شعرناب

طنز و مفهوم غربت در گلستان سعدی!


حتما شده که به سفری رفته باشید و در آنجا چیزی دیده باشید و برایتان جالب توجه بوده باشد و وقتی که آن را با محلی‌ها در میان گذاشته اید، تعجب کرده‌اند از این که شما متعجب شده اید. هم طنز و هم مسئله غربت در گلستان از این دست است. دو مفهومی که هر کدام به دلیلی جداگانه از دل ِ گلستان بیرون کشیده شده‌اند.
ایرج پزشکزاد، نویسنده و طنزپرداز، کتابی دارد به نام "طنز فاخر سعدی" که در آن توضیح داده چطور از قرن‌ها پیش، غربی‌ها (مثلا باربیه دومنار، شرق شناس فرانسوی) در گلستان سعدی طنز دیده‌اند و چطور از چشم ما دور مانده است.
آقای پزشکزاد در کتابش مثال‌هایی از طنز فرنگی آورده و نشان داده که چطور بین آن آثار و گلستان سعدی، شباهت وجود دارد و اینکه این شباهت همان طنز است.
در عین حال، آقای پزشکزاد در کتاب "طنز فاخر سعدی" که نشر شهاب آن را منتشر کرده، روشن می‌کند که طنز با هزل و هجو فرق دارد و با خواندنش، بنا نیست شما به قهقهه بیافتید.
محمود فرجامی، طنزپژوه و طنزپرداز، آن مشخصه را این طور برایمان باز می‌کند: "غیر مستقیم بودن نصایح و انتقادات اجتماعی سعدی است که طنز گفته می‌شود."
او همچنین، توجه ما را به این نکته جلب می‌کند که سعدی این نقدها را در یک دوره زمانی خاص مطرح می‌کند که گرچه فضا برای بیان ِ غیرمستقیم باز بوده اما خب خیلی از انتقادات را هم نمی‌شده به روشنی بیان کرد.
مثلا در بلندترین حکایت گلستان – یعنی جدال سعدی با مدعی- سعدی در مجادله با فردی دیگر، نقدهایی اساسی به توانگران ِ آن زمان مطرح می‌کند. خودش که راوی داستان است، طرف ِ توانگران را می‌گیرد و فرد مقابل تا می‌تواند از توانگران بد می‌گوید.
مهدی جامی، نویسنده، می‌گوید: "یعنی از همان منظر طنز از یک گروه دفاع می‌کند که توانگران باشند و از همان منظر از اینها به شدت انتقاد می‌کند. ولی طوری هم انتقاد می‌کند که اگر جز توانگران هستید به شما بر نخورد."
محمود فرجامی می‌گوید حتی دقت در اندازه صحبتی که دو طرف می‌کنند هم به ما نشان می‌دهد که سعدی بیشتر به "مدعی" (منتقد توانگران) اجازه داده تا حرف بزند و ترفند طنز او هم همین است.
بگذریم از اینکه مجادله به صورت کلامی آغاز می‌شود و بعد به ناسزا و درگیری هم می‌رسد و در آخر جماعتی پشت سر این دو تا منزل قاضی می‌روند. خود این صحنه به‌اندازه کافی خنده آور است که عده‌ای سر اینکه فقرا بهترند یا ثروتمندان دعوا کرده پیش قاضی می‌روند.
محمود فرجامی می‌گوید، سعدی بنایی را در ادبیات فارسی گذاشته که شاعران و نویسندگان ِ پس از او وامدارش هستند. حتی "در زمینه طنز هم عبید زاکانی به طور مستقیم تحت تاثیر سعدی بوده". عبید زاکانی، شاعری بوده که به آثار طنز، هجو و هزلش شناخته شده است.
