شعرناب

اروتیسم خیام


با اهل خرد باش که اصل تن تو /گردي و نسيمی و غباري و دمی است.
-خیام
مقدمه
در ادبیات، انسان را می توان تنی با سر و دل دانست.سر جایگاه حافظه، حرکت، هوش و منطق است.دل تاریخا جایگاه احساس، عشق و کردار است. مثلا در فارسی اصطلاح "خودش را تو دل جا کرده" برابر عشق است. البته اکنون روشن شده که وجود هرمونهای درون ریز جنسی مغزی/ غددیendocrineروی ضربان دل، تنفس و ماهیچه ها اثر می گذارد. لذا این مراکز با ریزش/میرش پیامبرهای شیمیایی پویا در خون، کردار را جهت می دهند. {2،1} رابطه انسانها پدیده ای زنده است که آغازی و پایانی دارد.یکی از این رابطه ها عشق است.عشق یا رابطه 2 تن، از 3 مرحله عمده می گذرد- توصیف هریک از این مراحل، یک ژانر هنری هم می باشد.
1-انس 2 فرد از فاصله دور.بیان شعری این رابطه لیریکlyricنام دارد.بیشترین بخش شعر جهانی لیریک است.در فارسی، غزل (چه عروضی و چه سپید) تبلور این گونه احساس است.این تبیین رابطه، قدیمتر بوده؛ بیشتر متنی میباشد. اگرچه گاهی با کتیبه و مینیاتور همراه است.در لیریک رابطه 2 تن از فاصله ای معین، بخاطر اوضاع فرهنگی جامعه، با پندارهای رمانتیک یا عارفانه، بیان می شود.در این نوع شعر از سر و دل، با پوششی بدیع از 2 تن، گفته میشود.نقاشی مونا لیزای داوینچی نمونه هنر لیریک قرن 16م است. تاریخ 1000 سال گذشته فارسی پر است از غزلیات مبین این رابطه. سپهری می گوید:
عشق
صدای فاصله هاست..
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند...
2-نزدیکی 2 فرد در خلوت. بیان هنری این رابطه اروتیسیسمeroticismیا رابطه دنجی پوست 2 تن است که این بیان گاهی انگیختن نفسانی مخاطب را موجب شود. به لسان عربی، وصف الحال؛ نصف الحال. سقراط آموزه های اروس (الهه عشق) را در باره زیبایی تن زمینی تدوین کرد.ابن سینا و فارابی تحت تاثیر فلسفه افلاطونی توصیف معانقه /بغل کردن و تقبیل/ بوسیدن را پذیرفته ولی مباضعه/ دخول را تنها با ازدواج می پذیرند؛ توصیف این کردار سومی را در هنر نمی پسندند.اوكتاويو پاز، دارنده نوبل ادبیات از مكزيك، غزل حافظ .. را در رده اروتيسیسم عرفانى قرار ‏دهد. او افزاید: در تورات و انجيل هيچ آيه‏اى كه نشانى از سرزنش تن يا ترجیح روح بر جسم، به عنوان دو عنصر متضاد، وجود ندارد. پاز سرچشمه ی اين سرزنش و ريشه‏ى آن را در مکتب عشق افلاطونى (بدون بستریات)،مى‏داند. {3} شعر اروتیک توصیف هنرمندانه میان تنه را هم به سر و دل میافزاید. نقاشی مایای برهنه گویا، هنرمند قرن 18 اسپانیا، نمونه هنر اروتیک است.{4}حافط می گوید:
من با کمر تو در میان کردم دست /پنداشتمش که در میان چیزی هست.
پیداسـت از آن میان چو بربست کمر/ تا من ز کمر چه طرف خواهم بربسـت.
3-بیان دخول پورنو گرافی نام دارد. این واژه از ترکیب 2 واژه یونانی برابر روسپی و نگارش پدید آمده.معنی ضمنی آن وجه تجاری را هم با آن القا میکند. در فارسی اعضای میان تنه و فعل اصلی کمکی، همه با کاف آغاز می شوند. این نوع توصیف با فیلم، نوار، قرص فشرده، اینترنت عامه گستر شد.پورنوگرافی تاکید را روی افعال مربوط به هم آغوشی 2 تن گذاشته؛ جای عشق لیریک و حسیات اروتیک را توصیف عمل جنسی می گیرد.برخی، برخی آثار فرخی، عبید، ایرج را شعر پورنو مینامند. هزلیات سعدی از نخستین چاپ آثار او هم‌واره در محاق حذف بوده است. در ۱۳۱۹، محمد علی فروغی با تصحیح کلیات سعدی، هزلیات رامنافی اخلاق انگاشته؛ آنها را کنار گذاشت. {5}از آن تاریخ به بعد، اکثر چاپها از سلیقه فروغی‌ پیروی کرده‌اند. سعدی با تاکید بروی حظ حواس و لذات جسمانی بطور موجز گوید:
جامع هفت چیز در یک روز/نه عجب گر بمیرد آن دابه {جانور}:
سیر بریان و جوز و ماهی و ماست / تخم مرغ و جماع و گرمابه.
در این جستار، از 3 مرحله ی عشق، تنها مرحله دوم، آنهم فقط در شعر خیام، تشریح می شود.قبل از ورود به این بخش، شمه ای از زندگی علمی و فلسفی او در اینجا می آید.
