منطق در شعرریاضیات ناب بنحوی شعر ایده های منطقی است. آینشتاین آیا ساختار یک شعر تابع منطق است؟ آیا تاثیر شعر بر مخاطب بخاطر ساختار منطقی یا سطرهای عاطفی در شعر است؟ آیا محبوبیت شعر خیام، فردوسی، حافظه، مولانا، سعدی عمدتا بخاطر منطق، بلاغت، عاطفه، یا تخیل است؟ مخاطب از یک شعر خوشش/ بدش می آید، سطری از آنرا بخاطر می سپارد، یا شعر را بیاد خواهد داشت. ساختار دارای عنوان، آغاز، مفصلبندی، پایان می باشد. تاثیر یا در مفصلها با استعاره و مجاز، عاطفه و بلاغت، منطق و تخیل یا در عبارات/ سطرهای شعر نهفته می باشد. در زیست شناسی پرسش منطق زیستlogos of biosمنجر به زدایش ماورائ الطبیعت و رشد علمی شد. پیدایش زبان برای ارتباط و کار گروهی می باشد. افراد جامعه نیاز تعامل، گفتگو، توصیف، برنامه، تخیل، خلاقیت، محیط، منطق دارند. اگر زبان طبیعی آفریده فقط منطق بود نه شعر، آنگاه در جهان یک زبان واحد مانند منطق جهانشمول بود. در شعر روایی بنا به تقویم رویدادها، منطق زمان-بندی و علیت، نقش عمده دارند. استدلال، تحلیل، نتیجه گیری در نثر بیشتر از شعر کاربرد دارد. در آثار داستایوسکی روی جنایات و مکافات – چه اجتماعی چه روانی- تاکید شده؛ مکافات برای تزکیه نفس ضروری پنداشته شده. این تزکیه نفس بوسیله مکافات با منطق علیت در داستانهای برادران کارامازوف، یادداشتهای خانه مردگان، جنایت و مکافات بصورت تخیلی بازسازی شده. او در 10 سال زندان خاطرات همبندان خود را خوب گوشید؛ با تخیل و نجوای درونی خود هسته های داستانهای ارزنده آتی خود را در حافظه کاشت. شعر عمیقا عاطفی است. هوش، راه حل یابی، خلاقیت، برنامه ریزی هم در تخیل هم در منطق کاربرد دارند. منطق را می توان در کل یک شعر و در تصویرسازی سطرها/ استعارات آن مداقه کرد. منطق در زندگی با اقتصاد یعنی بهینه کردن مصالح، زمان، بهره/ نتیجه، انرژی هم قرابت دارد. آیا تراکم معنا یعنی بار معنایی در تعداد کلمات در شعر ربط به اقتصاد واژگانی ندارد؟ آیا شعر اقتصاد کلامی است با کمینه شمار واژگان و بیشینه لایه های معنایی برای تاثیر روی مخاطب؟ انسان برای ادراک جهان، مقولات را طبقه بندی کرده؛ تا پدیده های بزرگ، ناشناخته، جدید را بنا به مفاهیم کوچک، دانسته، آَشنا درونی/ رابطه مند کند. در قیاس 2 چیز- در رابطه منطقی مانند کل-جزء مجاز، در شباهت بصری/ هندسی مانند استعاره بکار می روند. مجاز و استعاره تعمیم ادراک با تلخیص خصایلfeature extractionچه حسی چه معنایی می باشند. تلخیص خصایل در پردازش و انبار تصویر/ ایماژ بنا به تشخیص الگوییpattern recognitionبکار می رود. این 2 تکنیک برای ادراک و تقلیل خصایل ابعادی داده های یک صحنه 2 یا 3-بعدی در حافظه رایانه های تصویری و مجموعه چشم-مغز می باشند. لذا انسان صحنه شلوغ را با تلخیص خصایل در شبکه مغز تشخیص داده؛ در حافظه حسی انبار می کند. بطور ساده، وقتی