خط سعدی و شیوه طنزش را محمود فرجامی در کارهای ایرج پزشکزاد هم می بیند. مثلا در رمان "دایی جان ناپلئون". آقای فرجامی می‌گوید که برخلاف انتظار، "می‌بینیم که دو شخصیت منفی و شخصیت ساده دل داستان مثل آقا جان و مش قاسم هستند که حرف‌های اصلی را می‌زنند."
برای مثال هم به آن بخش از رمان اشاره می‌کند که دزدی به خانه "دایی جان" زده و او از ترس زیر تخت پنهان می‌شود. در آنجا شخصیت "آقا جان" برای کمک آمده است و "دایی جان" او را به شدت می‌راند، آقا جان به طعنه می‌گوید که از اول تقصیر خودش بوده که برای نجات "قهرمان جنگ کازرون" که از ترس دزد در حال سکته است، خواب را به خود حرام کرده.
محمود فرجامی می‌گوید که کنایه نویسنده در این قسمت، با توجه به قرائن موجود در کل داستان، می‌تواند "طعنه‌ای به رضا شاه باشد که علی رغم ادعاهای فراوان تقریبا بدون هیچ مقاومتی از سوی ارتش، ایران به نیروهای متفقین واگذار شد."
نقیضه‌ای بر گلستان
در صورت و شکل هم گلستان، الهام بخش ِ طنزپردازان شده است. پدرام ابراهیمی، کتابی دارد به نام "نئو گلستان" که نشر چشمه آن را منتشر کرده است و در آن قصه‌های امروزی را در قالب حکایت‌های گلستان قرار داده است.
نویسنده در این کتاب حکایت‌هایی از گلستان را انتخاب کرده و مشاهدات سیاسی و اجتماعی خود را در قالب آن قرار داده و با اضافه کردن ِ کلمه‌ها و عبارت‌های امروزی، حکایت‌هایی نوشته که تناقض زبانی آن خنده آور است.
این تکه از یکی از حکایت‌های نئو گلستان را بخوانید: "دو امیرزاده در مصر بودند یکی از طریق مدرسه علم خود زیادت کردی و دیگری از راه دلالی مال‌ها بیندوختی. عاقبت الامر آن یکی نخبه علمی گشت و این عزیز مصر." حکایت به این چهار مصرع ختم می‌شود که: "چو عمرت در پی دانش نهادی / در تنگی به روی خود گشادیدو صد فاضل اگر در بستر افتند / بدون زر کسی دارو ندادی"
'حدیث غربت سعدی'
به جز طنز، یکی دیگر از راه‌های سعدی برای دور کردن بلا از خودش به خاطر نقدهایش، این بود که داستان‌ها را به زمان گذشته، یا شهر و کشوری دیگر نسبت می‌داد. سعدی سفر کرده بود و این ادعاها از او پذیرفته شده بود.
مهدی جامی درباره سفر در گلستان می‌گوید نشانه‌های سفر در تمام گلستان پراکنده است و کتاب، "حاصل تجربه‌های او در جهان دیدن و جهان گشتن است." به همین دلیل او نتیجه می‌گیرد که "سفر، ژرف ساخت گلستان است."
رضا فرخفال، نویسنده و مدرس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه کلرادو، مقاله‌ای دارد که در آن سفرهای سعدی را به نوعی مهاجرت تشبیه می‌کند. مقاله، "حدیث غربت سعدی" نام دارد و در کتابی به همین نام، همراه با مقاله‌هایی دیگر در نشر مرکز چاپ شده است.
