آرایه های ادبی(لفظی ومعنوی) در قصاید انوری بنام یگانه مبدع بدایع کتاب هستی آرایه های ادبی(لفظی ومعنوی) در قصاید انوری دکتر رجب توحیدیان استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس قصیده اوّل در مدح ناصرالدین ابوالفتح 1-صبا به سبزه بیاراست دار دنیا را نمونه گشت جهان مرغزار عقبا را بیت دارای آرایه ادبی«حُسن ابتدا»یا«حسن مطلع»است،«آن است که بیت اول از نظم در سلاست ودرستی سبک وروشن بودن معنی وخالی بودن از حشو وسهولت الفاظ تمام بوده،در افاده معنی موقوف به ذکر شعر مابعد نباشد ومابین دومصراع مناسبت تامّه باشد.»(ابدع البدایع،صص221-220).انوری در جای دیگر گوید: گر دل ودست بحر وکان باشد دل ودست خدایگان باشد (دیوان،ص135) دار دنیا: تشبیه صریح است.// دنیی وعقبی:تضاد است. 2-نسیم باد در اعجاز زنده کردن خاک ببرد آب همه معجزات عیسی را بیت تلمیح است به داستان زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی که در قرآن نیزبدان اشاره شده است.//آب کسی یا چیزی را بردن:از رونق انداختن وبی اعتبار کردن(کنایه) // در بیت تشبیه مضمر بکار رفته است که پوشیده باد را درصفت جان بخشی به حضرت عیسی مانند کرده است.«تشبیه مضمریا اضمار آن است که سیاق کلام برای ادای مطلبی دیگر باشد ودر ضمن معلوم شود که متکلم قصد تشبیه نموده است وآن اگر به ذکر طرفین تشبیه باشد تشبیه اضمار گویند.»(ابدع البدایع،ص134).«تشبیه مضمرّ به معنی تشبیه پنهان است.در این تشبیه ظاهراً با ساختار تشبیهی مواجه نیستیم ولی مقصود گوینده تشبیه است.»(بیان ومعانی شمیسا،ص49).انوری گوید: گرتـــویی یــوسف زمانه چرا دل من ز انتظار در چاه است؟ (دیوان،ج2،ص560) که انوری پوشیده دل خود را به یوسف تشبیه کرده است. 3-بهار درّ وگهر می کشد به دامن ابر نثار موکب اردی بهشت واضحی را دامن ابر:اضافه استعاری است//بیت دارای آرایه تشخیص است که بهار را به انسانی تشبیه کرده است که قطرات گهر مانند باران را نثار موکب اردیبهشت می کند// موکب اردیبهشت:اضافه استعاری است که اردیبهشت را به پادشاهی تشبیه کرده است که دارای موکب وخدم وحشم است. 4-مــذکّران طیـــورند بر منــابر شاخ ز نیم شب متــرصد نشسته املـی را مذکّران طیور و منابر شاخ:تشبیه صریح است.// مذکّر ،منبر ، نشستن واملی:تناسب یا مراعات نظیر است. 5-چمن مگر سرطان شد که شاخ نسترنش طلوع داده به یک شب هزار شعری را بیت دارای صنعت «حُسن تعلیل»است،«آن است که برای صفتی یا مطلبی که در سخن آورده اند،علتی ذکر کنند که با آن مطلب مناسبت لطیف داشته باشد وبیشتر ادبا شرط کرده اند که این علّت ادعایی باشد نه حقیقی»(فنون بلاغت وصناعات ادبی،همایی،صص261-260).//شعری:استعاره از گلها وگیاهان است. 6-چه طعنهاست که اطفال شاخ می نزنند به گونه گونه بلاغــت بلوغ طوبی را اطفال شاخ:تشبیه صریح است.//صنعت تشخیص است.//طعنه زدن:کنایه ازسرزنش کردن.// صنعت غلوّ است.// بلاغت وبلوغ: جناس شبه اشتقاق است.«آن ایراد کلماتی باشد که از یک ماده نیستند،ولی در تلفظ با یکدیگر مشابهت دارند،بطوری که توهم اشتقاق در آن می شود.»(ابدع البدایع،ص63).انوری در جای دیگر گوید: قارون کند اندر دو نفس تیغ جهادت یک طایفه میراث خور ومرثیه خوان را (دیوان،ج1،ص12). 7-صبــا تعــرّض زلــف بنفشه کرد شبی بنفشه سر چــو در آورد این تمنّی را حدیث عارض گل در گرفت ولاله شنید به نفس نامیه برداشت این دو معنی را چو نفس نامیـه جمعی زلشگرش را دید که پشت پای زدند از گزاف تقوی را زبــان سوسن آزاد وچشم نــرگس را خــواص نطق و نظر داد بهر انهی را صنعت تشخیص است.//زلف بنفشه ، عارض گل ،زبان سوسن وچشم نرگس:اضافه استعاری است.//پشت پای بر چیزی زدن:کنایه از ترک گفتن وبی اعتبار دانستن است.//بیت چهارم،لفّ ونشر مرتب دارد:زبان سوسن آزاد با نطق وچشم نرگس با نظر ارتباط دارد. 8-چنار پنجه گشادست ونی کمر بسته است دعا وخدمت دستور وصدر دنیا را بیت دارای آرایه لفّ ونشر مرتب است:دعا مربوط است به چنار وخدمت مربوط است به نی.//حسن تخلص یا حسن مخلص است.«آن است که از تشبیب قصیده یا پیش درآمد مقاله ومقدمه وعظ وخطابه وسخن رانی به اصل مقصود خوب گریز بزنند.»(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص321).//کمر بستن: آماده خدمت شدن(کنایه). 