اندیشمندی خیام
خیام (1048-1131) در نیشابور خراسان 83 سال زندگی کرد. او در اقامتهای چندین ساله به اصفهان، سمرقند و مرو با اندیشمندان معاصرش همکاری داشت.خیام از قرون 11 و 12 میلادی، یکی از چهرههای علمی جهانی از نوع رازی (865-925)، کاشف الکل و جوهر گوگرد، تشخیص آبله از سرخک، امتحان کن دارو روی جانوران، می باشد.می‌توان این دو را از برجسته ‌ترین پیشروان جهانی تلفیق خرد و تجربه‌ در علوم دانست.خیاماندیشمند بیمانند ایرانی تا 25 سالگی، آثاری در جبر، موسیقی نظری، ریاضیات آفرید. او نوشت که خوارزمی (840م)، پدر جبر و الگریتم، و ماهانی (884م) هندسه تحلیلی را پایه گذاشته؛ هندسه ی یونانی را به معادلات جبر تبدیل کردند.در قرن 18م دکارت این معادلات را دنبال کرد؛ محور مختصات را برای ترسیم معادلات عرضه کرد. {6}
هندسه، علم محاط بر خط، نقطه، حجم است. خیام معادلات درجه 3 را از طریق هندسه ترسیمی و رقومی حل کرد. در حل معادله مکعب مشهورشx**3+200x=20x**2+2000، او هم از طریق تقاطع هذلوليHyperbolaبا یک دایره، و هم بطور تقریبی از میان یابی (درج/ الحاق)interpolationجدول مثلثاتی، یک ریشه مثبت این معادله را یافت.در اینجا، خیام تا کشف ریشه های صفر، منفی و موهومی فقط یک قدم فاصله داشت. حتی پیش بینی کرد که این ریشه های ثانوی را اخلاف او خواهند یافت. بهر تقدیر خیام بدرستی پیش بینی کرد که معادلات مکعبی بیشاز یک ریشه دارند.او نوشت حل این معادله درجه سوم نیاز به کاربرد مخروطات دارد؛ که نمی شود بدون خط کش و پرگار آنرا حل کرد.این نتیجه گیری 750 سال بعد در اروپا ثابت شد.
خیام در کتابی راهی یافت برای ریشه یابیnم دوجمله ایbinomialها و چندجمله ایpolynomialها.این کتاب از بین رفته است.او در بسط غیر-هندسی در قضیه خطوط موازی و ضریب کسور کمک شایانی کرد.خیام در آموزش نسل بعدی دانشجویان، بخشی از زندگی خود را نیز در این راه گذاشت.یکی از شاگردانش در باره خیام مینویسد: "او از ودیعه تیز هوشی و قوای دماغی عالی برخوردار است."{6}
در رصدخانه اصفهان، او با دیگران تقویم جلالی را براساس سال خورشیدی با 12 ماه تهیه کرد.محاسبه ی سال با 365.24219858156 روز بسیار به طول سال امروزی نزدیک است- با دانستن اینکه طول سال تغییر میکند. آثار خیام بزبان عربی رایج در خاور میانه همعصرش نوشته شده؛ که اکنون بدرد فارسی/دری زبانان نمیخورند. ترجمه های نیمه نصفه کاره به السنه غربی مورد استفاده این دوستداران قرار میگیرند. از خیام4 کتاب در ریاضیات، یکی در جبر، یکی در هندسه، 3 تا در فیزیک، 2 تا در متافیزیک، رساله ای هم در فلسفه، و نورزنامه بجا مانده اند:
1ـ رساله فی البراهین علی مسایل الجبر و المقابله- در باره معادلات درجه3م
2ـ رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس- در باره خطوط موازی باهتمام دکتر ارانی
3ـ زیج ملک‌شاهی
4ـ رساله فی‌طبیعیات
5ـ رساله فی‌الوجود
6ـ رساله فی‌الجواب و عن ثلاث المسائل
7ـ رساله فی‌الکون و التکلیف
8ـ رساله فی‌الوازم الاکمنه
9ـ نوروزنامه {7}
او از تناسخ ابوالعلا معری شاعر نابینای سوری و شاید تاریخ نگاری فردوسی آموخت؛از پیروان خیام طوسی و حافظ اند. از آثار خیام میتوان این نتیجه را گرفت.برای خواننده محلی او بفارسی نوشت؛ برای خواننده جهانی آنروز او به زبان رایج آن عهد نوشت. دوم آنکه او فلسفه را بزبان شعری برای عامه مردم در آورد. اندیشه های او چه در فرزانگان ایرانی و آثارشان و چه در عامه مردم در طول 1000 سال نفوذ کرد. یکی از حفره های ماه بنام خیام ثبت شده.در آثار غربی و فیلمهای هولیوود هم تاثیر خیام دیده می شود.شرابی در فرانسه بنام خیام است.در ریاضیات مثلث خیام-پاسکال مشهور است.
خیام حرکت سیارات را در مدارات بیضوی، شهابها را در پرتابی شلجمی، ستارگان را تابث، زمین زیرپایش را در حرکت توصیف می کند.برای او مدار اجرام آسماني (مانند ستارگان دنباله دار) لزوما بيضوي نيست بلكه مي تواند هذلولي يا شلجمي نيز باشد.مخروطات صرفا ترسیمات و تقاطع سطوح شلجمي يا سهمي نبوده بلکه الگوی ترسیمی اجرام سماوی میباشد.در رصد سیارات، مدار گريز از مركزيتي را در حركت غير دايروي دیده؛ سرعت نايكنواخت ان اجرام را با قوانين حركت پرتابي مخالف دانسته؛ با فلسفه مدرسي مخالفت کرده؛ پی بوجود مفهوم شاعرانه گرانش عمومي برد.گویا در حضور غزالی، خیام نشان داد که افلاکuniverseبدور زمین نمی چرخند- برخلاف نظرات رایج آن عصر.خیام با یک پایه گردان و نقشه ستارگان که با نور شمعهای روشن در دیوار اتاقی مدور قرار داشتند، نشان داد که زمین بدور محورش در یک شبانه روز می گردد. در نتیجه کواکب و کهکشانهای گوناگون شب و روز روی زمین دیده میشوند.نیز گفت ستارگان در فضا ثابتند؛ اگر بگردند بخاطر جحم عظیمشان می سوزند. {6}
اين چرخ فلک که ما در او حيرانيم/ فانوس خيال از او مثالي دانيم.
خورشيد چراغداران و عالم فانوس/ ما چون صوريم کاندر او حيرانيم.
