بعضی نفرات!سلام. و بعد از عرض سلام، عرض شود به حضورتان که اخیراً «بعضی نفرات» به این بندۀ حقّ گوشزد کرده اند که گاهی هم چیزی یا از چیزهایی بگویم که به جایِ «به فکر واداشتن»، آدم را «از فکر در بیاورد» و کمی «بخنداند»! حالا من، برای اطاعت از امرِ واجب الاجرایِ این «بعضی نفرات»، می خواهم چند کلمه ای دربارۀ کلمۀ «نفر» حرف بزنم، چون خیلی وقت است که شخصیتِ فِقهُ الّلُغَویِ (۱) این کلمه مرا «می خندانده است». می پرسید: «از چه بابت؟» از خیلی بابتها! یک بابتش تعریفهایی است که از این کلمه در لغتنامه های فارسی دیده ام. اگر با دقّت گوش بکنید، حتمآً می خندید. در یکی از لغتنامه های خیلی معتبر، برای کلمۀ «نفر» پنج تا معنی آورده اند. اوّل «همۀ مردم» (۲). دوّم «گروهِ مردم از سه تا دَه، یا تا هفت، و گاه بیشتر!» سوّم «واحدی برای شمارش: الف- شمارش انسان: هزار نفر عرب؛ ب- شمارش شُتُر: سه نفر شتر؛ ج- شمارش دندان: دو نفر دندانِ فیل. چهارم- واحدی معادلِ پنجاه درختِ انگور(۳). پنجم- مجازاً چاکر، نوکر.» از اینها خنداننده تر اینکه در موردِ استفاده از کلمۀ «نفر» در حالتِ «واحد شمارش»، مثالی از مثنوی «مولوی» داه اند که فرموده است: «چون رسیدند «آن نفر» نزدیکِ او/ بانگ بر زد: هی، کیانید؟ اِتّـَـقوا!» (۴) که خوب، البتّه حرفهای با معنیِ «مولوی» در «مثنوی معنوی» وقتی که به تنگنای «وزن» و «قافیه» می افتد، به خیلی از این معجزه های کلامی احتیاج پیدا می کند.(۵). در همین بیت، همان طور که ملاحظه می کنید، منظورش از «آن نفر» آن یک نفر آدم نیست، بلکه مطابق یکی از معنیهایِ «نفر» در عربی، گروهی از آدمهاست، از سه تن تا ده تن، که در زبان فارسی، به روح زبان فارسی قسم، حتّی در همان زمانِ خودِ «مولوی» هم هیچ فارسی زبانی کلمۀ «نفر» را به معنی «عدّه»، «گروه» و «جماعت» به کار نمی برد، مگر شاعری که برای بیرون آمدن از تنگنای وزن و قافیه ابزار و حوصلۀ لازم را با خود نداشته باشد. در سایت اینترنتیِ «شعر کهن» (۶) دیوانهای کامل سی و چهار شاعر، از «رودکی» تا «ملک الشّعراء بهار» (۷) عرضه شده است. در تمام این دیوانها مجموعاً در چهل و یک مورد کلمۀ «نفر» به کار رفته است، نه بیشتر، و از این چهل و یک مورد، نوزده موردش را مولوی، آن هم در معنای نامعمولش، به کار برده است. علی نوری اسفندیاری، متخلّص به «نیما یوشیج» که «یاد بعضی نفرات» روشنش می دارد. برای اینکه خنده از یادتان نرود، این را عرض کنم که در همان لغتنامۀ خیلی معتبر، برای معنی پنجمِ کلمۀ «نفر» در حالتِ «مجازی»، یعنی «چاکر» و «نوکر»، مثالی آورده اند از شاعری به نام «دیوانۀ مشهدی» (۸)، در یک مصراع، از این قرار: «دارد سرِ همصحبتی ما نفرِ ما!» اگر شما مثال دیگری غیر از مالِ «دیوانۀ مشهدی» سراغ دارید، ما را خبر کنید. و در همان لغتنامه، در ادامۀ بسطِ دانشِ لغویِ ما، در توضیح جمعِ «نفر» به صورت «نفرات»، گفته اند: «جمع نفر در عربی «انفار» است و «نفرات» بر ساختۀ ایرانیان است»، غافل از اینکه «نیما یوشیج» گفته است: «یاد بعضی نفرات/ روشنَم می دارد... نام بعضی نفرات/ رزقِ روحم شده است...» (۹) و با این کرامت به «نفرات»، به معنیِ «کسان» یا «اشخاص»، تقدّس بخشیده است. در خاتمه، معنیهای کلمۀ «نفر» از لغتنامۀ عربی-انجلیزیِ «القاموس العصری» ارائۀ حضورتان می شود: «جماعت، گروه، دسته؛ شخص، فرد، نظامی، سرباز ساده.» شاید به همین دلیل باشد که در ارتش «تانکِ نفربر» و «خودروِ نفر بر» داریم. «کس» یا «شخص»، واردِ ارتش که شد، «نفر» می شود. ________________________________________________ ۱- «فِقهُ الّلُغَوی»(philological) : صفت نسبی از «فقه اللّغة» (philology): (در زبانشناسی) زبانشناسی تطبیقی و تاریخی؛ (در ادبیات و نقد ادبی) تحلیل و بررسی علمی نوشته ها و متنهای ادبی. ۲- «همۀ مردم»: در عربی «النّاس کلّهم». ۳- در جلد چهارم فرهنگ فارسی دکتر محمّد معین، صفحۀ ۴۷۷۱، در ادامۀ تعریفهای کلمۀ «نفر» آمده است: ۴- «واحدی معادلِ ۵۰ درختِ انگور (قزوین) (فرهنگ نظام)». من که هرچه به مغزم فشار آوردم، از این تعریف و توضیح چیزی نفهمیدم. نمی دانم تقصیر از کیست! ۴- «چون رسیدند آن نفر نزدیکِ او/ بانگ بر زد: هی، کیانید؟ اِتّـَـقوا!»: جملۀ امری «اِتّقوا» (Ettaghoo) به معنی هشدار، زنهار، بپرهیزید، به هوش باشید، به نظر من در اینجا از حشوهای قافیه ساز است. ۵- مثلاً اگر مولوی در مصراع اوّلِ یک بیت گفته است: «پس بگفتندی چه دانستی که او...»، در مصراع دوّم به کلمه ای همقافیۀ «او» احتیاج پیدا می کند تا بگوید «این قدر اندیشه دارد» (که لابد یعنی چنین اندیشه ای دارد)، چون ابزار و حوصلِۀ استادانه از این تنگنا را با خود ندارد، مصراع را با انداختنِ یک ندایِ «ای عمو!» تکمیل می کند وبیتش به این صورت جلوه می کند: «پس بگفتندی چه دانستی که او/ این قدر اندیشه دارد، ای عمو!» و در همان حکایت، پنج بیت پایین تر، ندای «ای عمو» در تنگنای قافیه به «ای فتی»، یعنی «ای جوان» تبدیل می شود: «در تگ آب ار ببینی صورتی / عکس بیرون باشد آن نقش، ای فتی!» تازه «فتی» که تلفّظش در اصل «fataa» است، در این بیت باید «fati» تلفّظ شود! شمار قافیه های «بینداز و دَر رو» از قبیل ای پسر، ای پدر، ای جوان، ای رفیق، ای غلام، ای فلان، و... در مثنوی کم نیست. ۶- نشانی «شعر کهن» در اینترنت: www.rira.ir ۷- فهرست شاعران در سایت شعر کهن : ۱ ابوسعید ابوالخیر ۲ امیر خسرو دهلوی ۳ انوری ۴ اوحدی مراغهای ۵ بابا طاهر ۶ پروین اعتصامی ۷ جامی ۸ حافظ ۹ خاقانی ۱۰ خواجوی کرمانی ۱۱ خیام ۱۲ دقیقی ۱۳ رودکی ۱۴ سعدی ۱۵ سنایی غزنوی ۱۶ سیف فرغانی ۱۷ شبستری ۱۸ شیخ بهائی ۱۹ صائب تبریزی ۲۰ عبید زاکانی ۲۱ عطار ۲۲ فخرالدین عراقی ۲۳ فرخی سیستانی ۲۴ فردوسی ۲۵ فروغی بسطامی ۲۶ محتشم کاشانی ۲۷ مسعود سعد سلمان ۲۸ ملک الشعرا بهار ۲۹ منوچهری ۳۰ مولوی ۳۱ ناصر خسرو ۳۲ نظامی ۳۳ وحشی بافقی ۳۴ هاتف اصفهانی. ۸- «دیوانۀ مشهدی»: فرهنگ فارسی معین می گوید که مصراع «دارد سرِ همصحبتی ما نفرِ ما» از شاعری است به نام «دیوانۀ مشهدی» و آن را از «فرهنگ نظام» نقل کرده است. دانشنامۀ آزاد ویکی پدیا می گوید: «فرهنگِ نظام، فرهنگی فارسی در پنج جلد است که محمدعلی داعیالاسلام آن را در سال ۱۳۰۵ در حیدرآباد دکن منتشر کرد. نویسنده، این فرهنگ را به نام عثمان علی خان پادشاه دکن که به نظام حیدرآباد معروف بود نام گذاری کرد.» دهخدا شاعری به نام «دیوانۀ مشهدی» نمی شناسد. من بندۀ حقّ هم که هنوز به دکتر محمد معین و داعی الاسلام دسترسی ندارم تا دربارۀ این شاعر معتبر که هم اسمش، هم یک مصراع از اشعارش در فرهنگ معتبر مرحوم معین آمده است، از آنها اطلاعی به درد بخور بگیرم. ملاحظه می فرمایید؟! (سؤال و تعجّب؟!) ۹- شعر «نام بعضی نفرات»، اثر نیما یوشیج، به تمامی این است: یاد بعضی نفرات / روشنَم می دارد: / اعتصام یوسف، / حسن رشدیه. / قوّتم می بخشد / ره می اندازد / و اجاقِ کهنِ سردِ سَرایم / گرم می آید از گرمیِ عالی دَمِشان . / نام بعضی نفرات/ رزقِ روحم شده است. / وقت هر دلتنگی/ سویشان دارم دست / جرئتم می بخشد/ روشنم می دارد. علیزاده طوسی
|