9-زهی به تقویت دین نهــاده صد انگشت مآثــر ید بیضات دست موسی را به خاکپای تو صد بار بیش طعنه زدست سپهر تخت سلیمان وتاج کسری را صنعت غلوّدارد.«آن است که متکلم در وصف چیزی مبالغه کند به حدی که عقلاً وعادتاً محال باشد وآن مقبولست یا مردود.»(ابدع البدایع،ص280).//انگشت بر چیزی نهادن:کنایه از عیب وایراد گرفتن.//طعنه زدن:کنایه از سرزنش کردن.//بیت اول تلمیح دارد به داستان حضرت موسی.// آرایه تشخیص در هر دو بیت. 10-نموده عکس نگینت به چشم دشمن ملک چنانکه عکس زمـرّد نموده افعی را بیت دارای تشبیه مرکب به مرکب است.«آن است که اجزا وعناصر طرفین تشبیه خصوصاً«مشبّه به» بیش از یکی باشد.این تشبیه هنری تر وخیال انگیز تر از انواع مذکور است.زیرا هر چقدر اجزا وعناصر ارکان تشبیه بیشتر باشند،شبکه تصویری ونقاشی حاصل ازآن هنرمندانه تر خواهد بود.»(بلاغت فارسی(معانی وبیان)،دکتر احمد گلی،ص126). 11-زکنه رتبت تو قاصر است قوّت عقل بلی ز روز خبر نیست چشم اعمی را صنعت تمثیل است.«آن است که کلام حاوی ضرب المثلی باشد یا جنبه ضرب المثل داشته باشد.به عبارت دیگر ممکن است نویسنده یا شاعر،ضرب المثلی را در سخن خود به کار گیرد ویا کلام او بعداًضرب المثل شود.ساختار ارسال المثل بدین نحواست:دو جمله را (بدون ذکر ادات تشبیه)به یکدیگر مانند کنند ومشبّه به ضرب المثل باشد.در این صورت تشبیه مرکب(تشبیه تمثیل)ومضمرّ است وغرض از تشبیه تأکید مشبه است.»(نگاهی تازه به بدیع،شمیسا،ص81). 12-قصور عقل تصوّر کند جلالت تو؟ اساس طـــور تحمل کند تجلّی را؟ بیت تمثیلی است برای بیت قبلی.//دارای صنعت موازنه یا مماثله است.«منظور از صنعت موازنه یا مماثله،هماهنگ کردن دو یا چند جمله به وسیله تقابل اسجاع متوازن است.»(نگاهی تازه به بدیع،ص29).//مصراع دوم تلمیح دارد به تجلّی خداوندی در کوه طور ومتلاشی شدن آن. 13-روایــح کرمـت با ستیزه رویی طبع خواص نیشکرآرد مزاج کسنی را حرارت سخطت با گران رکابی سنگ ذبول کـاه دهد کوههای فربی را درهردو بیت آرایه غلوّ هست.// میان دوبیت آرایه موازنه ومماثله هست.//کاه وکوه:آرایه تضاد وجناس شبه اشتقاق است.// روایح وحرارت وکرم وسخط:تضاد وتقابل است.«تقابل یا مقابله نوی از صنعت مطابقه وتضاد است،به این قرار که همه یا اکثر کلمات دو قرینه از نظم ونثر را ضدّ یکدیگر بیاورند.»(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص275).سعدی گوید: بی تو گر در جنّتم ناخوش شراب سلسبیل با تو گر در دوزخم خـــرّم هوای زمهریر (کلیات،ص618) 14-دو مفتی اند که فتوی امر ونهی دهند قضا و رای تو مُلک مَلِک تعالی را بیت دارای آرایه تفسیر است.«آن است که متکلم در ضمن عبارت مطلبی آورد که بدون شرح وبیان ادراک آن نتوان نمود.پس از آن خود به شرح آن پرداخته،مطلب مقصود را روشن نماید.فرق آن با ایضاح روشن است،زیرا ایضاح رفع اشکال است.»(ابدع البدایع،ص157).//مفتی وفتوی: جناس اشتققاق است.//امر ونهی: تضاد است.//مُلک ومَلِک: جناس ناقص یا مُحرّف است.//لف ونشر مرتب نیز وجود دارد: امر با قضا ونهی با رای،مرتبط است. 15-تَبَارَکَ الله معیار رای عالی تو چه واجب است مقادیر امر شوری را بیت دارای آرایه اقتباس است.«اقتباس در اصل لغت به معنی پرتو نور وفروغ گرفتن است،چنانکه پاره ای از آتش را بگیرند وبا آن آتش دیگر بر افروزند،وبه این مناسبت فرا گرفتن علم وهنر وادب آموختن یکی را از دیگری «اقتباس» گویند.ودر اصطلاح ادب آن است که حدیثی یا آیتی از قرآن مجید یا بیت معروفی را بگیرند وچنان در نظم ونثر بیاورند که معلوم باشد اقتباس است نه سرقت وانتحال.»(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص383).نیم بیت مصراع اوّل مقتبس است از آیه 14سوره مومنون،ونیم بیت مصراع دوم مقتبس است از آیه36 سوره شوری. 16-وجود بی کف تو تنگ عیش بود چنان که اَمنُ وسَلوَت می خواند مَنُّ وسلوی را بیت دارای آرایه لفّ ونشر مرتب است.//جناس شبه اشتقاق:امن وسلوت ومَنُّ وسَلوی.//آرایه غلوّ هست 17-وجوه جود تو رایج فتاد اگرنه وجود به نیمه باز قضا می فـروخت اجـری را وجوه جود: تشبیه صریح.//جود و وجود: جناس زاید یا مذیّل.//وجوه،رایج،فروختن واجری: مراعات نظیر 18-زهی روایح جودت ز راه استعداد امیــد شرکت احیـا در فکنده موتی را روایح جود: تشبیه صریح.// موتی واحیا: تضاد.