اين کهنه رباط را که عالم نام است/ و آرامگه ابلق صبح و شام است.
پيش از من و تو ليل و نهاري بوده است/ گردنده فلک نيز به کاري بوده است.
آنانکه محيط فضل و آداب شدند/ در جمع کمال شمع اصحاب شدند.
ره زين شب تاريک نبردند برون /گفتند فسانه‌اي و در خواب شدند.
اجرام که ساکنان اين ايوانند/ اسباب تردد خردمندانند.{8}
فلسفه خیام
در قرن 11م فرقه‌های سنی، شیعه، دهریون، لاادریون، اصحاب تناسخ، اشعری، معتزله در بحث‌های عمومی/ خصوصی و شفاهی /کتبی تمام مسایل فلسفی روز را باز کردند.در این قرن، گستره علوم شامل آثار یونانی، هندی، مصری، ایرانی، چینی بود که در جغرافیای شطرنجی فلات ایران با حکام مستقل منطقه ای باز تولید شد. نیز رویدادهای سیاسی این قرن شامل بود بر: 1ـ فروپاشی سلسله آل‌بویه 2ـ سلطه سلجوقیان 3ـ جنگهای صلیبی در فلسطین، 4ـ قیام باطینان و الموتیان.معاصران خیام مانند عروضی و بیهقی از رباعیات او ننوشته اند.هدایت نوشت: ترانه های خیام در زمان حیاتش بین دوستانش میگشته؛ پس از مرگش جمعآوری شده اند.از روی رباعیات، هدایت فلسفه خبام را در این مقوله ها تلخیص کرد: راز آفرینش، درد زندگی، تقدیر از پیش نوشته،گردش دوران، ذرات گردنده/ تناسخ، دم را دریاب، هرچه هست اینجاست.
فلسفه تشریح عامترین اصول محاط بر جهان و انسان میباشد.شیوه ایست که تمام ادعاها، فرضیات، گزاره ها، یا نظریه ها را بدون کاربرد قیاس یا اعتقاد با اتکا به اندیشه بخردانه بررسی میکند.در طول تاریخ 2-3 هزارساله بشر فلسفه تکامل یافته و مکتبهای متعدد در آن پیدا شدند.همین تکامل را هم در زندگی یک فیلسوف میتوان دید.در مراحل زندگی یک اندیشمند، او از بیان عقاید موروثی آغاز کرده؛ در مراخل بعدی با شک، خرد، تجربه؛ به نظرات گاهی قطری با آغاز خود، میرسد. این انکشاف فکری در مورد خیام نیز صادق است.شقوقفلسفه بقرار زیرند:
1-شناخت شناسی، دانش چگونه پیدا میشود- در روال عین بیرون از مغز به ذهن.
هرگز دل من ز علم محروم نشد/ کم ماند ز اسرار که معلوم نشد.
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز /معلومم شد که هيچ معلوم نشد.
چون نيست حقيقت و يقين اندر دست/ نتوان به امید شک همه عمر نشست.
2-اخلاق، چگونه باید زندگی کرد؟ از حیله پرهیز باید کرد.
هر ناله که رندي به سحرگاه زند/ از طاعت زاهدان سالوس به است.
نيکي و بدي که در نهاد بشر است /شادي و غمی که در قضا و قدر است.
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل /چرخ از تو هزار بار بيچاره‌تر است.
عمرت تا کي به خودپرستي گذرد/ يا در پي نيستي و هستي گذرد.
کم کن طمع از جهان و میزي خرسند/ از نيک و بد زمانه بگسل پيوند.
گر يک نفست ز زندگاني گذرد/ مگذار که جز به شادماني گذرد.{8}
3-منطق، اصول استدلال درست چه اند؟
با اهل خرد باش که اصل تن تو /گردي و نسيمی و غباري و دمی است.
4-کیهان شناسی، جهان از کحا آمده و به کجا میرود؟
اي بس که نباشيم و جهان خواهد بود/ ني نام زما و ني‌نشان خواهد بود.
زين پيش نبوديم و نبد هيچ خلل/ زين پس چو نباشيم همان خواهد بود.
اجرام که ساکنان اين ايوانند/ اسباب تردد خردمندانند.
هان تاسر رشته خرد گم نکني/ کانان که مدبرند سرگردانند.
می نوش ندانی ز کجا آمده‌اي /خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت.
در دايره‌اي که آمد و رفتن ماست/ او را نه بدايت نه نهايت پيداست.
آمد شدن تو اندرين عالم چيست؟/ آمد مگسي پديد و ناپيدا شد.{8}
تا کي ز قديم و محدث امیدم و بيم /چون من رفتم جهان چه محدث چه قديم.
5-نظریات درباره ذهن، ذهن و عین چیست؟
جسم است پياله و شرابش جان است.
درياب که از روح جدا خواهی رفت/ در پرده اسرار فنا خواهی رفت.
اي دل چو زمانه می‌کند غمناکت/ ناگه برود ز تن روان پاکت.
باز آمدنت نيست چو رفتي رفتي.
6-فلسفه سیاسی، علل تغییر جامعه کدامند؟
هر راز که اندر دل دانا باشد/ بايد که نهفته‌تر ز عنقا باشد.
هرگز دل من ز علم محروم نشد /کم ماند ز اسرار که معلوم نشد.
از جرم گل سياه تا اوج زحل/ کردم همه مشکلات کلي را حل.
7-زیباشناسی، اصول زبباشناسی کدامند؟
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده/ بلبل ز جمال گل طربناک شده.
