شعرناب

چرا انقدر حجاب برای شما مهم شده


ادامه ............................سوال : چرا انقدر حجاب برای شما مهم شده نماز هست روزه هست چرا حجاب ؟
فکر می کنم خصوصیت زن و اینکه دلش میخواد مورد تایید قرار بگیره و شاید این دنیایی که ما الان داریم توش زندگی می کنیم که همیشه با این دوستم صحبت می کنم میگه آخر الزمونه الهام ایشون پیش یه حاج آقایی میره که یکی از اولیای خدا هستند به من میگفت ایشون میگن توی آخرالزمون دین رو نگه داشتن از نگه داشتن یک گوی مذاب توی دست سختتره که تو بخوای دین حقیقی رو نگه داری نمیخوام بگم حجاب خیلی مهمه نفس آدم خیلی مهمه و شاید هر نفسی یک دیوی داره یک اژدهایی داره حجاب شاید چون نفس من براش اون نشون دادن خودش و اون زیبائیه و مورد تایید قرار گرفتنه خیلی اژدهای بزرگی بوده شاید این حجاب هم مثل سر بریدن اون اژدها ئه میشه بزرگ میشه سخت میشه بلاخره یه سری خلق و خو هر کسی داره که ما اصلاً داریم اینو تو آموزه های دینیمون که هر کسی یک جور آفریده شده در وجودش یه سری چیزا داره مثلاً بخل جز ء ذاتشه یک کسی هست خیلی دست و دل بازه شاید او کسی که دست و دلبازه خیلی چیازرام اگه ببخشه انقدر به نفس خودش سخت نمیگیره چون جزء نفسشه داره موافق با نفسش میره جلو ولی اون کسی که بخیلیه اگه یه چیز کوچیکم میده چون داره نفسه رو سر میبره خیلی کار بزرگی داره می کنه و من اینو از همین دوستم یاد گرفتم چون یادمه که ایشون میگفتش که الهام من یه موقعی نماز شب نمیتونستم بخونم و کلاسایی که میرفتم حاج آقا میگفتند هم باید نوافلتونو بخونید هم نماز شب جزو واجبات شبشون بود میگفتند اولش خیلی سخت بود برای من که من نصف شب پاشم وضو بگیرم نماز بخونم میگفت طول کشید برای من ماهها طول کشید برای من تا دیگه اون سختیه از بین رفت به جایی رسید که برای من لذتبخش شد نمازه که دیگه سختی نمیکشیدم بیدار میشدم و لذت میبردم . اما شوهرم راضی نبود گفت شوهر م مثلاً خواب بوده به من میگفت شما برو نمازتو بخون . با طعنه میخوای بازم پاشی نماز شب بخونی گفت کاملاً اینو به من نشون میداد که راضی نیست از اینکه من نصف شب پا میشم همه هم خواب هتستند و من نماز شب میخونم و گفت وقتی من به استادم گفتم گفتش که جهاد شما الان اینه که حرف شوهرتو گوش کنی چون اون واجبه این مستحبه اون باید راضی باشه که شما اینو بخونید .بعد گفت الهام من مدتها بیدار بودم وقت نماز شب بیدار بودم و خودم رو مجبور میکردم که نماز شب نخونم گفت نمیدونی چه زجری کشیدم من که میدیدم فضا آماده من آماده دیگه خسته نیستم آمادگی دارم گفت ولی به خاطر شوهرم نمیخوندم وگفت اینو به من یاد داد هر چیزی رو که فکر می کنیم راه خدائه و خوبه اون توش خیر و برکتی باشه اونجایی که داری سر نفستو میبری اونجا راه خداست ........................ادامه دارد


1