// صنعت غلوّ 19-طریق خدمت اگر نسپرند باکی نیست زمـــانه نیک شناسد طـریق اولی را آرایه تصدیر یا ردّ العجز علی الصدر است.//طریق خدمت سپردن: کنایه از خدمتگزاری است.//زمانه: مجازاً اهل زمانه به علاقه ذکر محل اراده حالّ است. 20-همیشه تا که به شمشیر وکلک نظم دهند به گاه خشم ورضا،خوف را وبشری را خوف وبشری وشمشیر وکلک: تضاد.// شمشیر،خشم وخوف: تناسب.//لفّ ونشر مرتب است قصیده دوم در مدح شاهزاده عماد الدین ا- ای داده به دست هجــر مارا خود رسم چنین بود شما را بر گوش نهاده ای سر زلـف وز گـــوشه دل نهاده ما را بردی دل وعشوه دادی ایجان پاداش جفــا بــود وفا را؟ دست هجر: اضافه استعاری است.//گوش وگوشه: جناس زاید یا مذیّل.// از گوشه دل نهادن: کنایه ازیاد بردن وفراموش کردن.//دل بردن: کنایه ازعاشق نمودن وجلب توجّه کردن است.//عشوه دادن: کنایه از فریفتن.// جفا و وفا: جناس اختلافی وتضاد است.// ای جان:حشو متوسط است .//بیت سوم دارای صنعت استتباع است،«استتباع به معنی چیزی در پی داشتن است ودراصطلاح ادب آن است که کسی را درمدح یا ذمّ چنان وصف کنند که درضمن یکی از اوصاف او،صفت ممدوح ومذموم دیگرش نیزیاد کرده شود.قسم اوّل را که متضمنّ مدح وستایش باشد،دراصطلاح بدیع«مدح موجّه» می گویند وکلمه موجّه به معنی دو رویه است.قسم دیگر را که در مورد مذمّت ونکوهش باشد، ذمّ موجّه نام بدهیم.»(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص324). بیت انوری از نوع «ذمّ موجّه» است. 2-آن روز که گنج حسن کردی این کنــج وثاق بی نــوا را گنج حسن: تشبیه صریح است.//مصراع دوم: استعاره از دل است.//بیت تلمیح دارد به حدیث قدسی:«لاَ يَسَعُنِي اَرضِي وَلاَ سَمَائِي وَيَسَعُنِي قَلبُ عَبدِيَ المؤمن». 3-در حجـــره وصل نا نشسته هجـــر آمد ودر بزد قضا را حجره وصل: تشبیه صریح است.// صنعت تشخیص است.// وصل وهجر: تضاد است. 4- جان گفت که کیست گفت بگشای بیگــانه مـــدار آشنـــا را آرایه مراجعه است که آن راسوال وجواب نیزگویند،آن است که متکلم آنچه واقع شده بین وی ودیگری یا بین دوکس دیگرازسوال وجواب به لفظی بلیغ واسلوبی لطیف بیان کند.(ابدع البدایع،ص314).//بیگانه وآشنا:تضاد. 5-شه زاده عماد دین که تیغش صد بــاره پذیره شد وغا را بیت دارای آرایه حسن تخلص یا حسن مخلص است.// صنعت هجا است،آن است که شاعر برای رعایت وزن درست برخی از کلمه ها را با هجا بخواند. مثال: شمس الدین را شمس دین بیاورد.که انوری عماد الدّین را عمادین ذکر کرده است.// پذیره کسی یا چیزی شدن: کنایه از به استقبال آن رفتن است.//آرایه تشخیص است. 6-گرد سپهش به حکم رد کرد از حجــــره دیده توتیــا را تشبیه مضمر: که پوشیده گردسپاه عماد الدّین را به توتیاتشبیه کرده است.//حجره دیده:تشبیه صریح.//آرایه غلوّ. 7-خاک قدمش به فخر بنشاند در گــوشه گــوش کیمیا را در این بیت نیز تشبیه مضمر است که شاعر پوشیده خاک قدم عماد الدّین را به کیمیا تشبیه کرده است.//گوش گوشه: جناس زاید یا مذیّل است.// مابین دو بیت آرایه موازنه یا مماثله هست.//در گوشه گوش نهادن چیزی: تنها نامی از آن بجا گذاشتن(کنایه).// ما بین دوبیت،آرایه «استتباع»(از نوع مدح موجّه) است. 8-ای کرده خجل نسیم خُلقت در ساحت بوستان صبــا را بیت دارای صنعت التفات از غایب به مخاطب است.//صنعت غلوّ است.// صنعت تشخیص که خُلق ممدوح وصبا همچون انسانی در نظر گرفته شده اند.//صنعت توشیح بکار رفته است.توشیح در نظرصاحب ابدع البدایع آن است که اوّل کلام دلالت کند بر لفظ آخر.فرق آن با ارصاد وتسهیم آن است که درارصاد وتسهیم ازاوایل کلام شناخته شودقافیه وماقبل آن ودر توشیح همان قافیه معلوم شود.(ابدع البدایع،ص189).انوری درهمین قصیده گوید: اینجـا ز صواب رای عالیت یک شغل نمی رود خطا را (دیوان،ج1،ص5) 9-طبع تو که ابر ازو کشد درّ یک تعبیه کرده صد سخا را دست تو که کوه او برد کان صد گنج نهـاده یک عطا را صنعت غلوّ است.// مابین دو بیت آرایه موازنه هست.//کوه ،کان وگنج: تناسب دارد.//در هر دو بیت صنعت توشیح هست.// صنعت استتباع(ازنوع مدح موجّه) میان هردوبیت. 10-در بــزم امل زبخشش تو محـــروم ندیده جز ریا را در رزم اجل ز کوشش تو زنهــار نخواست جز وبا را مابین مصراعهای اوّل آرایه ترصیع، ودر مصراعهای دوم آرایه موازنه هست.«ترصیع دراصطلاح بدیع آن است که در قرینه های نظم ونثر هرلفظی با قرینه خود در وزن یکی ودرحروف رویّ مطابق باشند.»