در سايه گل نشين که بسيار اين گل/ در خاک فرو ريزد و با خاک شده.{8}
خیام فیلسوفی ماتریالیست بود؛ جهان عینی را مستقل/بیرون از ذهن انسان دانسته؛ آنرا در چرخه ی پیدایش، گسترش، زوال و میرش بیند.او گوید ذرات ماده در روال تناسخ بقا داشته تنها شکل عوض می کنند؛ مانایند؛ خواص آنها از طریق حواس در ذهن انعکاس می یابند.او تبدیل را در محیط می بیند؛ زمان را از چرخه حیات-ممات بشر مستقل دانسته؛ پس ماده را قدیم و ازلی دانسته نه حادث. این تفکر نزد دهریون، بویژه رازی، تدوین شده؛ بقول شبستری: "عدم موجود گردد، این محال است./ وجود از روز اول لایزال است." دهر = زمان= ابدی.خیام حتی فرهنگ را هم در روال حیاتش می بیند که با ماده می ماند.مثلا نام بهرام گور و کی خسرو با ذرات خاک آنها متناظرا وجود داشته- اولی در تاریخ/ اذهان انسان؛ دومی در خاک و تاک.دیگر این که روح را تابع جان دانسته؛ مرگ جسم انتهای روح خواند.در مقابل، غزالی ایده آلیست بوده؛ به دهریون ایراد می گرفت که منکر صانع اند.اینکه در تاریخ 3 هزار ساله صاحبان تمدن، فرهنگ، فلسفه، چرا برخی روش علمی و جهان بینی مادی دارند و برخی نقطه مقابل؛ باید گفت غیر از آموزش، توارث ژنتیک، مدارات عصبی، ریزش هرمونهای مغزی آنها علل اصلی اند.مثلا برای یک ناظر دور شدن/ نزدیک شدن کشتی به ساحل در تمام تاریخ اینگونه بوده که اول بدنه پنهان میشود بعد دکل/ اول دکل هویدا میشود و بعد بدنه- زیرا سطح زمین مدور است.اگر سطح زمین مسطح بود، بدنه و دکل به یک میزان کوجک و در نهایت محو می شدند.البته هر دو نظر در باره کرویت/ مسطح بودن زمین همیشه مکتوب بوده.
در رباعیات، رگه های فلسفه وجود بروشنی دیده میشوند.خیام یک گام فراتر رفته؛ هستن را در روال شدن میداند.فروید با تاثیر از گزاره های نیتچه برخی از نظرات خود را در مورد علایق حیات تدوین کرده بود.سارتر بطور منظم این نظرات را مردود دانسته.الویت وجود بر ذات در حیات انسان را در اگزیستانسیالیزم قرن 20می در ادبیات و فلسفه ارایه داد.در این مکتب، نبود نیروی آسمانی بمعنای آزادی تام انسان؛ در نتیجه مسئولیت مطلق اوست.این وظیفه انسانهاست در آفریدن منشethosمسئولیت فردی، بیرون از نظام اعتقادات گروهی.بگمان این مشرب، تبیین فردی هستن تنها راهیست که میتوان از وضعیت عبثabsurdانسانیت (ملال، مرگ، محتومیت فردی) فراتر رفت.آثار فلسفی کرکگارد و نیتچه و ادبی داستایوسکی و کافکا، بعدا با آثار سارتر، دوبوار، کامو، به پیدایش و پیشبرد این مکتب کمک کردند.
رباعیات خیام
خیام بطور غیر رسمی بین 100 تا 1000 رباعی نوشته؛ اکثر آنها ازبین رفته اند؛ یا با آثار دیگران قاطی شده اند. نسخه ای خطی از رباعیات خیام با 251 رباعی، 68 سال پس از مرگش بجا مانده؛ نخستین چاپ آن در 1893م در تهران به تصحیح ایرج میرزا با 453 رباعی است. شاملو در کتاب ترانه ها، روایتی از 125 رباعی خیام میدهد. در 1859 فیتزجرالد انگلیسی حدود 600 رباعی منسوب به خیام را ترجمه کرد.این کتاب در غرب غوغا بپا کرد؛ کمی بعد به زبانهای آلمانی، روسی، فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، عربی، ترکی، کردی، هندی، چینی، ژاپنی، و دیگر ترجمه شد. {6}
در این رباعیات دیدگاه راوی کل، حساسیت به طبیعت، نظرات فلسفی مادی، شک در اصول علوم و ادیان، دید علمی شاعرانه، تصاویر/ تشابهات بصری/حسی بطور خلاقانه ای باهم تلفیق شده اند. احتمالا او 60 سال آخر زندگی خود را با نوشتن سالی 10 رباعی گذراند.این اشعار از دید 2 چشم تیز در سری پرند که بنظاره محیط باکنجکاوی فطری، تخیل کیهانی و تیزی هوش مشغول بوده؛ رویدادها و اشیا را در چرخه ی حیات و تاریخ با بیانی عالی ترسیم میکند.او از هر محیطی مصالح شعری را میگزیند: میهمانی، کارگاه، بازار، باغ، ارگ، برج، قلعه، ساختمانهای بلند، باران، ابر، آسمان، سیارات، ستارگان، خورشید، ماه، افلاک.