عکسی برابر چشمها قرار می گیرد؛ ناظر با تلخیص خصایل بدنبال تشخیص الگوهای آشنا در حافظه، اشیا را ادراک یا تشبیه می کند. نمونه: عکس دوستی در شب با برج روشنی در دور تداعی شمع روشن جشن تولد می کند. اصولا زبان خود نظام جانشینی کلام برای بیان داده های حسی و فکر می باشد. مغز در اشیاء رابطه را در می یابد: شباهت، تجانس، مرتبت. در بیان ایجاد رابطه بین 2 شیی نیاز به جانشینی و همنشینی یکی برای دیگری وجود دارد. اولی استعاره مانند رابطه هندسی یا بصری بوده؛ دومی مجاز مانند رابطه جزء-کل یا منطقی می باشد. استعاره "داس ماه" از شباهت هندسی 2 شئی دور از هم تیغه گرد و هلال ماه می باشد. نمونه مجاز "بال هواپیما" است که شیئی موازنه پرواز و بدنه هواپیما مانند بال پرنده جزیی چسبیده بکل می باشد. در مجاز کل 2 شیی شبیه یک چیز دیگر مثلا پرنده در هوا است. رابطه دیگر نسبت یا مرتبت چند شیی بهم می باشد. برای این رابطه "صفت" پیش و پس اسم بطور مطلق، برتر/ تفصیلی، برترین/ عالی بکار می رود. نمونه: خوب، خوبتر، خوبترین. صفت می تواند ساده، مرکب، وصفی باشد. نمونه بترتیب: کوچک، سنگدل، خوش آب و رنگ. کسره بین موصوف و صفت گاهی حذف میشود. نمونه: پدر بزرگ- بدون کسره آخر پدر. آیا شمای کلی استعاره/ مجاز بر دقت منطق منطبق است؟ آیا یک آرایه ادبی یا ساختار شعری باید منطقی یا تخیلی باشد؟ نقش تخیل در آرایه ها برای بیان آرزو/ امل، حل مسئله بوسیله برخی ترکیبهای آشناتر چیست؟ ساختارگرا می کوشد انسان، زبان، ادبیات را به علم نزدیک کند؛ یعنی از مقولات علمی برای تبیین جنبه های اجتماعی انسان از جمله هنر و ادبیات مدد گیرد. در یک ساختار محور تقویمی رویدادها، رابطه منطقی اقلام طبیعی، علیت دال-معلولی، نیروی مادی موجب تغییر- مد نظر شاعر اند. نمونه: در اسطوره یونانی سنتاور جانوری با سر انسان هوشمند و تن اسب پرتوان است. آیا این تخیل و آرزو با ترکیب 2 موجود واقعی منطقی است؟ آیا این جانور اسطوره ای در نامگذاری کشف ماشین پیستونی با توان اسب بخارHPدر عصر مدرن نقش داشت؟ برای بیان رابطه بین 2 چیز 3 ساختار ادبی زیر را می توان نام برد. 1- تشبیه یا قیاس شاعرانه ادعا می کند: ایکس شبیه ایگرگ است. 2- استعاره قیاس را سنتز/ جمعبندی می کند: ایکس خود ایگرگ است. 3- مجاز علیت را بکار می برد: استعاره منطقی است. در مجاز همنشینی شیئی با صفتی از شیئی تصویر شده؛ رابطه از علت-معلول، محل رویداد-نهاد، ابزار-کاربر بر کشیده می شود. رابطه برخاسته از تداعی/ این همانی- واقعی، تجربی، شناختی می باشد. مجاز رابطه مدلول و مصداق عینی است. روي ﻣﺤﻮر ﻫﻤﻨﺸﻴﻨﻲ ﻣﺠﺎورت ﻳﺎﻛﻮﺑـﺴﻦ ﻗﻄﺐ ﻣﺠﺎز، ﻣﺪﻟﻮل را ﺑﻪﻣﺼﺪاق در ﺟﻬﺎن ﺧـﺎرج ﻧﺰدﻳﻜﺘﺮ ﻣﻲ کند. پس ﻣﺠـﺎز، زﺑﺎن را ﺑﻪﻛﺎرﻛﺮد ارﺟﺎﻋﻲ ﻧﺰدﻳﻚتر ﻛرﺪه؛ تا اﻧﺘﻘﺎل ﭘﻴﺎم دقیقتر بوده؛ در نثر بیشتر بکار می رود. در نثر ﺗﺮﻏﻴﺒﻲ، توجیهی، اقناعی، ارﺟﺎﻋﻲ، توضیحی، استدلالی