در این کتاب، آقای فرخفال که خود مهاجر است، اول نشان داده که چرا به گمان او سعدی راه غربت را پیش گرفته است. از دوره و زمانه سعدی نوشته و اینکه شرایط سیاسی و اجتماعی آن زمان، سبب شده که سعدی از وطن خود برود. وطن سعدی، شیراز است و با استناد به اشعار سعدی، نویسنده نشان می‌دهد که چطور دلتنگی سعدی برای شیراز و زبان فارسی از کارهایش قابل استناد است. مثلا این دو بیت که دلتنگی او برای شیراز را نشان می‌دهد: ای باد بهار عنبرین بوی/ در پای لطافت تو میرمچون می‌گذری به خاک شیراز / گو من به فلان زمین اسیرم
و این بیت که نشانگر شوق او برای بازگشت به سرزمینی است که در آن به زبان مادریش سخن می‌گویند: خاک شیراز همه گل خوش‌بوی دهد / لاجرم بلبل خوش‌گوی دگر باز آمد
در مقاله، نویسنده به بررسی یکی از حکایت‌های بلند سعدی در گلستان پرداخته. حکایتی که در آن شرح سفر پسری مشتزن (قوی) بیان شده است. داستان حکایت به صورت خلاصه به این قرار است که پسر، از مشقت روزگار تصمیم می‌گیرد که راهی دیاری دیگر شود تا بلکه اوضاع اقتصادیش بهتر شود. در راه همه جور بلایی بر سرش می‌بارد. سرانجام وقتی که دیگر توانی در بدن نداشته، شاهزاده‌ای او را می‌یابد و پولی به او می‌دهد و او را به خانه پس می‌فرستد.
پدر که داستان ِ درماندگی پسر را می‌شنود او را ملامت می‌کند که باید به حرف پدر گوش می‌کرد و نمی‌رفت و پسر می‌گوید که رفتنش سبب خیر شد و با دست پر بازگشت.
پایان حکایت به صورت باز تمام می‌شود و سعدی در آخر کفه ترازو را به سمت یکی از دو پیشنهاد مطرح شده بالا یا پایین نمی‌برد. نظر خود سعدی در این بین ناگفته می‌ماند.
رضا فرخفال، می‌گوید برای پاسخ به اینکه چرا سعدی از حکایتش نتیجه نمی‌گیرد دو نظریه دارد: اول اینکه، سعدی اگر طرف پدر را می‌گرفته، تجربیات سفر خودش زیر سوال می‌رفته و دیگر اینکه اگر طرف پسر را می‌گرفته، اعتقادات فکری خودش زیر سوال می‌رفته. اینکه معتقد بوده هرچه پیش آید، به خاطر سرنوشت بوده است.
اما نظریه دوم این است که "سعدی درواقع هر دو رویکرد را مطرح می‌کند و قضاوت را به خواننده می‌گذارد." اگر این را بپذیریم آن وقت به قول آقای فرخفال با نمونه‌ای از ظرافت‌ها و نوآوری‌های سعدی است و می‌توانیم بگوییم که سعدی رویکردی مدرن داشته است. یعنی همین که نویسنده، تا قدر امکان از متن دور شود و نتیجه را به مخاطب واگذار کند.
گلستان سعدی از این ظرافت‌ها کم ندارد. فقط می‌ماند کشف آنها که به عهده هر خواننده‌ای است.
ایتالو کالوینو در مقدمه کتاب "چرا باید کلاسیک‌ها را خواند" که نشر قطره آن را با ترجمه آزیتا همپارتیان منتشر کرده، توصیه می‌کند به جای خواندن آثاری درباره یک اثر کلاسیک، خود آن را بخوانید. کالوینو می‌نویسد: "در مدرسه و دانشگاه باید فهمانده شود که هر کتابی که از کتاب دیگر سخن می‌گوید، بیش از خود آن کتاب حرفی برای گفتن ندارد."
و عباس میلانی در کتاب "تجدد و تجدد ستیزی در ایران" می‌نویسد که هر خواننده نقشی اساسی در تعیین معنای متن بازی می کند. به همین خاطر آثار ماندگاری چون گلستان را هر نسلی از نو می‌خوانند و معنای این گونه متون پیوسته در تغییر و تحولند.
مجموعه برنامه‌های شیرازه در نوروز ۹۵ تلاشی بود در همین راه و دعوتی برای خواندن دوباره گلستان سعدی.
سام فرزانه


2