اروتیسیسم
در ترجمه‏ ی عذرا پاوند از اشعار مصر باستان، "زنان و مردان جوانى را مى‏بينيم در فضايى انباشته از عطرهاى خوشبو، تن‏پوش‏هاى ابريشمين، شكارهاى لذيذ، كلوچه‏هاى شيرين، گوهرهاى گرانبها، بسترهاى پاكيزه .. اينها تماماً لوازم و اشيايى هستند كه براى لذت جسمانى فراهم آمده‏اند." اميال نفسانی كه در پندارهای كليمى- مسيحى از وسوسه‏هاى تن با نماد شیطان سرچشمه مى‏گيرند؛ نيرويى مخرب و معصيت‏بار محسوب مى‏شوند. در فرهنگ هند این امیال انرژىِ مثبتى اند كه خرد و انديشه را شكل مى‏دهند. این اميال که از نيروهاى كيهانى اند؛ از عوامل چرخش افلاک قلمداد شده. كاما از خدايان هند است؛ همپايه اروس در ميتولوژى يونان. كاما به اين دليل از خدايان است كه در پاكترين و پُرتحرك‏ترين شكلش، انرژى تقديس شده است. تن در فرهنگ هند مخزن اين انرژى تقديس شده و كيهانى است. {3} در غزل غزلهای سلیمان، ترجمه شاملو، آمده است: "ای خواهر و عروس من، بوسه هایت چه بسیار لذیذند؛ از شراب نیکوتر." سافو شاعره یونان باستان شعر خصوصی بستریات نیز دارد. در کاماسوترای هندی از 30 جور بوسه نام برده شده. در افسانه های یونانی ثانوس، فرزند شب/ تاریکی و 2 قلوی خواب/الهه شر، تن-نمایpersonificationمرگ است. اروس، غریزه نفسانی دروجchaos/ آشوب شهوانی در تقابل با نظم آپولو، تن-نمای زیبایی است.افلاطون نفس اماره را از عشق تفکیک کرده؛ لذا عشق افلاطونی در ادبیات رایج شد.ارسطو اروس را حرص برای تکمیل، الهه تکمیل مرد/زن و انسان/خدا قلمداد کرد. این نظرات در قرون وسطا در اروپا و خاور میانه رایج بودند.در هولیود بخاطر سانسور نیمه ی دهه 50 قرن 20 م، بوسه ایستاده و نشسته در فیلم نشان داده میشد؛ بعدها بوسه 2 تن درازکشیده بآن افزوده شد.
در کل، اسرار مگو، سرکوب نفس ِامّاره، تصعید غرایز عوالم لذ ّت جوئی ِهمآغوشی و سکس،با کلام ِ موزون تصویری شعر اروتیسیسم را پدید آورد. انگیختن حسی ِشعر با تصویر جسم و جان بیان اروتیک بخود گرفت. این رابطه نزدیکی 2 تن با مضامین عشق ورزی، بوس و کنار، ‏هم آغوشی محتوای شعر بستریات است.از ثنویت جنسیتی، گفتمانی پدید آمده که برمبنای آن عاشق و معشوق دونیمۀ جداافتاده و بیگانه از یکدیگرند. کمال هر یک، مشروط به وحدت با نیمۀ دیگراست. به عبارت ِدیگر، عاشق و معشوق هر یک گویا نیمه ای ناتمامند؛ تنها با یافتن ِنیمۀ دیگراست که انسان به کمال دست می یابد. معترضه باید افزود که واژه عشق فارسی بوده با ریشه لغوی اوستایی.در کتاب آسمانی مسلمانان واژه عربی برابر آن حب است.{9}
در شعله دوگانهDouble Flame‏، اوکتاویو پاز با بررسی تاریخی اروتیسیسم در هنر و ادبیات اروپا نتیجه میگیرد که ‏دگرگونی اخلاقی در شعر درباری ‏جنوبفرانسه، تحت تأثیر آشنایی صلیبیون با ‏غزلیات مسلمانان آغاز شد. نهایتاًبرابری 2 جنس، که به نظر او بدون آزادی زنان امکان ناپذیر ‏است، در قرن 19م رخداد. با این ‏همه پاز اشعار عاشقانه ای را که در این قرن و ‏آغاز قرن20م در غرب آفریده شده، ‏اروتیک نمی داند. چرا که هنوز تا آزادی‏زنان در این جوامع راه درازی در پیش است.{10،11}
پس اگر هنر مربوط به گرانش (جاذبه) 2 تن را خلاصه کنیم:
لیریک = سر+ دل (رمانتیک و جاذبه جنسی استتاری)؛ الگو: مونا لیزای داوینچی.
اروتیک = سر+ دل + تن (جاذبه جنسی تصعیدی )؛ مایای برهنه اثر گویا.
پورنو = تن (اعضا + افعال)؛ بوفور در انیترنت.
اروتیسیسم ایران
فلات پهناور ایران از 10 هزار سال پیش چون فرشهای رنگارنگ ایرانی با ملل و فرهنگهای گوناگون پر بود.بومیان این فلات با عقاید ویژه، سفالگری، باغات، دامپروری زندگی میکردند.از 2 هزار سال ق.م آریایها از شمال با اسب و فلزکاری در 2 ستون در خاور و باختر خزر در چند موج به سوی جنوب گرم فلات سرازیر شدند.در خاور دینشان زرتشتی و در باختر با کیشهای میترایی، مغان، زروانی و مزدایی با همسایگان بومی درآمیختند. کیش میترایی از طریق ترکیه به روم رسید.در خطه روم مهرابه هایی بدون پنجره، برای 7 مرتبت پیروان، ساخته شدند.این مرتبه ها از مقام دون کلاغ، داماد، سرباز، شیر، پارسی، خورشید-رهرو، تا مقام والای پدر تقسیم بندی شده بودند. در این اماکن، با راز داری ویژه بدون کتابت، پیروان در مراسم پذیرش و اعتقادی حضور پیدا می کردند.پدر بالاترین مرتبت بود.در صحنه جلوی مهرابه، حجاری سنگی میترا با شلوار و کلاهی شبیه صف مادها در بارعام تخت جمشید در حال کشتن گاو مقدس است. بالای سر او خورشید، ماه، ستارگان؛ در پایین، نمادهای دیگری مانند کژدم، خوشه، خون، بیضه گاو، کلاغ، شیر دیده میشود.در آذربایجان مغان برایشان آتش/نور معنای خاصی داشت.در هزاره بعدی، زروانیان به 3 شاخه عمده تقسیم شدند. در ارتفاعات زاگروس کردستان دهریون پدید آمدند.آنها زمان را ابدی، جهان را مادی و بیخدا، دم را غنیمت دانسته. در لرستان زمان و معنویت 2خدایی رواج یافت. آنها جهان را آفریده از اندیشه هرمز می انگاشتند.در جنوب در نزدیکی با ایلامیان، افکار تقدیری شده؛ سرنوشت بشر را از پیش تعیین شده دانسته؛ با بدبینی قسمت انسان را در گرو بروج فلکی می پنداشنتد. ایلامیان با معماری هرمی مانند زیگورات چغازنبیل دزفول از 1250 ق م، اعتقادات به بروج 12 گانه فلکی، پرستش الهه کی ری ش و خدای این شوش نیاک به فتح بابل و آسور نایل آمدند. در شرق در ابتدای قرون اولیه میلادی، آموزه های بودایی به فرهنگ خراسان و سیستان افزوده گشت. در غرب فلات، اعتقادات مسیحی با اعتقادات محلی آمیخته؛ مانویت، هرمتیسم، مانداییان؛ سپس یزدانیان، صابیین، مزدکیان پدید آمدند.فرازهایی از متون مانده از این فرهنگ شطرنجی آورده میشود.ابن مصالح فرهنگی در آثار ایرانی بویژه فردوسی، خیام، حافظ فراوان بکار رفته اند.دیگر اینکه بیان و دیدگاه این شاعران در مقطع قرون وسطا مرد-مرکزی بوده؛ با تمام لطافت و بدعت از مقوله های عصر حاضر مانند برابری جنسیت، ملیت، نژاد، عقیده تهی اند. بااین وصف تبلیغ عشق از خونریزی و جنگ بهتر است.
