارب ذهنی شامل ادراک، حافظه، توجه، چارهیابی، زبان، تفکر، تصور اند. فکر می تواند انواع حسی، کلامی، حرکتی، عاطفی، غریزی باشد.
باید دید کدام مواد در مغز در شنیدن و اجرای موسیقی دخیلند؛ کدام بخشهای مغز فعالند. یک ماده عصبی در بخشهای مختلف مغز کارکرد متفاوت دارد. دوپآمین در نرمه پیشانی توجه را افزایش می دهد؛ در سامانه لیمبیک لذت می آورد. در هنر تقارن جالب است؛ زیرا بیانگر حیات است. جانور، گل، گیاه تقارن دارند که از دید هنری هم جذبه دارند.
شاید تقارن مداربندی سخت در مغز داشته؛ زیرا در تکامل بیانگر زنده بودن موجود در طبیعت است. نقاشی واقعگرا برای شبکه منطق مغز جذاب است؛ در هنر کلاسیک آثار واقعگرای رامبراند نمونه اند. نقاشی تجریدی برای شبکه عاطفی مغز جذاب است؛ در هنر امپرسیونیزم عاطفه، خلاقیت، تخیل الویت داشته؛ آثار ون گوگ نمونه اند.
http://www.cnn.com/2012/09/15/health/art-brain-mind
عصب-زیباشناسی بنیان عصب چرایی و چگونگی حظ هنری، موسیقی، چیستی زیبایی را بررسی می کند. بررسی هنر برای مطالعه مغز هم بکار می رود. هنر تخیلی، ذهنی، روایی، اغلب جنجالی است. علم منطقی، عینی، واقعی، مربوط به فهم از طبیعت، هم انسان هم محیط، می باشد. ولی هنرمند و دانشمند هر دو برای دانش می کوشند. در نقاشی فرم و سایه عمق تقلید جهان 3بعدی را می کنند.
روون تسور Reuven Tsur دانشمند عبری در جوانب بوطیقای شناختی در باره هیجان/ ایموسیون در بررسی شناختی اثر شعر بر خواننده می گوید: ارزیابی در خواننده، تغییر انرژی از سطح نرمال، برای شادی، اشمئزاز، خشم افزایش می یابد؛ برای غم، افسردگی، آرامش کاهش می یابد. اطلاعات درهم/ افشان diffuse که در یک قطعه شعر می تراود؛ متفاوت از اطلاعات منسجم نظریه ادبی یا علمی است. https://www2.bc.edu/~richarad/lcb/fea/tsur/cogpoetics.html
اطلاعات درهم در عقب ذهن فعال اند، بدون تداخل در فعالیتهای دیگر مغز. مغز راست "کلیت الگودار" را بهتر از مغز چپ پردازش می دهد. این کلیت برای تجمیع/ انتگراسیون ورودیهای درهم – در موقعیت فضایی با ورودیهای بصری و حرکتی مانند پریدن بهوا - باید سریع پردازش شود. این نوع اطلاعات از روی بصیرت/ مغز راست نه خرد / مغز چپ در تجمیع ورودیهای پیچیده است.
شعر کلاسیک شعر سمعی برای حفظ کردن بود؛ شعرنو شعر بصری برای روخوانی است. شعر کلاسیک تقارن بصری نردبانی 2تیر موازی و سمعی تکرار قافیه دارد. موسیقی با ضرب، وزن، نوا، ملودی به بخشی از مغز رجوع می کند. موسیقی کمک به حفظ کردن شعر می کند؛ با سامانه پاداش مغز پیوند دارد.
در شنیدن موسیقی، ترشح دوپآمین در استریاتوم/ هسته اکونبنس منجر به لذت می شود- درست مانند غذا و باه. موسیقی مانند زبان است که باید به کودکان آموخته شود؛ تا برای منظور و عاطفه آنها بکار رود. موسیقی زبان است که باید از کودکی بدون یادگیری قواعد با تمرین در خانواده/ گروه نوازنده نواخت.
