نامه ای بدون پاکت ۳نامه ای بدون پاکت ۳ من از همان روز که دریافتم نمیتوان به خورشید خیره شد ، حساب چشهمایت دستم آمد و حرارت دستهایت به چشمم . عشق موجب لکنت است و ناکوکی ضربان وَ من محصول کوچه های منحنی و آدمهای راست هستم که لباس سور و عزاشان سپید بود و خدا را با چشم غیر مسلح میدیدند بی آنکه از بهشت هیچ شنیده باشند . من بر این باورم که آدمها با خوکها فرق دارند و عشق از آن عددهاست که بخش پذیر نیست و نیست اگر کسی توانسته آن را بخش کند . آنها که تجربه ی لمس گل را ندارند جنس ظریف را عمدا ضعیف میخوانند تا ثابت کنند میشود با بیل، کار قاشق را هم انجام داد ولی وارونه این نمیشود . ستم بزرگیست که مردها زیرمجموعه ی کوچکی از نرها باشند در حالیکه بسیاری زنها مردترند .... در این دورافتاده ، که زوردارها همیشه راست میگویند امیدی به دلدارها نیست و مدالها را پیش از مسابقه اعطا کرده اند و هرگز صدای اعتراض در همهمه روزمرگی به گوش نمیرسد. ابروان تو زیباترین بیتیست که قافیه ها در کمترین فاصله از هم زندگی میکنند تا بگویند : زیبائی هیچ قانونی ندارد و قانون شکنی گاهی عین زیبائیست ترا به خدا نمیسپارم که دستان بد عادت گلچینی دارد دوستت دارم...... فروردین ۹۵
|