در متون اوستایی، یشتها، گاتها، یسنا، از پگاه، خیسی، و غیره سخن رفته است. در وندیداد و ارداویراف نامه حکایات‌ مجازات‌ فاحشگان آمده. در ترانه های شفاهی هم جنبه های عشقی و گاهی تن-مایگی وجود دارد. عمل لقاح بدون عقد/ ازدواج مرسوم نبوده. در مفصلی گیرا، فردوسی همآغوشی رستم و تهمینه را تحت شرایط تاریکی، جاذبه جنسی (رو، قد، تن)، بدون عقد و برای تولید مثل نه خوش گذرانی با زبان ایهام، تمثیل، اشاره، استعاره، غیر مستقیم بیان میکند. نطفه سهراب، فرزند رستم، یک در/مروارید در صدف/بطن تهمینه، دختر شاه سمنگان، میشود:
چو انباز او گشت با او به راز/نبود آن شب تیره تا دیر باز.
ز شبنم شد آن غنچه‌ی تازه پر/و یا حقه‌ی لعل شد پر ز در.
به کام صدف قطره اندر چکید/میانش یکی گوهر آمد پدید.{13}
واژه ‌های شبنم، غنچه‌ی تازه، حقه‌ی لعل، دُر، صدف، قطره، کام، گوهر؛ افعال چکیدن، پر شدن، صفات باز، تیره، میان؛ و ایهام زیبای باز بمعنی گاه و انقباض بطور موجز عمل لقاح را در تصویری شاعرانه و اروتیک القا میکنند . باکرگی تهمینه ّبا پگاه/ تازه/ شبنم، آغاز صبح، خیسی دریا/ صدف، سرخی لعل برای بارداری تداعیمیشوند.گذر زمان از شب تا دیرگاه /پگاه – از تیره تا رویت غنچه بطور موازی با روایت صحنه ی همآغوشی چون ساعتی فرارو نشان داده میشود.چرخش دید نیز با آوردن انباز/همبازی او، زمزمه رازوش به او، زوم روی اعضای بدن در لفافه استعاره های نغز و زنده رشد مروارید، بازشدن غنچه، با استعاره 2گانه کام سرخ لبدار دو لبه ی انقباضی صدف با ماهیچه اتصال درونی تمرکز شدید بصری شاعر را نشان میدهند.
یکی دیگر از چهرههای تابناک لیریک فارسی نظامي است. تصویری که او از میان تنه ی زن میدهد از دید راوی کل، از فاصله متنابهی با سوژه، می باشد.او با کاربرد استادانه مصالح بیرونی/ صحرایی به توصیف تن درون اتاق میپردازد.حرکت آهو در ایستایی دره و گذران زود برف دوگانگی ملسی را القا میکند. نیز رنگ آمیزی این تصویر، تقابل سیاهی دره را با سفیدی برف با ایجاز بیان می کند:
ميانش يكي دره ي ژرف بود /سم آهويي مانده بر برف بود.
مختاری در کتابش از شعر اروتیک، اروتیسیسم، شعر عاشقانه جنسی، شعر اروتیک در معرفت جسم، شعر رمانتیک جنسی، شعر جنسی در مغازله های باب روز، طرح جنسی زبان نام میبرد.{14}
اروتیسیسم خیام
خیام داهیانه افکار فلسفی خود را در شعر با بیانی اروتیک ارایه داده؛ تا عوام و خواص با شنیدن/ خواندن یکی دوبار، آنرا فراگیرند.او یا مستقیم با نامبردن اعضا و افعال بدن یا با آرایه های ادبی/ بدیعی (استعاره، تشبیه، تمثیل، ایهام، کنایه) اندیشه های فلسفی خود را در لذت تنانگی تصویر میکند. پس از مرحله لیریک/ جاذبه دور، خیام رابطه عشقی/ اروتیک را که منجر به همآغوشی 2 تن و آرامش میشود، در 5 بخش تصویر می کند:
1- جاذبه جنسی.این را خیام در رو/رخو قد، هم خود و هم طرف، میداند.
هر چند کهرنگ و بوي زيباست مرا/ چونلاله رخو چوسرو بالاست مرا.
بر چهره گل نسيم نوروز خوش است /در صحن چمن روي دل افروز خوش است.
برخيز و بيابتا براي دل ما/ حل کن بهجمالخويشتن مشکل ما.
چون لاله بنوروز، قدح گير بدست/ بالاله رخياگر ترا فرصت هست.
او نام اعضای بدن را بسیار بکار می برد:
پشت، گوش، چشم، سر، رو،پا، انگشت، رخ، رخساره، زبان، کام، جمال، آیت، زلف، گير، گردن، دست، تن، کف، ران، جبين، لب، چنگ، خال، عارض.