نهی موسیقی در جامعه، به اشاعه مخدارت و اعتیاد به مواد دامن می زند. رقص، حرکت پا بنا به ضرب، تنها در انسان نه میمون، وجود دارد. ضرب و مارش در ارتش بکار می روند که باعث همکاری و وحدت می شوند. رقص به پیوند عاطفی bonding انسانها بهمدیگر کمک می کند. موسیقی برای تخفیف فراموشی و زوال مغز موثر است. موسیقی شاد از استرس در مغز میکاهد؛ برای صحتمندی مفید است. آهنگ شاد عاشقانه تاجیک یا کرد با موسیقی، طرب، شادی بخشی از جوانان را از اعتیاد به مواد مخدر دور می کند.
برخی تصنیفها با رخدادی در زندگی تداعی می شوند: سیزده بدر، تولد، عروسی، عشق. عاطفه نهفته در ترانه جدا از شعر آن برای مردم یکی بوده و فهمپذیر است. خود موسیقی حامل عاطفه، احساس، هیجان است. در فیلم بویژه کارتون کودکان، موسیقی کمک به حفظ تم فیلم تا چند دهه در زندگی می کند. موسیقی حالت mood فرد را می تواند تغییر دهد. می تواند مانند ترانه های کردی شنونده را بانشاط کند؛ مانند دستگاههای مقام از نوع شور بیننده را در خلسه برد. http://www.cnn.com/2012/05/26/health/mental-health/music-brain-science
هنر انسان را تلطیف، سرحال، آرام می کند. هر فرد از 5 هنر شعر، نمایش، موسیقی، نقاشی، فیلم- متفاوت لذت می برد. باید رقص، مجسمه، عکس، معماری را هم افزود. تمام این هنرها اصول زیباشناسی دارند. مخاطب برای این لذت بلیط می خرد تا به آنها نزدیک شود. چرا؟ این بلیط مانند خوراک و باه برای او ارزش پول خرج کردن دارد.
بوطیقای شناختی می تواند عناصر روانشناسی و عصبشناسی را در نقد شعر بکار برد. این امر ساختارهای شعر در تجربه غیرنظریه ای در رابطه با ایجاد احساسات در خواننده را تبیین می کند. می تواند زبان شاعر را با نظرات عملی؛ نیز شخصیت مخاطب، نقاد، مترجم در تاویل شعر را هم توضیح دهد. شعر کلاسیک عمدتا تصویر باغ با استعارات حسی تنانه برای آرامش است؛ نه شگفتی، پیچیدگی، ضربه زدن به مخاطب. این استعارت حسی تنانه به محسوسات بیانشده کودکان نزدیک است.
در کمدی طنز برای انبساط خاطر، لذت لحظه، افزایش انرژی در مخاطب، هبوط به ادراک بیخیالی کودکی، کاربرد کنایه 2پهلو در حافظه مخاطب، معراج به رویا، نقد قدرت می باشد. حتی رسم خطی کاریکاتور همان خط خطی کردن کودکانه است برای بزرگسالان.
در ترکیب "لذت شعر"، این 2 پدیده به اجزایشان تجزیه شده؛ عناصر تشکیل دهند اجزاء را می توان مداقه کرد. جدول زیر برای جنبه های شعری و لذت با نمونه شعری دیده شود. یک قطعه شعر جوانب بصری، سمعی، کلامی، ابداعی، تخصصی، تخیلی، تاثیر اجتماعی دارد. لذت هم جوانب برشمرده شعری را دارد. در مقوله لذت هم می توان تمام جنبه های شعر را در رابطه با لذت واشکافی کرد.
ساختار، کارکردها، مواد موجود در مغز را جنبه های فوق مرتبط کرد. حظ بصری در فیلم و نقاشی و عکس، حظ شنیداری در موسیقی، حظ حرکتی در نمایش، باله، فیلم، ورزش – را می توان در مغز مجری و مخاطب بررسی کرد. جوانب بصری ظاهر، ساختار، ردیف واجها، تقطیع کلام بر صفحه شامل می شود. در مهندسی برای تحلیل یک سیستم با یک متغیر بررسی می شود در حالیکه بقیه متغیرها ثابت فرض شده اند. در نقد لذت شعر هم مفصلهای می آیند که یک جنبه آن عمده شده است.
در جدول زیر شعر، نمونه، لذت فرای اجزای بصریري، سمعی، کلامی، ابداعی، تخصصی، تخیلی، تاثی اجتماعی آمده.