(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص45).// مابین کلمات مصراع اوّل آرایه تقابل است.تقابل یا مقابله نوعی از صنعت مطابقه وتضاد است،به این قرارکه همه یا اکثرکلمات دو قرینه از نظم ونثر را ضدّ یکدیگر بیاورند.»(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص275).// هر دوبیت دارای صنعت مدح شبیه به ذمّ است. «در کتب بدیع آن را به عنوان «تأکید المدح بِما یُشبِهُ الذّم» تعریف کرده اند،به این قرار که:در اثنای مدح کلمه ای از قبیل حروف استثنا واستدراک(لیکن،ولی،امّا،جز،الّا،مگر...)بیاورند چنانکه شنونده توهّم کند که مقصود مذمّت وذکر یکی از اخلاق نا پسند ممدوح است،ولیکن در دنباله اش صفت پسندیده دیگر را ذکر کنند.»(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص304).صنعت مدح شبیه به ذمّ را می توان استتباع(از نوع مدح موجّه)نیز در نظر گرفت.//هردو بیت دارای آرایه استثنای منطقع است،«آن است که حکمی یا موردی را از حکمی یا موردی مستثنی کنند بدون این که ما بین آنها سنخیت ومناسبتی که لازمه استثنا است وجود نداشته باشد وبدین ترتیب استثنا عقلاً وعرفاً صحیح نباشد.این مورد نا شناخته بدیعی مورد توجه سعدی بوده است.»(نگاهی تازه به بدیع،ص96).سعدی گوید: کس از فتنه در فارس دیگر نشان نجــــوید مگر قامت مهــوشان (بوستان) 11-در عالم معدلت صبا یافت از عــــدل تو معتدل هوا را عالم معدلت: تشبیه صریح است.// معتدلت ومعتدل: جناس شبه اشتقاق است.// صبا،اعتدال وهوا: تناسب.// صنعت تشخیص: صبا انسانی دانسته شده است. 12-گه حسرت سر بود کله را گــــه فرقت تن بود قبا را صنعت موازنه.// سر و کلاه وتن وقبا: تناسب.//صنعت توشیح. 13-در دیده فتح جای سازی از کـــوری دشمنان لوا را بیت تعقید لفظی دارد.// از کوری دشمنان:حشو ملیح است.// دیده فتح:اضافه استعاری است.//فتح ولوا: تناسب 14- پیش تو زمین اگر نبوسد منکَـــر المی رسد فنـا را زمین بوسیدن: کنایه از تعظیم وتکریم کردن است.//صنعت غلوّ .//تشخیص:فنا انسانی پنداشته شده است. 15- عکس سپر سهیل شکلت از پـــای در آورد سُها را سهیل وسُها:تناسب وتضاد است.سهیل وسُها را شاعران از روی صنعت تضاد فراوان به کار برده اند.سهیل را به خاطرروشنی وسها را به خاطر نور اندک.// ازپای درآوردن:کنایه ازکشتن وازبین بردن است.// غلوّ وتشخیص است. 16- تا هیچ سبب بود ز ایمان در دیـــده مردمی حیا را اشاره دارد به حدیث نبوی:«اَلحَیَاءُ مِنَ الایمانِ» قصیده سوم در مدح وزیر 1-ای قاعده تازه زدست تو کرم را وی مرتبه نو زبنان تو قلم را حسن مطلع یا حسن ابتدا است هست.// موازنه .// تشخیص.// استتباع(از نوع مدح موجّه).// تناسب: دست وکرم وبنان وقلم.// ابداع: آن است که در یک بیت از شعر یا یک قرینه از نثر چندین نوع از بدیع درج نمایند.(ابدع البدایع،ص31). 2-از سحر بیان تو و ز اعجاز کف تست گر کار گذاری است قلم را وکرم را تناسب: بیان و قلم و کف وکرم.// لف ونشر مرتب است.// اقتباس: سحر بیان مقتبس است از حدیث نبوی:«اِنَّ مِنَ البَیَانِ لَسِحراً».// ردالقافیه:آن است که شاعر قافیه مصراع اوّل از قصیده وغزل را در پایان بیت دوم تکرار کنند.// صنعت ابداع.// غلوّ. 3-تقدیم تو جائیست که از پس روی آن افلاک عنــان بــاز کشیدند قَدَم را عنان باز کشیدن: کنایه از بازگردیدن وبرگشتن است.// پس روی وعنان باز کشیدن: تضاد.//تصدیر یا ردّالعجز علی الصدر.// تشخیص وغلوّ. 4- دین عرب وملک عجم از تو تمام است یارب چه کمالی توعرب را وعجم را؟ تجاهل العارف.// تصدیر یا ردّالعجز علی الصدر.// مصراع اوّل صنعت جمع است، «آن است که چند چیز را در یک صفت جمع کنند که آن را جامع گویند.»(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص281).سعدی گوید: همه آرام گرفتند وشب از نیمه گذشت وآنچه درخواب نشد چشم من وپروینست (کلیات،ص497) 5- اجرام فلک یک بیک اندر قلم آرند گرعرض دهد عارض جاه تو حشم را در قلم آمدن: کنایه از به حساب آمدن،ثبت شدن.//عارض جاه: تشبیه صریح.//عرض وعارض: جناس اشتقاق.// عرض وعارض وحشم: تناسب.// تشخیص: جاه انسان گونه دانسته شده است.// غلوّ. 6-بـــرجای عطــارد بنشاند قلم تو گر در سر منقار کشد جذر اَصَم را عطارد،قلم وجذر: تناسب.// تشخیص وغلوّ است. 7-ای در حرم جاه تو امنی که نیاید ازبویه آن خواب خوش آهوی حرم را تصدیر.