مانند مقالات ژورنالیستی یا علمی ﻫﺪف مولف رساندن ﭘﻴﺎم یا انتقال حقیقت اﺳـﺖ؛ نه آب و تاب ادیبانه یا تاثیر عاطفی. استعاره توان گزینش و جانشین یک کلمه برای دیگری از روی شباهت با گسستگی/ فاصله می باشد. مجاز تصویر پیوستگی 2 چیز و توان ترکیب یک کلمه با دیگری می باشد. بلاغت کلاسیک مکاشفاتی بواسطه دخالت ماورائ طبیعت ارسطو-ابن سینا در عصر مدرن با علوم انسانی/ طبیعی تعریف دوباره شد. سوسور و یاکوبسن روی "مشاهدات تجربی" در مجاز و استعاره تاکید کرده؛ لاکان "نقص ناطقه" را در پیدایش این 2 آرایه دخیل دانسته؛ می گوید: "اکنون کلمه حضور غایب است." یعنی کلمه نشانه حاضر برای شیئی مادی غایب بوده؛ مادیت حضور در نام، صدا، خط برای بیان مادیت غایب بکار می رود. کلمه نشانه غیرمادی واقعیت بکار برده که می تواند روح، ذات، هستی، حقیقت هم باشد. پس رابطه می تواند غیابی یا حضوری، مجازی یا استعاری باشد. حضوری مترادف جایگاهی/ پوزیسیونی هم می تواند باشد. نمونه فلس، مجاز برای ماهی است. در "پنجره خواب" سپهری، پنجره استعاره برای پلک باز/ بسته بوده؛ خواب مجاز برای چشم می باشد. چون پنجره با پلک فاصله داشته؛ ولی خواب با چشم پیوستگی دارد. هر 2 غیابی اند. یعنی چیز دوم، پلک یا چشم، تلویح اند و ذکر نشده اند. مجاز بال هواپیما و استعاره داس ماه – هر 2 چیز حضوری اند. پس ترکیب آرایه های مجاز و استعاره و رابطه حضوری و غیابی 4 بدیل مجاز غیابی، مجاز حضوری، استعاره غیابی، استعاره حضوری با 4 نمونه در جدول زیر تولید می کند. آرایه: مجاز استعاره رابطه: غیابی فلس پنجره حضوری بال داس می توان گفت شعر یکی از صور خیال است و حقیقت نیست. مجاز استعاره منطقی است. شاملو در کيفر، کل شعر را به منطق منطبق کرده؛ در مفصلها/ سطرها هم نخست منطق هندسی پیوستگی بصری ساختاری، سپس منطق علت-معلولی علیت رویدادهای اجتماعی را مراعات می کند: در اين جا چار زندان است به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندين حجره، در هر حجره چندين مرد در زنجير … از اين زنجيريان، يك تن، زنش را در تب تاريك بهتاني به ضرب دشنه اي كشته است. از اين مردان، يكي، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود را، بر سر برزن، به خون نان فروشسخت دندان گرد آغشته است. از اينان، چند كس، در خلوت يك روز باران ريز، بر راه ربا خواري نشسته اند كساني، در سكوت كوچه، از ديوار كوتاهي به روي بام جسته اند كساني، نيم شب، در گورهاي تازه، دندان طلاي مردگان را شكسته اند. گاهی عاطفه بر منطق در شعر غلبه می کند. شاملو رفتن فروغ را پذیرفته؛ نمی گوید به جستوی تو .. میروم؛ بلکه می گریم. این شعر اوج تخیل و عاطفه یک شاعر خردگرا است. او در شعر انتظار عاطفه رثایی را با منطق حماسی می آمیزد. او به ﺟﺴﺖ ﻭ ﺟﻮﻱ فروغ سر به بیابان زده؛ ﺑﺮ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﻛﻮﻩ ﻭ ﺁﺳـﺘﺎﻧه ﺩﺭﻳـﺎ ﻭ ﻋﻠﻒ ﻣﻲﮔﺮﻳﺪ؛ او فروغ رفته را با ماناییﻛـﻮﻩ، سرمدی ﺩﺭﻳﺎ، سرشاری ﻋﻠﻒ- تداعی می کند. پس فروغ ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻲ آسمان، ﺷﮑﻮﻩ کوه، ﻋﻈﻤﺖ بادها، ﺑﻲﻛﺮﺍﻧﮕﻲ دریا، سبزی علف، حیاتبخشی ابر، ابدیت فصول-تصویر شده. شاﻣﻠﻮ در سوک فروغ با مصالح و فضای مدرن، زمینی، متکی به نفس در پی گمشده نازنینی می گوید: به جستجوی تو بر درگاه کوه می گریم، در آستانه ی دریا و علف به جستجوی تو در معبر بادها می گریم، در چار راه فصول، در چار چوب شکسته پنجره ای که آسمان ابر آلوده را قابی کهنه می گیرد. چرخه تولید شعر آفرینش شاعر، حظ مخاطب، واشکافی نقاد، ترجمه مترجم، ورود به ادبیات و تاریخ با مدرس می باشد. اصولا بخاطر وجود منطق در شعر- مخاطب، منقد، مدرس می توانند فهم شعر را پی بگیرند و تفسیر کنند. بنا به منطق ارسطویی هیچ معلولی، بدون علت، نیست؛ جهان با اصل علیت می گردد. پس همچون خیام می توان در باره هر رخدادی پرسید: از کجا آمده، در کجا هست، به کجا می انجامد؟ آیا منطق و معنا ملزم بهم اند؟ یعنی یک شعر منطقی با معناست؛ غیرمنطقی بی معنا ست. شعر هنر کلامی است که بخش هنری آن تابع اصول زیباییشناسی جهانشمول و بومی/ زمانی است. شعر یک پدیده کلامی است که هم در کل هم در اجزایش می توان علت-معلول را پیگیری کرد. توضیح، تفسیر، تاویل شعر از منطق پیروی کرده تا گزاره های منطقی بر گزاره های شعر منطبق شوند. می توان نمونه های شعری آورد که منطق مراعات شده. استعاره "سفر عشق" گذشت زمان را با رویداد زمان و مقصد را با عشق می نمایاند. در این استعاره منطق پویش زمان بکار رفته. فراست در شعر "راه نرفته" زندگی را در استعاره "سفر" بیان می کند. دانته در 30 سالگی یعنی نیمه عمر فرد با کاربرد استعاره "راه زندگی" در دوزخ می گوید: در میان راه زندگی، خود را در جنگلی تاریک یافتم. آیا اصول منطق در 100 هزار سال عمر انسان ثابت بوده؟ چرا اسطوره گاهی تخیل را با منطق می آمیزد؟ برای نمونه: به شخصیتهای اسطوره ای نوح، ضحاک، فریدون چند 100 سال عمر داده شده. عاطفه و تخیل گاهی مباین و ورای منطق اند. محرکه/ ایموسیون و منطق/ لوژیک گاهی متضاد اند- در برخی عشقها در ادبیات، روی این تضاد محرکه/ منطق تاکید شده. نمونه: عشق به میهن، آرمان، مونس در 2 بیت زیر با ثنویت عشق/ قهر، تیغ/ دریغ، جان/ جهان، نهیب/ ترس آمده؛ منطق در برابر عاطفه آچمز می شود. در عشق چه جای بیم تیغ است./ تیغ از سر عاشقان دریغ است. عاشق ز نهیب جان نترسد./ جانانطلب از جهان نترسد.نظامی ﻣﻨﺎﺑﻊ.2013/05/27 ﻣﻨﻄﻖ ﺗﺼﻮﻳﺮﻱ ﺷﻌﺮ- ﺭﺣﻴﻢ ﻛﻮﺷﺶ ﻋﻠﻤﻲ_ﭘﮋﻭﻫﺸﻲﭘﮋﻭﻫﺸﻨﺎﻣﺔﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺍﺩﺏ ﻓﺎﺭﺳﻲ(ﮔﻮﻫﺮ ﮔﻮﻳﺎ) ﺳﺎﻝﭼﻬﺎﺭﻡ، ﺷﻤﺎﺭﻩﭼﻬﺎﺭﻡ، ﭘﻴﺎﭘﻲ۱۶،ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ۱۳۸۹، ﺹ۱۳۶-۱۱
|