بصری
سمعی
کلامی
خلاقیت
تخصصی
تخیل
تاثیر
شعر
تصویر
موسیقی
آرایه ادبی
بدعت
اساطیر
اصل
هیجان
نمونه
نیما
نیما
مولوی
شاملو
اخوان
فروغ
فروغ
لذت
پاداش
اوزان
جدایی
زیبایی
دانش
تضاد
آرامش
کلامی دربرگیرنده زبان، واژگان، ارایه های ادبی می باشد. تخصصی تم، مخاطب، لحن، انگیزه شعر را شامل می شود. تخیلی در شعر به صور بصری/ تصویری، بیانی، سمعی/ موسیقی در رابطه با واقعیت توجه می کند. تاثیر اجتماعی هم می تواند در انگیزش، اتحاد، همکاری، جهت حرکت جمعی مخاطبان باشد.
در سمعی قافیه، واجآرایی صوتی، وزن، هجاها، مصوتها، صامتها، بسآمد حروف در شعر واشکافی می شوند. نمونه ترانه های عروسی و سرود ملی یا سازمانی به وحدت جمع کمک می کند. لذت سمعی شعر شامل قافیه، سجع، آوا، ردیف، واجآرایی می شود. لذت از خلاقیت به استعارات، کنایه، آرایه های ادبی، چینش واژه ها، عبارتسازی، نیز در قیاس با دیگر شاعران می پردازد. تمام این اجزاء در رابطه با سامانه پادش مغز بررسی می شوند.
در برخی مفاصل نيما با واژه ها موسیقی و تصویر گوشه ای از طبيعت را برای خواننده صحنه سازی حسی مي كند.
مانده از شبهاي دورادور
بر مسير خاموش جنگل
سنگچيني از اجاقي سرد
اندرو خاكستر سردي
واژه هاي"جنگل، اجاق، خاکستر، سنگچين" طبيعت و بقایای مانده از انسان را از زبان راوی می نگارد. این مفصل چون عکس یک پیاده روی گذشته در جنگل را به مخاطب نشان می دهد. تصویرسازی تابلو وار رئوس با رنگهای تلویحی سیاه شب، سبز جنگل و خاکستری اجاق را برشمرده؛ پیوستگی مکانی و عبور زمان را بطور حسی کلامی می کند.
این تابلو کامل است؛ زیرا قافیه و ارکان وزن دست و پاگیر نیستند تا در تصویر خدشه وارد کنند. لذت از این مفصل با فعال شدن شبکه بینایی در نرمه پس سری کله می باشد. فعالیت آن با تصویر این منظره آرامش بخش به سامانه لیمبیک وصل شده؛ تولید دوپآمین کرده؛ تا احساس آرامش به خواننده دست دهد. لذت بصری این شعر مانند لذت بصری فیلم، نمایش، ویدیوکلیپ، نقاشی بوده؛ که با فعالیت شبکه های مغزی در این جستار موجز بیان شده.
شعر نیما و اخوان لذت سمعی هم دارند. نیما در افسانه گفت:
حافظ این چه کید و دروغ است؟
کز زبان می و جام و ساقی ست.
نالی ار تا ابد باورم نیست
که بر آن عشق بازی که باقی است.
من بر آن عاشقم که رونده است.
بحر رمل از 4 رکن فاعلاتن – ل - - کلا 8 رکن با چند زحاف در بیت می باشد. رمل بمعنای حصیر بافتن، رمال برابر حصیرباف، زحف یعنی دور شدن از هدف بوده؛ این بحر مورد علاقه شاعران کلاسیک و نو است. اخوان گوید: بحر رمل سالم نیمایی، زنجیره ی فاعلاتن هاست. ولی نیما ضمن حفظ این وزن، نه تنها آن را شکسته بلکه این زنجیره را به اقتضای بیان، کوتاه و بلندکرده است. لذت از این مفصل با فعال شدن شبکه شنوایی شقیقه ای، با عصب ربط به سامانه لیمبیک سرایت کردن؛ ایجاد خلسه در خواننده می کند. در ضمن خواننده از شجاعت نیما در به چالش کشیدن حافظ هم حظ می کند.