//تشبیه صریح: حرم جاه.// غلوّ.// تناسب: حرم وآهو 8-آن صدر جهانی تو که در شارع تعظیم همـراه دوم گشت حدوث تو قِدَم را تشبیه صریح: شارع تعظیم.// غلوّ.// تناسب: شارع وهمراه.// دربیت صنعت تبادر هست،«آن است که واژه ای از کلام ، واژه دیگری را که با آن(تقریباً) همشکل یا هم صداست به ذهن متبادر کند. معمولاً واژه ای که به ذهن متبادر می شود با کلمه یا کلمات دیگری از کلام تناسب دارد( تبادر تناسب).» (نگاهی تازه به بدیع،ص106).از واژه «قِدَم»،واژه «قَدَم» نیز به ذهن متبادر می شود که با کلمات شارع وهمراه،تناسب دارد. 9- از بهر وجود تو که سرمایه اشیاست نشگفت که در خـانه نشانند عَدَم را در خانه نشاندن: کنایه از بر کنار کردن وبیکار ساختن.// تشخیص وغلوّهست. 10- با دایه عفو و سخطت خوی گرفتند چــون ناف بریدند شفا را و الم را تشبیه تسویه: عکس تشبیه جمع است؛ یعنی چند چیز را به یک چیز تشبیه کنند؛یعنی برای چند مشبه یک مشبٌّه به ذکر شود(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص237).انوری عفو و سخط ممدوح را به دایه ای تشبیه کرده است.// صنعت جمع: برای شفا والم یک صفت(یعنی خوی گرفتند) را ذکر کرده است.// تضاد: عفو و سخط و شفا والم.// لف ونشر مرتب.// اضافه استعاری: ناف شفا والم.// تناسب: دایه وناف. 11- تا خاک کف پای تو را نقش نبستند اسبـــاب تبِ لرزه ندادند قسم را تعقید معنوی دارد،«آن است که خفای معنی مقصود به جهت امر لفظی نیست بلکه به جهت بُعد معنی از ذهن است؛ یعنی آنچه از لفظ فهمیده می شود،از لوازم بعیده معنی مراد است،پس ادراک ان محتاج به وسایط عدیده باشد.»(ابدع البدایع،ص25). انوری در همین قصیده گوید: برجــای عطــارد بنشاند قلم تو گر در سر منقار کشد جذر اصم را در بزمگهت چهره به عیّوق نموده نــاهید فلک شعبده مثلث و بم را مثلث وبم از اوتار خمسه عود است که گفته اند: پنــــج تارند متحـــد بــا هم حــاد و زیر ولسان ومثــلث وبم (همان،26) 12- انصاف بده تا در انصاف تو باز است غمخوارتراز گرگ، شبان نیست غنم را اضافه استعاری : درِ انصاف.// تشبیه صریح : شبان گرگ.// تناسب: گرگ، شبان و غنم.// غلوّ. در جای دیگر گوید: عدل تو چنان کرد که از گرگ امین تر در حفظ رمه یار دگر نیست شبان را (دیوان،ص11). 13-برتر نکشد قدر ترا دست وزارت افزون نکند سعی شَمَر ساحت یم را تشبیه تمثیل(اسلوب معادله) است، که شاعر برای سخن وادعای ذهنی وعقلی خود که اغلب در مصراع اوّل بیان می شود، درمصراع دوم ،دلیلی از عینیّات ومحسوسات ذکر می کند. پس تشبیه از نوع معقول به محسوس است.// اضافه استعاری:دست وزارت.// لفّ ونشر نامرتب(مشوّش).// تضاد: شَمَر ویَم. 14- از حاصل گیتی چو تویی را چه تمتّع از خاتم خضرا چه شرف خنصر جم را تشبیه تمثیل.// لفّ ونشر مرتب است 15-دودی که سر از مطبخ جود تو برآرد آمـــاده تــر از ابــر بود زادن نم را تشبیه صریح:مطبخ جود.// غلوّ.// سر برآوردن از جایی: کنایه از خود را نشان دادن است. 16-آنجـا که در آید به نـوا بلبل بزمت جـــز جغـد زیارت نکند باغ ارم را تناسب یا مراعات نظیر: نوا، بلبل،بزم و ارم .// تضاد: بلبل وجغد.// غلوّ.// بیت دارای صنعت تغایر یا هنجار شکنی ومخالف خوانی است،«منظور ازصنعت وآرايه «تغاير يا مغايره»(تحسين ما يُستَقبَح)و(تقبيح ما يُستَحسَن)،آن است كه متكلم بروجه لطيفي مدح كند،آنچه را كه نزد عموم نكوهيده است وقدح كند آنچه را كه در نزد ديگران ستوده است.( ابدع البدایع،ص 154).درعرف و در زبان شعرای ادب فارسی، جایگاه جغد ویرانه بوده ومظهر شومی دانسته شده است،امّا انوری برخلاف عرف وهنجار ادبی عمل کرده وجغد را از ویرانه به باغ ارم کشانده است تا اینکه از نوای بلبل بزم ممدوح برخوردار گردد. 17-در نعره خناق آرد و در جلوه تشنّج گر بأس تو یاری ندهد کوس وعلم را لفّ و نشر مرتب است .// تناسب: نعره ،جلوه،کوس وعلم. 18-خصم ار به کمـــال تــو تشبّه نکند به تا می چکند بازوی بی دست علم را؟ تشبیه تمثیل است .// لفّ ونشر مرتب.// 19-بختت نه سمینی است که می کم کند اقبال گر نیل کشد دشمن بد بخت وَرَم را بیت تلمیح است به این که بر پیشانی ورخساره اطفال فربه که در نظر مردم خوش آیند ومردم را رغبت به دیدن ایشان باشد،بواسطه دفع چشم زخم نیل کشند.(شرح لغات ومشکلات دیوان انوری،ص42).