شعرناب

نامه ای بدون پاکت ۳

نامه ای بدون پاکت ۳
من از همان روز که دریافتم نمیتوان به خورشید خیره شد ، حساب چشهمایت دستم آمد و حرارت دستهایت به چشمم .
عشق موجب لکنت است و ناکوکی ضربان وَ من محصول کوچه های منحنی و آدمهای راست هستم که لباس سور و عزاشان سپید بود و خدا را با چشم غیر مسلح میدیدند بی آنکه از بهشت هیچ شنیده باشند .
من بر این باورم که آدمها با خوکها فرق دارند و عشق از آن عددهاست که بخش پذیر نیست و نیست اگر کسی توانسته آن را بخش کند .
آنها که تجربه ی لمس گل را ندارند جنس ظریف را عمدا ضعیف میخوانند تا ثابت کنند میشود با بیل، کار قاشق را هم انجام داد ولی وارونه این نمیشود .
ستم بزرگیست که مردها زیرمجموعه ی کوچکی از نرها باشند در حالیکه بسیاری زنها مردترند ....
در این دورافتاده ، که زوردارها همیشه راست میگویند امیدی به دلدارها نیست و مدالها را پیش از مسابقه اعطا کرده اند و هرگز صدای اعتراض در همهمه روزمرگی به گوش نمیرسد.
ابروان تو زیباترین بیتیست که قافیه ها در کمترین فاصله از هم زندگی میکنند تا بگویند :
زیبائی هیچ قانونی ندارد و قانون شکنی گاهی عین زیبائیست
ترا به خدا نمیسپارم
که دستان بد عادت گلچینی دارد
دوستت دارم......
فروردین ۹۵


1