تخیل را در این سطر فروغ از شعر عصیان خدا می توان دید: برگ زرد ماه را از شاخه شبها جدا سازند. ماه جسمی کروی، بازتابنده نور خورشید به زمین، در 385 هزار کیلومتری بدور زمین میگردد. "برگ زرد" چند سانتی که در کون و فساد فصول پیدا-محو می شود را با ماه ربط دادن بخاطر رنگ آن دو، نقش تخیل را نشان می دهد. لذت از تخیل در شعر مانند لذت از داستانهای فیلمهای تخیلی-علمی می باشد. نمونه: آثار ژول ورن، عظیموف، لوکاس با جنگ فضایی، اودیسه فضا. لذت تخیل در شعر کوتاه مدت، چند دقیقه، است.
خلاقیت توان کاربرد تخیل، ایده های اصل در تولید یک اثر هنری است. لذت از خلاقیت یک هنرمند هیجان شگفتی به لذت بصری و سمعی افزوده می شوند. می توان با رایانه های تصویری بهنگام خواندن این مفصل، فعالیت مغز را رصد کرد. دید چه بخشهای از مغز فعال می شوند. شاملو زیباترین موجودات روی زمین را برای طعمه خشونت بکار می برد. او در قیاس ظرافت و خشونت، سطور زیر را دارد که نمونه خلاقیت شاعرانه اند:
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس..
شعر مانند نجوای دوستانه خواننده با فردی غایب، حاوی لذت مکالمه است. کلام شعری در مغز مخاطب بصورت نجوایی با ذهن و فکرش می نشیند. گفته شده کتاب دوست انسان است. یعنی او را از تنهایی درآورده؛ به قبیله اش وصل می کند. شاعرانی که به ضمیر فرهنگی قوم خود تصعید می کنند؛ احاد این قوم را از تنهایی در می آورند. نمونه اعلای این مفهوم مرشدان آثار فردوسی، نظامی، عطار در جمع مردم اند. اعجاز کلام را شامانها، آخوندها، اصحاب کلیسا، تبلیغات سیاسی، آگهیهای تجاری نشان می دهند که چه تاثیری کلام بر مخاطب دارد.
در شعر لذت از کلام شاعر هم مربوط به شبکه های زبان نیمکره های مغز چپ و راست می باشد. می توان کلام شاعران را به آرایه های ادبی تجزیه کرد؛ روند فهم و درونی کردن آنها را در مغز خواننده تبیین کرد. برای نمونه این بیت مولانا برای مهاجر و تبعیدی از زادگاهش به شهر غریب، نمونه لذت از زیبایی کلام است:
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جداییهای شکایت می کند.
دانش تخصصی هم در خواننده لذت بخش است؛ در سطح اجتماعی غرور ملی، احساسات میهنی، همدردی انسانی در خواننده بر می انگیزد. از دانش تخصصی شاید اینشتاین در ریاضیات و فیزیک نظری لذت فروان می برد. لذت او مانند دیدن فیلم، شنیدن موسیقی، رویت نقاشی می بود.
لذت اساطیر شاهنامه در فرهنگ ایرانی برای شاعر و مخاطب زیاد است. چنانکه در جهان مجازی فیسبوک، یوتیوب، جستجوگرها- اشاره به آثار فردوسی فراوانند. لذت از اثری تخصصی در رابطه با فعالیت مغز نیز باید بررسی شود. ولی می توان این لذت را بوفور دید: دنبال کردن افراد در دانش تخصصی تا پایان عمرشان. می توان دریافت که لذتی وافر برای آنها دربر دارد. تا جاییکه بسیاری عسرت و مریضی را پذیرا می شوند؛ ولی دست از تخصصشان برنمیدارند. چخوف یک نمونه است.
اخوان در شعر آخر شاهنامه واژه های چنگ، قانون، مهر، زرتشت، چار رکن، 7اقلیم، را در بافتار تاریخی-فرهنگی ایرانی بکار می برد. قانون ساز موسیقی و نیز نام مناسبات انسانها با دولت می باشد. این شعر مرثیه ایست غرا در شکست ملتی با غرور. او از واژه های اساطیری نام می برد که خواننده هم دانش آنها را دارد. او گفت:
اين شكسته چنگ بي قانون،
رام چنگ چنگي شوريده رنگ پير،
گاه گويي خواب مي بيند.