// نیل در کشیدن: کنایه از مصون داشتن از چشم زخم.رسم این بوده است که به صورتهای زیبا نیل(رنگ سیاه) می کشیدند تا از چشم زخم مصون ماند.(فرهنگنامه کنایه،دکتر منصور میرزانیا،ص790). 20- بد خــواه تو در سکنه این تخته خاکی صفریست که بیشی ندهد هیچ رقم را تشبیه مرکب به مرکب.// تناسب: تخته خاکی(تخته محاسبان، وآن تخته ای است که محاسبان خاک بر آن گذارند وبه میل آهنین حساب برآن نویسند وآن را تخت حاسبان وتخت میل نیز گویند) وصفر ورقم. 21- سبّابه بقراط قضا یک حرکت یافت شریــان عدوی تو و شریان بَقَـم را اضافه استعاری: سَبّابه قضا.// تشبیه صریح: بقراط قضا.// تشخیص وغلوّ. 22-جمره است مگر خصم تو زیرا که نپاید درهیچ عمل منصب او بیش سه دم را حسن تعلیل است. 23- تا خاک ز آمد شد هر کاین وفاسد پــرداخته و پر نکند پشت وشکم را تشخیص.// لفّ ونشر مرتب.// تضاد: آمدن و رفتن ،کاین و فاسد، پرداخته و پر.// مجاز: خاک مجازاً زمین به علاقه جنسیت.// واج آرایی در حرف «پ». 24- در بارگهت شیوه حجّاب گرفته بهــرام فلک نظم حواشی وخدم را در بزمگهت چهره به عیّوق نموده ناهیــــد فلک شعبده مثلث وبم را مابین دوبیت صنعت موازنه یا مماثله هست.// صنعت توجیه هست،«آن است که متکلم چند لفظ از کلام خود را متوجّه نماید به اشیاء متناسبه از قبیل: اسماء طبقه ای از مردم که راجع به تاریخ است یا به سوی اصطلاحات یکی از علوم یا سایر اسامی والفاظ که با یکدیگر متلایم باشند.»(ابدع البدایع،ص181).توجیه در این معنی به تناسب(مراعات نظیر) نزدیک است وبهتر است که جزو آن شمرده شود.(همان،ص433). تناسب: میان بهرام و حواشی وخدم، وناهید ومَثلَث وبَم. قصیده چهارم در مدح امیر سید مجدالدین ابوطالب 1-زآن پس که قضا شکل دگر کرد جهان را وز خاک برون برد قدر امن وامان را حسن مطلع دارد.// تشخیص دارد.// تضاد: قضا وقدر. 2- در بلخ چـــه پیری و جوانی بهم افتاد اسبـاب فراغت به هم افتاد جهان را؟ تضاد: پیری وجوانی.// ردّ القافیه: یعنی تکرار قافیه مصراع اوّل در پایان بیت دوم.//تجاهل العارف. 3- چون بخت جوان وخرد پیر گشادند بــر منفعت خلق درِدست وزبان را پیوسته ثنا گفت فلک همّت این را همواره دعا گفت مَلَک دولت آن را این مزرعه تخم سخا کرد زمین را وآن دفتـــر آیات ثنا کرد زمان را بیت اول دارای صنعت لفّ و نشر مرتب است.// مصراع اول صنعت جمع است : آن است که چند چیز را در یک صفت جمع کنند و آن را جامع گویند.(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص281).// مصراع دوم بیت اول آرایه تفریق است: آن است که میان چند چیز جدایی افکنند(همان،ص282).// بیت دوم وسوم آرایه تقسیم دارد: آرایه تقسیم مثل لفّ ونشر است با این تفاوت که در لفّ و نشر معین نمی شود که کدام یک از امور لفّ به کدام یک از امور نشر مربوط است، امّا در تقسیم آن را معیّن می کنند....صنعت تقسیم نیز مانند لفّ و نشر، به دو قسم مرتّب و مشوّش ، تقسیم می شود.(همان،282). انوری در این سه بیت جمع ،تفریق وتقسیم را با هم آورده است.تقسیم انوری از نوع مرتب است: این ، در ابیات دوم وسوم مربوط است به بخت جوان ، و آن، مربوط است به خرد پیر.// بیت دوم دارای صنعت ترصیع است که کلمات دو مصراع در وزن و حروف رویّ یکسانند.// بیت سوم دارای آرایه تشبیه است : زمین به مزرعه ای و زمان به دفتری تشبیه شده است.// میان زمین و زمان: جناس شبه اشتقاق است. 4-نزد تو اگر صورت این حال نهان است بر رأی تو پیدا کنــم این راز نهان را صنعت تصدیر یا ردّالعجز علی الصدر.// آرایه ارصاد وتسهیم: آن است که قبل از کلمه آخر از نظم یا نثر چیزی آورند که بر آن(کلمه آخر) دلالت کند.(ابدع البدایع،ص44).// تضاد: پیدا ونهان. 5- بو طالب نعمه چو شهاب زکی از جود یک چند کم آورد چه دریا وچه کان را غلوّ است.// صنعت هجا: آن است که شاعر برای رعایت وزن درست برخی از کلمه ها را با هجا بخواند. انوری بجای ابوطالب،بوطالب وبه جای شهاب الدین زکی،شهاب زکی آورده است. 6-چون دست حوادث درِاین هر دو فروبست در بست جهان باز ز امساک میان را دست حوادث: اضافه استعاری است.// میان بستن یا کمر بستن: کنایه از آماده شدن برای کاری.// تشخیص: جهان به مانند انسانی در نظر گرفته شده است. 7-آن بود که بحر کرمش زود بر انگیخت از لجّه کف ابر چو دریای روان را بحرکرم: تشبیه صریح.