به بهانه چاپ کتاب با تبریک دوباره سال نو به همه دوستان و عزیزان شعر ناب این " شعر ناب " عزیزان ، چه میکند بنگر که من ندیده ، رفیقِ شما شدم " با زاینده رود زنده ام " نام کتابی است که خوشبختانه در طلیعه سالنو موفقبه انتشار آنشدم ... کاش می توانستم با افتخار و اشتیاق به عنوان ِ یادگاری و یاعیدی هم که شده نسخه ای از آن را تقدیم کنم ... به هر حال سروده ی " زنده رود " را به عنوان برگ سبزی به محضرتان پیشکشمی کنم باشد که بپذیرید: _____________________________________ از رود ِ من ، نمانده ، دیگر اثر ، ندیدی زخمی ز خار و خاشاک،پا تا به سر ندیدی این رود شد کویری بی آب و خشگو تشنه تیـپا خور و لگد مال ، شب تا سحر ندیدی ره می سپُرد و میگشت سرمست در سپاهان دردانه ، رود ِ ما شد ، بَـد ، در به در ندیدی زاینده رود ، عمری با ناز ، می خـرامید از کوه و دشت و صحرا ،بودَش گذر ، ندیدی رفتند از کنارش ، پـروانه های رنگین از بلبلان نباشد ، دیگر اثـر ، ندیدی آتش بجای آب است در بِـسترَش شبُ روز سوزند شاخه ها را ، از خشگ و تر ندیدی کو آن همه پرنده ، در جستجوی ماهی مانده فقط از آنان ، یک دسته ، پَـر ندیدی دیدم که مردم ِشهر با اشگِ دیده کردند زاینده رودشان را ، یک لحظه ، تَـر ندیدی قلاب و تور و ماهی با زنده رود ، رفتند شد پیر مردِ غمگین ، افسرده تـر ندیدی در گوش او شنیدم "خواجوی" پای، در گِل پنهان گلایه میکرد ، با چشم ِ تَـر ندیدی "خواجوی "پیر میگفت ، با زنده رود ِخسته دیگر ، نه آب مانده ، نه ، رهگذر ندیدی نوروز 95 منصور شاهنگیان
|