نیز اسمهای مترادف با، یا بیانگر، لذت را بکار می برد:
جواني ، محرم، مونس، یار، دلبري، غذايسينه، خماري،بوسه، مهر،ماهرخي، سرو قدي، می، معشوق، عروس، کابين، دامن، بتي، بربطي، حور سرشت، ساقي، "يک دو سه اهل و لعبتي حور سرشت،" عاشق، گل، عياشي، لاله رويي، بنفشه، لب فرشته خويي، لب چو لعل، زلفين چو مشک، جگر، خون، طرب، رنگ و بو، عيش،باده لعل، سيم تني،شراب، لاله، نسیم، نازنین، صنم، جانان، منزلگه، نگار، خمار.
او ابزار طرب را هم از یاد نمیبرد:
چنگ، "کاواز دهل شنيدن،" شادي، جفت،بهار، ساغر، طرف جويبار، پیاله، کاسه، قدح، دايره، بربط، نی، ترانه، جام.
خیام سمبلهایی برای ارایه اعضای عیان/پوشیده تن هم بکار میبرد:
صبوح، شاخ، جام بلورين، پيمانه، قلم، بکاسه سبو، پیاله.
برخی از افعال بکار رفته هم در رابطه با لذت بردن میباشند:
شکافت، نشکفت، نوش، گیر، بدست، خوش باش، گلي بچين، خوردن می،‌ آرايند برباي، "بنگر ز صبا دامن گل چاک شده."
خیام با استادی و سادگی در ترسیم طبیعت با چند کلمه می پردازد.
روزيست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد.
ابر از رخ گلزار همی شويد گرد.
2- اتمسفرambianceمیعاد.خیام برای ملاقات گوشه دنجی را در نظر دارد.این محل در باغ، با جوی آب، موسیقی، می، وقت خوب مصاحبت/نزدیکی می باشد.او زیرکانه لختی تن را در نبود تلویحی جامه گوشزد می کند.
مائيم و می و مطرب و اين کنج خراب/جان و دل و جام و جامه در رهن شراب.
هنگام صبوح اي صنم فرخ پي /برساز ترانه‌اي و پيش‌آور می.
3- کردار.پس از دیدار طرف، خیام از مغازلهforeplayمانند زمزمه، ناز، بو، خوردن، نوشیدن، لمس، دیدن، بوسیدن، آغاز می کند تا سرانجام به لذت بردن میرسد.
با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی/کنجی و فراغتی و یک شیشه می.
چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی/ منت نبریم یک جو از حاتم طی.
رباعی زیر از خیام نیست.چون خیام در هر رباعی یک معنای مضاعفsub-textهم میگذارد. شاید رباعی دوم را در پیری گفته باشد که فرصت رفته است.
در آرزوی بوس و کنارت مردم/ وز حسرت لعل آبدارت مردم.
قصه نکنم دراز کوتاه کنم/ بازآ بازآ کز انتظارت مردم.
چون لاله بنوروز قدح گير بدست/ با لاله رخي اگر ترافرصتهست.
4- همآغوشی.اینرا خیام به قوه تخیل خواننده/شنونده رباعی محول میکند.شاید تحت تاثیر اخلاقیات ابن سینا، از توصیف آن خود داری میکند.یا این مرحله را نتیجه روال منطقی 4 مرحله قبلی بطور تلویحی/ضمنی فهمیده می انگارد.او گاهی با رندی از توصیف بستریات در گذشته؛ بقول غربیهای امروزی از "روز بعد" سخن میگوید:
وقت سحر است خيز اي مايه ناز/ نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز.
شعر جوانی، دبیرستانی، سانتی مانتال، عاشقانه، رمانتیک، اروتیک و مفاهیمی از این دست شعر دوره ای از حیات یک شاعر است.معمولا شاعر از این مرحله عبور کرده؛ احساس خود را فراگیرتر میکند.آثار فروغ 20 ساله با فروغ 30 ساله مقایسه شوند .شعرغزل همسایه دیوار به دیوار شعر اروتیک و در نهایت شعر پورنو می باشد: آثار سعدی/ ایرج. حَشر و همبستری بخشی از عشق ند؛ گاهی در ناخودگاه شاعر تصعید شده، بصور دیگر ظاهر میشوند.در زیر ایهام "حشر" برای محشر و حَشر با "انگیزند" معنا را اروتیک می کند.
ما با می و معشوقه از آنيم مدام/ باشد که به حشرمان چنان انگيزند.
5- آرامش/خواب.خیام میگوید قدر دم را دانستن (خوردن، نوشیدن، لقاح) تن را آرام می کند.
در این مرحله، گاهی مرگ چون لولویی خودنمایی میکند.او سرنوشت محتوم بشر را مستمسکی برای خوش گذرانی و کام جویی قرار میدهد.لذا فلسفه وحود خیام در همسایگی اگزیستانسیالزم قرار میگیرد.
می بايد و معشوق و به کام آسودن.
اروتیسیسم خیام با یک آرایه بدیع دیگر باوج میرسد. وقتی که او کوزه را استعاره ای برای تن می کند.کوزه با منحنی ها، رنگها، اعضا (سر، گلو، دست/دسته، شکم) در استعاره برای تن قرار میگیرد - بویژه وقتی که هر دو از خاک و بر خاک و فقط دمی در این جهان وجود دارند.یعنی هر دو در چرخه تناسخ از جمادی به نباتی و حیوانی در تبدیل اند.
اين کوزه چو من عاشق زاري بوده است /در بند سر زلف نگاري بوده‌ست.
اين دسته که بر گردن او می‌بيني/ دستي‌ست که برگردن ياري بوده‌ست.
چندين سر و پاي نازنين از سر و دست /از مهر که پيوست و به کين که شکست.