// لجّه کف: اضافه استعاری است.کف ممدوح را به دریایی مانند کرده که دارای لجّه است.// غلوّ.// بحر،کف،لجّه وابر: تناسب است. 8-تا بر دهن خشک جهان نایژه بگشاد وز بیـــخ بزد شعله نار حــدثان را دهان جهان ونایژه جهان: اضافه استعاری است.// نار حدثان: تشبیه صریح.// غلوّ. 9-بختی است جوان اهل جهان را به حقیقت یارب تو نگه دار مراین بخت جوان را بیت دارای صنعت تضمین المزدوج=ازدواج=اعنات القرینه است،«آن است که در اثنای جمله نثر یا نظم،کلماتی را پیوسته یا نزدیک به هم بیاورند که در حرف رویّ موافق باشند.»(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص47). جوان وجهان: تضمین المزدوج است.// تصدیر.// یارب: حشو متوسط. قصیده پنجم در مدح عماد الدین فیروزشاه 1-باز این چه جوانی وجمال است جهان را وین حال که نو گشت زمین را وزمان را حسن مطلع یاحسن ابتدا.//تجاهل العارف.// واج آرایی درحروف: ج،نون،الف.// زمین وزمان:جناس شبه اشتقاق. 2-مقدار شب از روز فزون بودبدل شد ناقص همه این را شد وزاید همه آن را صنعت جمع در مصراع اول بیت.// صنعت تقسیم مرتّب در مصراع دوم.// تضاد: ناقص و زاید. 3-هم جمره بر آورد فرو برده نفس را هم فاختــه بگشاد فــروبسته زبان را تعقید معنوی است(رجوع شود به ابدع البدایع،ص26-25).// صنعت موازنه.// تناسب: جمره(بلبل)،فاخته. 4-در باغ چمن ضامن گل گشت زبلبل آن روز که آوازه فــکندند خـزان را تشخیص: چمن به انسانی تشبیه شده است که ضامن گل شده است.//آوازه کسی یا چیزی را افکندن: کنایه از معروف شدن است.// تناسب: باغ،چمن،بلبل،خزان. 5-اکنون چمن باغ گرفتار تقاضاست آری بَــدَل خصم بگیـرند ضمان را مصراع دوم ضرب المثل است.آن است که عبارت نظم یا نثر را به جمله ای که مَثَل یا شبیه مثل ومتضمّن مطلبی حکیمانه باشد بیارایند.(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص299).// تشخیص است. 6-بلبل زنوا هیچ همی کم نزند دم زآن حال همی کم نشود سرو نَوان را نوا ونَوان: جناس زاید یا مذیّل است.// بلبل ونوا و سرو: تناسب.// تشخیص در مصراع دوم. 7-آهو به سر سبزه مگر نافه بینداخت کزخاک چمن آب بشد عنبر و بان را حسن تعلیل است.// تشبیه تفضیل:آن است که نخست تشبیه کنند وپس از فراغت از تشبیه،مشبّه را بر مشبَّهٌ به تفضیل وترجیح دهند.(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص236).// آب شدن(رفتن): از رونق واعتبار افتادن(کنایه).// نافه: مجازاً مُشک است به علاقه ذکر ظرف و اراده مظروف. 8- گر خام نبست است صبا رنگ ریاحین از گرد چرا رنگ دهد آب روان را ؟ حُسن تعلیل است.// صنعت تشخیص: باد صبا همچون رنگرزی دانسته شده است.// ریاحین: مجازاً گلها وگیاهان رنگارنگ و خوشبو است. 9- خوش خوش ز نظر گشت نهان راز دل ابر تا خاک همی عرضه دهد راز نهان را تصدیر یا ردّ العجز علی الصدر.// راز دل ابر: استعاره از قطرات باران.// راز نهان خاک: استعاره از گلهاو گیاهان است.// عرضه دادن: کنایه از نشان دادن ودر معرض تماشا گذاشتن است.// صنعت توشیح. 10- همچون ثمر بید کند نام ونشان گم در سایه او روز کنون نام ونشان را نام ونشان گم کردن: مجازاً ناپدید شدن.// تصدیر.// جمله «نام ونشان را» در بیت دوم، صنعت تذییل است،آن است که متکلم پس از کلام تامّ،جمله ای در ذیل سخن بیاورد برای تحقیق وتأکید کلام سابق،اما اگر درآن نقصانی بود که به آن جمله کمال یابد،صنعت تکمیل ست.(ابدع البدایع،ص116). استاد شهیدی در توضیح این بیت می نویسند:«تکرار نام ونشان در هر دو بیت،عجیب می نماید.مسلماً فاعل فعل(کند) را باید روز گرفت بنا براین جمله قبل از کلمه (کنون) تمام است و(نام ونشان را) زاید به نظر می رسد و لزوم آن جز با تکلّف واضمار درست نیست،مگر آنکه(را) حرف تعلیل فرض شود وبیت را چنین معنی کنیم( روز نام ونشان را گم می کندبرای اینکه نام ونشان یابد.»(شرح لغات ومشکلات دیوان انوری،ص53). 11- بادام دو مغز است کُه از خنجر الماس نا داده لبش بوسه سراپای فسان را تشبیه مرکب به مرکب است.// خنجر الماس: استعاره از شعاع آفتاب است.// بوس دادن لب به چیزی: کنایه از ساییدن بدان.// فسان والماس: تناسب. 12- ژاله سپر برف ببرد از کَتَف کوه چون رستم نیسان بخم آورد کمان را سپر برف و رستم نیسان: تشبیه صریح.// کَتَف کوه: اضافه استعاری.// سپر ،کمان ورستم: تناسب. 