خويش را در بارگاه پر فروغ مهر
طرفه چشم انداز شاد و شاهد زرتشت،
يا پريزادي چمان سرمست
در چمنزاران پاك و روشن مهتاب مي بيند.
فروغ در سطر 1 مفصل زیر پیشبینی مرگ هر موجود زنده منجمله "من" را میکند. سطرهای 2 تا 4 فاکتهای منظره 3 فصل سال بدون محتوای تصریحی هیجانی اند. در این مفصل فروغ روایت می کند تا نشان بدهد. سطور 4گانه اجزای یک موقعیت اند که همدیگر را تکمیل می کنند تا یک کلیت را با قافیه واحد نشان دهند. در مجموع این مفصل تاثیر غمین روی خواننده می گذارد؛ یعنی انرژی فروکش می کند که متناسب با حالت افسردگی می باشد.
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهـاری روشن از امـواج نـور
در زمستـان غبـار آلـود و دور
یـا خزانی خالی از فریاد و شور.
بجز سطر 1 بقیه شرح عینی طبیعت غیرخود/ ناذهنی راوی با استعارات بصری "بهار روشن، زمستان غبار، خزان خالی" اند. پیوستگی 3فصل تلویحی است؛ ولی سکانس آنها نامرتب آمده؛ از بهار به زمستان به پاییز با حذف تابستان می رسد. ولی سطر 3 و 4 هر دو نبود سبزی درختان یا عدم حیات را القا می کنند. مرگ برگ در سکوت "خالی از فریاد" فضای ماتم، عاطفه منفی، را تداعی می کند.
این تصاویر هیجان/ ایموسیون خواننده را در راستای مراسم اجتماعی پس از نبود حیات، جهان ساکت، خالی از شیون و شور جهت می دهد. واژه "خالی" به عدم حیات، افول شور، سکوت آرامش، کاهش انرژی اشاره می کند. این تصاویر مانند سینمای ساکت آغاز سده 20م هیجان منفی و عدم حرکت را به خواننده ترابری می کنند. این مفصل رابطه انسان با طبیعت را بوسیله "من" در فصول سال تصویر می کند.
یاکوبسن 1960 گفت: کارکردی شاعرانه اصل تساوی از محور گزینش به محور ترکیب را فرافکند/ پروجکت کند. کیفیت هیجان نه در روایت بلکه در تصویر عاطفی است؛ این عاطفه کیفی در تمام شعر بعدها با مفصل آغازین فوق حاکم است. با فوران هیجان اطلاعات درهم می شود. هر سطر به بافتار کل شعر ربط داشته؛ ولی تصویر مرگ دلخراش نبوده؛ نوعی همدردی راوی با این پدیده را مانند آثار هدایت نشان می دهد. کاربرد شعر در فیلم، نمایش، مستند، ویدیو کلیپ- آنرا بصری می کند.
چگونه حسهای مطبوع این شعر منجر به عاطفه منفی می شوند؟ پاسخ این برمی گردد به پوست تن که مجموع ورودیها درد و لذت را برای لذت "درهم" می کند. سطل آب یخ بر سر ریختن، پریدن در استخر یخین زمستانی، سونای داغ و پرعرق، یا نوشیدن عرق تلخ، دیگر نمونه های ناخوشآیند ولی مطبوع می باشند.
باید گفت خیام، حافظ، فردوسی، سعدی، مولانا، نیما شاعران نابغه بوده اند. سزار لومبروسو در کتاب مردان نابغه 1891 صفات نبوغ را 6گونه دانسته: چپدستی، عدم قرابت جنسی، لکنت زبان، بلوغ زودرس، عصبی بودن، روانی بودن. او به ژان ژاک روسوو، اسحاق نیوتون، شوپنهاور، جاناتن سویفت، چارلز داروین، لورد بایرون، شارل بودلر، روبرت شومان استناد می کند. او عوامل وراثت، محیط، اقلیم را در نبوغ دخیل دانست. فرانسیس گالتون از بستگان چارلز داروین در کتاب ژنی وراثتی 1869 با بررسی 20 موسیقیدان خانواده باخ، 3 نویسنده برونته، دیگران- نشان داد که وراثت نقش مهمی در خلاقیت داشته؛ نیز طبیعت و تربیت در توسعه ژنی سهیم اند.
دکتر بیژن باران


2