گاهی خیام با کاربرد تن-نماییpersonificationجماد را تبدیل به انسان کرده؛ مفصل شعری را دراماتیزه، تخیل پذیر میکند.او استعاره کاسه و پیاله را هم برای سر انسان بکار می برد.
از کوزه‌گري کوزه خريدم باري/آن کوزه سخن گفت ز هر اسراري.
شاهي بودم که جام زرينم بود/ اکنون شده‌ام کوزه هر خماري.
بر گرد پياله آيتی هست مقيم/ کاندر همه جا مدام خوانند آن را.
هر کاسه می که بر کف مخموري است/ از عارض مستي و لب مستوري است.
آیا کوزه تندیس تن انسان نیست؟با داشتن شکم و گلو و دسته. گل رس و ذرات آن همان نیست که انسان با مرگ خود و در خاک قرار گرفتن؛ سپس در دست کوزه گر تبدیل به ظرفی میشود که در دیدگان مست شبیه یار میشود. تناسخ خیام با چرخه تن-خاک-تاک تمثیلی از تجرید حیوان-جماد-نبات میشود. عیسی در شام آخر یه اصحاب خود میگوید: بخورید؛ بیاشامید. این (نان) تن منست و این (شراب) خون منست.
خیام نه تنها تن را در دم می بیند؛ بلکه آن را در روال زوال هم می بیند. لذا برای او هم هستن تن و هم شدن تن در آن واحد وجود دارند.برای او روزمرگی روزانه بیاهمیت، تن را بسوی تحقق اگزیستانسیال مرگ می کشد. پس اینجا-و-اکنون آزادی ایست که این ترس را زایل میکند.حس های دیگر مانند خشم، شهوت، ترس، شادی، غم، چاشنی این سفر تن اند.دیگر اینکه میتوان سیر تدریجی تکامل فلسفه خیام را از 1-اعتقاد به 2- تشکیک و سپس به3- الحاد نشان داد.در ابتدای شاعری یا مستقیم یا به کنایه صانع یا سایه او دیده میشود.در انتهای زندگی خیام، او کاملا تنهاست؛ این تنهایی را با می و معشوق پر میکند.
1-دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست.
معلوم نشد که در طربخانه خاک/نقاش ازل بهر چه آراست مرا.
دارنده چو ترکيب طبايع آراست.
2- می نوش ندانی ز کجا آمده‌اي /خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت.
چون نيست حقيقت و يقين اندر دست/ نتوان به امیدشکهمه عمر نشست
خيام که گفت دوزخي خواهد بود/ که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت.
3- با اهل خرد باش که اصل تن تو/ گردي و نسيمی و غباري و دمی است
آنانکه محيط فضل و آداب شدند /در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريک نبردند برون/ گفتند فسانه‌اي و در خواب شدند.
صادق هدایت که خود از افسردگی شدید رنج میبرد، این اضطراب ژنتیک مغزی را در اکثر آثار خود بازتولید کرد.حتی فراتر رفته، این افسردگی حاد را در فلسفه خود و دیگران ترسیمproject، کرد.او در کتاب ترانه های خیام، جنبه های پوچی و بدبینی در خیام دیده؛ در فلسفه ای تاریکبین خود آن را عرضه می کند.شاید خیام و حافظ از افسردگی، شیدایی، سودازدگی رنج میبردند.علاج را در میگساری می یافتند.خوشباشی خیام الگوی گذران ِ زندگانی ی حافظ ست؛ و گرنه، بسا که کاراشان به خودکشی، همچون هدایت، می‌کشید.در این مصرعها، غم، شیدایی، و سودازدگی بمثابه عوارض بیماریهای روانی افسردگی، اضطراب، بیگانگی مییآیند.این اختلالات علل ژنتیک داشته که شاید از نارسایایی سروتونینserotoninمغزی سرچشمه میگرفته است. حدود 10 % از مردم دارای این گونه اختلالات مغزی هستند.افراد با حساسیت شدید خود از این گروه ژنی، بیشتر به هنر و ایده آلیسم روی می آورند.گاهی با ترسهای مزمن و حاد، افسردگی، اضطراب، خلجانهای روحی آثار موحش و بدبین می آفرنیند.ادگار الن پو و صداق هدایت از این عوارض رنج میبردند{15}
اي دل چو زمانه می‌کندغمناکت/ ناگه برود ز تن روان پاکت.
چون عهده نمی‌شود کسی فردا را /حالی خوش کن تو اين دلشيدارا.
می نوش بماهتاب اي ماه که ماه/ بسيار بتابد و نيابد ما را.
امروز ترا دسترس فردا نيست/ وانديشه فردات بجزسودانيست.
ضايع مکن اين دم ار دلتشيدانيست/ کاين باقی عمر را بها پيدا نيست.
زان کوزه‌ي می کهنيست در وي ضرري/ پر کن قدحي بخور بمن ده دگري.
نتیجه
بماناد
منابع/یادداشتها
م.مختاری، هفتاد سال عاشقانه ، انتشارات تیراژه، چاپ ۱۳۷۸، تهران.
آ. ادیب، سایت: عشق از ریشه اوستایی اشکهishka= خواستن است که در سانسکریت، اسلاوی، ارمنی، لاتین، آلمانی، انگلیسیaskهم شبیه همند.در 2 زبان سامی عبری و عربیhabbaبمعنی چسبیدن= عشق است.در این 2 زبانahavبمعنی خواستن= خشق است.این واژه فارسی یا در زمان ساسانیان به بحرین، حجاز، یمن، عمان رفته یا پس از استیلای اعراب بر ایران به زبان عربی وارد شده.نمونه های دیگر کندک = خندق، زندیک = زندیق اند.گردآورندگان لغتنامه های قرون وسطا باشتباه آنرا عربی انگاشته اند.{16}
اروتسیسم را در فارسی اروتیسم نوشته اند. نمونه دیگر این سنت رمانتیسیسم است کهرمانتیسم نوشته میشود.
دکتر بیژن باران


1