13- کُه بیضه کافور زیان کرد وگهر سود بینی که چه سود است مرین مایه زیان را؟ بیضه کافور استعاره از برف است.// گهر: استعاره از قطرات باران است.// تضاد: سود وزیان.// تشخیص: کوه همچون انسانی دانسته شده که سود و زیان کرده است. 14-گـــر نایـــژه ابر نشد پاک بریده چون هیـــچ عنان باز نپیچد سَیَلان را؟ حسن تعلیل است.// نایژه ابر: اضافه استعاری.// عنان پیچیدن =تافتن عنان مَرکَب: مجازاً متوقف شدن وباز گرداندن است. 15- ور ابر نه در دایگی طفل شکوفه است یازان سوی ابر از چه گشادست زبان را؟ حسن تعلیل.// دایه ابر وطفل شکوفه: تشبیه صریح.// دایه ،طفل و دهان: مراعات نظیر وتناسب. 16-ور لاله نورُسته نه افروخته شمعیست روشن ز چه دارد همه اطراف مکان را؟ حسن تعلیل.// تشبیه از نوع مفرد مقیّد به مفردمقیّد است. 17-نی رمح بهار است که در معرکه کردست کز خون دل دشمن شه لعل، سنان را صنعت رجوع هست: آن است که گوینده رجوع به سخن سابق خود کند و آن را به مناسبت(به شرط ایجاد مضمونی نو) ردّ یا حک واصلاح کند.(نگاهی تازه به بدیع،ص96).// حسن تخلص یا حسن مخلص است.// رمح بهار: اضافه استعاری است.// رمح،خون،معرکه،دشمن وسنان: مراعات نظیر. 18-پیروز شه عادل منصور معظّم کز عدل بنا کرد دگر باره جهان را صنعت تنسق الصفات است: آن است که برای یک اسم یا یک چیز صفات متوالی را ذکر کنند.// صنعت اتّساع است: منظور از صنعت وآرایه اتّساع آن است که متکلم سخنی گوید منظوم ومنثور که باب تأویل آن را وسعتی باشد ومعانی عدیده در آن راه یابد که با هر یک مناسب ومستحسن باشد.مقصود آن است که بار دیگر جهان را از عدل بنا کرد یا از عدل باره وحصاری به گرد جهان کشید.(ابدع البدایع،ص33). 19- شاهی که چو کردند قِران بِیلَک ودستش البته کمان خم ندهد حکم قِران را صنعت جمع در مصراع اوّل است.// جناس تام: قِران در مصراع اوّل در معنی لغوی است وقِران در مصراع دوم در معنی نجومی است.//مابین کمان وقِران در مصراع دوم: ایهام تناسب است:آن است که الفاظ جمله در آن معنی که مراد گوینده است با یکدیگر متناسب نباشد ،امّا در معنی دیگر متناسب باشد.(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص272). 20-تیغش به فلک باز دهد طالع بد را حکمش به عمل باز برد عامل جان را موازنه یا مماثله هست.// تناسب است: تیغ،حکم، عمل وعامل.// عامل جان: تشبیه صریح.// صنعت استتباع( از نوع مدح موجّه) است،آن است که کسی را در مدح وذمّ چنان وصف کنند که در ضمن یکی از اوصاف او صفت ممدوح ومذموم دیگرش نیز یاد کرده شود. 21-گر باره کشد راعی حزمش نبود راه جــز خارج او نیــز نزول حدثان را ور پرّه زند لشکر عزمش نبود تک جز داخــل او نیـز ردیف سرطان را آرایه موازنه ومماثله مابین هردوبیت.// بیت دوم صنعت اِرداف دارد:آن است که از لفظی در ادای مقصود عدول نمایند به لفظی دیگر که در حاصل مطلب مرادف او باشد.ردیف سرطان در شعر انوری ،مراد اَسَد است.(ابدع البدایع،ص39).// راعی حزم و لشکر عزم: تشبیه صریح.// هردو بیت صنعت تشخیص دارد. 22- گر صور چو عقرب نشدی ناقص وبی چشم در قبضه شمشیر نشانــدی دَبَران را بیت دارای آرایه توجیه یا مراعات نظیر است.// غلوّ. 23-ای مُلــک ستانی که بجــز مُلک سپاری با تو ندهد فایده یک ملک ستان را تصدیر.// توشیح: آن است که اوّل کلام دلالت کند بر لفظ آخرآن. وفرق ان با ارصاد وتسهیم آن است که در تسهیم از اوایل کلام شناخته می شود قافیه وماقبل آن ودر توشیح همان قافیه معلوم می شود.(ابدع البدایع،ص189).// تضاد: ملک سپار وملک ستان. 24-تو قرص سپهری وبخواند به همین نام خبّـاز گه جلوه گری هیئت نان را حسن تعلیل.// قرص سپهر:استعاره ازماه یاآفتاب است.نظیر قرص گرم وسرد.//قرص،خبّاز ونان: تناسب.//صنعت مذهب کلامی است:آن است که سخن را با دلیل وبرهان عقلی یا خطابی وذکر امور مسلّم غیر قابل انکار چنان ثابت کنند که موجب تصدیق شنونده گردد.(فنون بلاغت وصناعات ادبی،ص308). 25-جز عرصه بزم گهرآگین تو گردون هم خوشه کجا یافت ره کاهکشان را؟ جزتشنگی خنجرخونخوار تو گیتی هم کاسه کجا دید فنـای عطشان را؟ صنعت موازنه یا مماثله.// صنعت مقابله یا تقابل است: نوعی از آرایه مطابقه وتضاد است،به این قرار که همه یا اثر کلمات دو قرینه نظم یا نثر را ضدّ یکدیگر بیاورند.//تناسب: گردون، خوشه وکاهکشان.// ایهام تناسب: خوشه و کاهکشان.//
|